نوروز و جشن نوروز، همانگونه که نزد بسیاری از انسانهای این حوزهی تمدنی، ارزشمند است و قرنها در اندیشه و دل بسیاری برجایمانده و گرامی داشته شده است، نزد شاعران زبان پاریسی نیز جلوهی شگفتانگیزی و انگیزهی برای بیان احساسات و اندیشههایشان بوده است. شاعران بزرگ، همواره نوروز را فرصتی برای دگرگونی، شکرگزاری، شامانی و سرور دانسته و انسان این سرزمین را به پیروی آن ترغیب کردهاند.
اگر نگاهی به کتابهای شعر شاعران زبان پارسی بیندازیم، متوجه میشویم که نوروز و بهار از واژهها پرکاربرد در اشعار آنها است. چه شاعرانی مانند فردوسی که به این تحول نگاهی هویتی-تاریخی دارند و یا شاعرانی مانند سعدی که بیشتر بر جنبهی شکرگزاری و شادمانی آن تاکید میکنند و یا مولانا که همهچیز را عاشقانه میبیند و نوروز و بهار را نیز عاشقانه توصیف میکند.
در این سلسله نوشتهها، بهصورت کلی به اشعار شاعران زبان پارسی در مورد نوروز و بهار پرداختهام و قصدم این بوده که کاربرد این واژگان و اهمیت آنها را بهصورت کلی، بررسی کنم.
نخستین شاعری که به آن پرداختهام، فردوسی است. نگاه فردوسی به نوروز، نگاهی هویتی- تاریخی است. او تلاش کرده است در شاهنامه، ضمن توصیف نوروز، چگونگی پیدایش آن، رسم و رسوم این روز را نیز تعریف کند. بر اساس دیدگاه فردوسی در شاهنامه، جشن نوروز نخستین بار در زمان جمشید برپاشده و سپس توسط شاهان دیگر ادامه یافته است. مراد فردوسی از نوروز، همان روز تاج گزاری جمشید است. فردوسی همچنان نوروز را یک روز خجسته میداند و در بسیاری از روایتهایش بهعنوان نیکبختی استفادهشده است. مثلاً در چندین جای شاهنامه، برای اشخاص دعا شده که روزگارتان همانند نوروز باشد.
بهصورت کلی در شاهنامهی فردوسی، ۳۳ بار «نوروز»، ۹ بار «ماه فروردین»، چندین بار «بهار»، استفاده شده است. البته استفاده از بهار، در شعر بسیاری از شاعران، نوروز و یا فصل بهار نبوده است. بلکه در بسا موارد، منظورهای دیگری چون جوانی، فصل خوب زندگی و موارد دیگری چون ابر بهاری یا رخی چون بهار بوده و در برخی مواقع، منظور همان بهار واقعی است.
(نوروز)
فردوسی در نخست، جهان را پررنگ و رو تعریف میکنند همانگونه که نوروز باغ را میاراید و چندرنگ میسازد. این تشبیه کردن جهان به باغ نشاندهنده جایگاه نوروز نزد اوست. او نوروز آراینده و چندرنگ کننده بهار میداند.
ز یاقوت سرخ است چرخ کبود
نه از آب و گرد و نه از باد و دود
به چندین فروغ و به چندین چراغ
بیاراسته چون به نوروز باغ
(شاهنامه، گفتار اندر آفرینش آفتاب)
در اینجا فردوسی به فلسفه پیدایش جنش نوروز میپردازد و آن را نسبت میدهد به جمشید؛ یعنی تاج گزاری جمشید به دلیل ارزشمندی و فرخندگیاش، به نام نوروز نامگذاری شده است.
چو خورشید تابان میان هوا
نشسته بر او شاه فرمانروا
جهان انجمن شد برِ تخت او
شگفتی فرو ماند از بخت او
به جمشید بر گوهر افشاندند
مر آن روز را «روز نو» خواندند
سر سال نو هرمز «فرودین»
برآسوده از رنج روی زمین
بزرگان به شاهی بیاراستند
می و رود و رامشگران خواستند
چنین جشن فرخ از آن روزگار
به ما ماند از آن خسروان یادگار
(شاهنامه، پادشاهی جمشید)
نوروز برای فردوسی، در بسیاری موارد نوید شادمانی و نیک بختی است. از همین جهت، پایان بدبختی و آغاز نیک بختی را نوروز میداند.
گهی میگسارید و گه چنگ ساخت
تو گفتی که هاروت نیرنگ ساخت
دلم بر همه کام پیروز کرد
که بر من شب تیره «نوروز» کرد
(شاهنامه، داستان بیژن و منیژه)
نوروز در چندین مورد برای نیکخواهی برای اشخاص و طلب خوشبختی نیز بهکار رفته است؛ یعنی برای هرکسی که خیر و نیکبختی تقاضا شده، برایش روزی شبیه نوروز خواسته شده است.
همه دشمنان از تو پر بیم باد
دل بدسگالان به دونیم باد
همهساله بخت تو پیروز باد
شبان سیه بر تو «نوروز» باد
(شاهنامه، داستان رستم و اسپندیار)
همهساله بخت تو پیروز باد
همه روزگار تو «نوروز» باد
(شاهنامه، داستان سیاوش)
و اگر کسی بدبخت میشده و شکست میخورده، چنین بوده که گویا دیگر بر او نوروزی نیست منظور از نوروز اینجا نیک بختی و شادمانی است.
گرایدونک گویی که پیروز نیست
ازآنپس ورا نیز نوروز نیست
(شاهنامه، پاسخنامهی خسرو از قیصر)
که خسرو بهر کار پیروز باد
همه روزگارش چو «نوروز» باد
(شاهنامه، داستان کیخسرو)
فردوسی در اینجا، چگونگی برگزاری مراسم نوروزی را توضیح میدهد و میگوید که جشن نوروز و دیگر جشنها، با اشتراک جمعی و در آتشکده یا ایوان مشخصی برگزار میشده است.
برفتند یکسر به آتشکده
به ایوان «نوروز» و جشن سده
(شاهنامه، داستان بهرام گور)
نهاد اندر آن مرز آتشکده
بزرگی به «نوروز» و جشن سده
(شاهنامه، پادشاهی قباد)
گویا در جشن نوروز و جشن سده، آتشکدهها و ایوانها را به با تکههای ابریشمی میآراستند و این جشنها را با تجمل بیشتری برگزار میکردند.
به دیبا بیاراست آتشکده
هم ایوان نوروز و جشن سده
(شاهنامه، زادن اورمزد شاپور از دختر مهرک)
از سوی دیگر، نگاه به نوروز همان نگاه به رزق و روزی براثر فراروانی باران است. ازاینجهت اگر در نوروز بارانی نبارد، زمین خشک خواهد شد و به نابودی خواهد گرایید.
همان گر نبارد به «نوروز» نم
ز خشکی شود دشت خرم دژم
مخواهید با ژاندران بوم و رست
که ابر «بهاران» به باران نشست
(شاهنامه، پادشاهی نوشیروان)
(فرودین)
چنانچه گفتم، فردوسی غیر از نوروز، به واژگانی چون فرودین (فروردین) و بهار نیز پرداخته است. در استفاده از فروردین منظورش همان تغییرات سال است و چگونگی تحول طبیعت و در مواردی همان منظورش نوروز و شروع سال بوده است.
در دو مثال زیر منظور «فرودین» توصیف ماه فروردین/حمل و شروع سال است که براثر تحول طبیعت و باران، زمین زیبا میشود.
چنین تا بیامد مه «فرودین»
بیاراست گلبرگ روی زمین
جهان از نم ابر پر ژاله شد
همه کوه و هامون پر از لاله شد
(شاهنامه، پادشاهی خسروپرویز)
مه «فرودین » و سر سال بود
لب رود لشکرگه زال بود
همی گل چدند از لب رودبار
رخان چون گلستان و گل در کنار
(شاهنامه، منوچهر بخش ۷)
(بهار)
فردوسی از بهار بیشتر برای تشبیه کردن استفاده کرده است و سعی کرده، بسیاری از مسایلی چون شادمانی، جوانی، زیبایی و رنگارنگی را به بهار تشبیه کند. منظور فردوسی در استفاده از واژه بهار، کمتر خود فصل بهار است.
ز فرش جهان شد چو باغ «بهار»
هوا پر ز ابر و زمین پرنگار
(شاهنامه، ستایش سلطان محمود)
به بالا به کردار آزاده سرو
به رخ چون بهار و به رفتن تذرو
(شاهنامه فردوسی، منوچهر بخش ۷)
ز ره چون به تنگ اندر آمد سوار
بغرید برسان ابر بهار
(شاهنامه فردوسی، پادشاهی لهراسپ )