در کافه پرسش، جایگاه نوروز در ادبیات پارسی را با روحالامین امینی، شاعر و نویسنده کشور به بحث گرفتیم؛ باهم دنبال میکنیم.
پرسش: تعریف شما از نوروز چیست؟
پاسخ: در مورد نوروز سخن بسیار گفته شده است. دیوان شعرای کلاسیک انباشته از شعرهایی است که از عناصر و نشانههای بهار استفاده کردهاند و یا بهصورت مشخص در وصف نوروز سروده شدهاند و از جانبی دیگر، پژوهشهای فراوانی در این زمینه شده است.
نوروز قرنهای قرن، بزرگترین جشن ما بوده است و فهمی که در مورد آن وجود دارد، به دلیل اهمیت و سراسری بودن آن در بین مردم در طول قرنها است. حتی از درون پژوهشها و آثار قدما وارد دانش عمومی جامعه شده است، به حدی که بسیاری از مردم جغرافیای وسیع ما میتوانند در مورد این جشن صاحبنظر باشند و فلسفه و آداب آن را شرح دهند.
از این منظر، امروز ارایه دیدگاهی منحصربهفرد در مورد نوروز، بسیار بعید به نظر میرسد و هر چه ما بخواهیم در این مورد بگوییم، پیش از ما گفته شده است که بخش مهمی از این درک، سینهبهسینه به ما رسیده است. حتی قبل از آنکه وارد مکتب شویم، تکرار این جشن در بهترین روزهای سال و اهمیتی که بزرگان ما به آن قایل بودهاند، توجه ما را به آن جلب کرده است و ذهن ما از درون دیدهها و شنیدهها به یک صورتبندی مشترک از آن رسیده است.
برای من از میان همه آنچه نوروز با خود حمل میکند، جوانه قابلتوجهترین نشانه است.
پرسش: نوروز بهعنوان یک جشن کهن و باستانی چه جایگاهی در ادبیات پارسی دارد؟
پاسخ: نوروز، بهار و عناصر وابسته به آنها، بخش مهمی از اشعار کامل یا بیتهایی از دیوان شعرای کلاسیک ما را شکل میدهند که در مواردی مضمون اصلی شعرها، نوروز و بهار است و در موارد زیاد دیگری، عناصر وابسته به بهار برای انتقال دیگر مضامین بهکار رفته است. در این میان سبک خراسانی جایگاه ویژهای دارد. بر علاوه این مسئله در بخشی دیگر از شعرهای کلاسیک فارسی که مثلا مضمون اصلی در آنها خزان و زمستان است، بسیار حسرت بهار رفته و توصیف طراوت این فصل را میبینیم؛ بهعنوان نمونه در مسمط مشهور منوچهری دامغانی میخوانیم:
خیزید و خز آرید که هنگام خزان است
باد خنک از جانب خوارزم وزان است
آن شاخ رزان بین که بر آن باد وزان است
گویی به مثل پیرهن رنگرزان است
دهقان به تعجب سر انگشت گزان است
کاندر چمن و باغ، نه گل ماند و نه گلنار
طاووس بهاری را، دنبال بکندند
پرش ببریدند و به کنجی بفکندند
خسته به میان باغ به زاریش پسندند
با او ننشینند و نگویند و نخندند
وین پر نگارینش بر او باز نبندند
تا بگذرد آذر مه و آید سپس آذار
با رویکار آمدن سبک عراقی در شعر فارسی، تغییراتی آمد و محتوای اشعار از مدح و وصف شاهان متمایل به حکمت و فلسفه و عرفان شد؛ در حدی که بیشتر کارهای عاشقانه آن دوران، خالی تعابیر عرفانی و گوشه چشمی به حکمت و فلسفه نیست و این مسئله تا حدی پیش رفت که امروز در مواردی تشخیص بخشی از غزلیات عاشقانه را از شعرهای عرفانی سخت کرده است.
با این تغییرات، مضامین وابسته به بهار و نوروز نیز در مواردی تغییر کاربری دادند و بیش از آنکه برای توصیف محض طبیعت از آنها استفاده شود، معانی استعاری پیدا کردند و در توصیف معشوق (چه زمینی، چه آسمانی) و بیان مفاهیم حکمی و نکات فلسفی به کار رفتند:
برگ درختان سبز در نظر هوشیار
هر ورقش دفتریست معرفت کردگار
سعدی شیرازی
ای خرم از فروغِ رخت لاله زارِ عمر
بازآ که ریخت بی گل رویت بهارِ عمر
حافظ شیرازی
نوروز رخت دیدم خوش اشک بباریدم
نوروز و چنین باران باریده مبارک باد
مولانا
در این سبک، تعداد شعرهای مستقلی که در توصیف نوروز و بهار سروده شده باشد، به نسبت سبک خراسانی کمتر است اما از همه شاعران آن بیتهای فراوانی را میتوانیم بجوییم که با استعانت از عناصر وابسته به بهار و نوروز سروده شدهاند. به حدی که شعرهای کمی را میتوانیم پیدا کنیم که هیچ ردپایی از بهار در آنها نباشد.
آنچه اینجا میخواهم اشارهکنم، شاید در مورد شعر دیگر زبانها در گوشه و کنار جهان نیز صدق کند و آن این است که بهار و آنچه در اوست؛ مضمونی است که در هر سبک و دورهی شعر فارسی از پربسامدترین مضامین بوده است. مسئلهای که بعد از گذر از سبک عراقی در سبک هندی و سبک بازگشت نیز میبینیم.
من در مورد شعر سبک هندی توصیفاتی همچون خیالپردازی مفرط و تزاحم تصویر را نمیپسندم و به دور از منفیانگاری آن را سبکی بسیار خیال پردازانه و تصویری میدانم، بر همین مبنا بهار، رویش، گل، جوانه، برگ و… هم در این سبک با خیالپردازی متفاوت و تصاویری جذاب وارد شعر ما شدهاند:
گلها به خنده هرزه گریبان دریدهاند
من حرفی از لب تو به گلشن نگفتهام
بیدل
چون شمع قانع ایم به یک داغ از این چمن
گل بر هزار شاخ نبندد بهار ما
بیدل
نوروز شد که جوش زند خون باغها
از بوی گل، پریزده گردد دماغها
صائب تبریزی
چو نخل شعله به باغ جهان به یک حالم
نه کس بهار مرا دید نه خزان مرا
کلیم کاشانی
پرسش: چه چیزی باعث اهمیت نوروز نزد شاعران شده است و کدام شاعر بیش از دیگران به نوروز پرداخته است؟
پاسخ: من فکر میکنم نوروز شاعرانهترین روز جهان است. یک پیک که از آن آغاز موهوم تا امروز هرسال فقط با یک خبر میآید و آن خبر زندگیست، با میلیاردها شکوفه و جوانه سر میرسد، میلیاردها گل و پرندهای که از سر تخم میبیرون میکنند و سایهای معتدلترین هوا بر سر جهان میافتد. نوروز گویا همان اسطورهی آفرینش است که میلیاردها زنده جان به زمین میبخشد و به میلیاردها زنده جان امید هدیه میکند. از همینجاست که استاد سخن سعدی میگوید: «برگ درختان سبز در نظرهوشیار/ هر ورقش دفتریست معرفت کردگار» طبیعی است که این اسطورهی باشکوه، موردتوجه شاعران قرار گیرد و بسیار موردتوجه شاعران قرار گیرد.
همانگونه که در بالا اشاره کردم؛ تقریباً هیچ شاعری در زبان فارسی نداریم که به این پدیده شگفت هستی توجه نکرده باشد. حالا یکی مستقیم به سمت توصیف آن رفته است مانند تعدادی از شاعران سبک خراسانی یکی استعاریتر و تصویریتر از آن بهره برده است مانند شاعران سبک عراقی و هندی و یکی فلسفیتر به سراغ آن رفته است مانند حکیم عمر خیام:
چون ابر به نوروز رخِ لاله بشست
برخیز و به جامِ باده کن عزم درست
کاین سبزه که امروز تماشاگه توست
فردا همه از خاک تو برخواهد رُست!
پرسش: جایگاه نوروز را در ادبیات معاصر و شعر امروز ما چگونه ارزیابی میکنید؟
پاسخ: همانگونه که در بالا اشاره کردم؛ ما هیچ دورهای را در تاریخ ادبیات فارسی نمیتوانیم پیدا کنیم که در آن نوروز و بهار جایگاه خود را نداشته باشند و از این قاعده شعر امروز فارسی نیز مستثنی نیست؛ اما بدیهی است این مضمون مانند دیگر مضامین شعر فارسی در هر دورهای با ویژگیهای متفاوت استفاده شده است.
در شعر امروز ما که استوار برریشههایی مانند سبک خراسانی، عراقی هندی و… است ما استفاده از شیوهی قدما را نیز میبینم و با توجه به شرایط این روزگار، کارکرد دیگری نیز داشته که در موارد قابلتوجهی در خدمت محتوای سیاسی – اجتماعی قرار گرفته است. شما این شعر معروف خسرو گلسرخی را شنیدهاید که در برابر استبداد نعره میکشد:
گیرم که میکشید
گیرم که میبرید
گیرم که میزنید
با رویش ناگزیر جوانهها چه میکنید؟
یا این شعر معروف خلیلالله خلیلی را:
گویيد به نوروز كه امسال نیاید
در کشور خونین كفنان ره نگشاید
بلبل به چمن نغمهی شادی نسراید
ماتمزدگان را لبِ پُر خنده نشاید
خون میدمد از خاك شهیدان وطن وای
ای وای وطن وای
و یا این شعر محمد کاظم کاظمی را:
گُل میکند شکوفه و لبخند از درخت
آیات بیشمار خداوند از درخت
خورشیدِ بیملاحظه بر می کَند به زور
شال سفید بهمن و اسفند از درخت
اردیبهشت میرسد و تاب میخورند
گیلاسها بهسان گلوبند از درخت
شاید که این جماعت بیبار و بر، کمی
در خویش بنگرند و بشرمند از درخت
یکی از تفاوتهای بارز شعر زمانه ما با ادبیات کلاسیک، در مواردی رویکرد برهنه سیاسی و اجتماعی آن است و گاهی شما شاعرانی را میبینید که شهرتشان در فعالیتهای سیاسی حتی بیشتر از شهرت شعر آنهاست که یکی از نمونههایش صاحب شعر بالا خسرو گلسرخی است.
اما شاعرانی مانند نیما، اخوان، فروغ، شاملو، نادرپور و… در ایران، واصف باختری، پرتو نادری، کاظم کاظمی، ابوطالب مظفری و… در افغانستان و بازار صابر، لایق شیرعلی، مومن قناعت، گلرخسار صفی و… در تاجیکستان را نیز داریم که هرچند شهرت شاعریشان بیشتر میچربد اما شعرشان پر از نگرانیهای روزگار ماست و مضامین وابسته به بهار در شعرشان تبدیل به استعارههایی برای بیان دهشت و استبداد این زمانه شده است:
سالی
نوروز
بیخبر میآید
همراهِ بهدرکوبی مردانی
سنگینی بارِ سالهاشان بر دوش:
تا لالهی سوخته به یاد آرد باز
نامِ ممنوعاش را
و تاقچهی گناه
دیگر بار
با احساسِ کتابهای ممنوع
تقدیس شود.
احمد شاملو
پرسش: شعر امروز افغانستان که متأثر از وضعیت سیاسی است؛ آیا با توجه به شرایط موجود در کشور، پرداختن به نوروز را کاهش داده یا هنوز چنین چیزی را در شعر امروز افغانستان شاهد نیستیم؟
پاسخ: نوروز بهعنوان نماد جوانه و امید، اهمیت خود را در این شرایط سخت بیشتر به رخ میکشد؛ به همین دلیل است که همچنان شاعران و اهلقلم این نسل، در مورد این رویداد شگفت مینویسند. هرچند گاهی با تلخی و حسرت و گاهی با امید به آینده:
غمنامه ما یک غزل شاد شود
ویرانه به ویرانه دل آباد شود
افزوده شود به سال، نوروز دگر
روزی که دوباره کابل آزاد شود
سهراب سیرت
شاعر این رباعی را در همین سالهای پسین و بعد از سقوط کابل سروده است؛ اما همانند نوروز امید به بهبودی و بازگشت را در آن میبینیم.
حتی من فکر میکنم در شرایط دشوار از سوی اهلقلم و روشنفکران، توجه بیشتری به هویت فرهنگی میشود بهخصوص در کشوری مانند کشور ما که ستون اصلی فرهنگش زبان فارسیست با چهرههای درخشانی در طول تاریخ که در کنار مفاخر جهان میایستند و امروز عدهای تلاش دارند همه آن هویت را از بین ببرند و جهان آن کشور را بهعنوان کشور ترور، تعصب، زنستیزی و جهل میشناسد و آنچه از آن به شهرت رسیده تریاک است.
روشن است که در چنین شرایطی، توجه به ریشههای فرهنگی برای اهلقلم بیشتر از گذشته وجود دارد و این اقدام بر علاوه پاس میراث نیاکان یک مقاومت فرهنگی است در برابر تحجر و تعصبی که امروز بر جغرافیای ما حاکم است.
پرسش: نوروز چقدر میتواند زمینه نزدیکی پارسیزبانان را مساعد کند؟
پاسخ: گرامیداشت همه آنچه ما بهعنوان میراث مشترک آن جغرافیای فرهنگی میشناسیم، در نزدیک شدن بیشتر ما به هم تأثیرگذار است. در کشورهایی مانند افغانستان، ایران، تاجیکستان و… که گذشتهی مشترکی دارند و قرنها آغاز سال، روز نوروز بوده است، هفتسین پهن شده است و مردم لباس نو پوشیدهاند و با شادی سال نو را به یکدیگر تبریک گفتهاند؛ عید نوروز عید یادآوری گذشتهای فاخر و پهناور است و باوجود همه تلخیهای امروز ما، هنوز غرورآفرین است.