آنانی که بار مسوولیتهای بیشتری را بر دوش میکشند؛ انسانهای فرزانه و توانمندی هستند. درک اصلها و ضرورتهای محلی و منطقهی، شناخت نیازها و ضرورت ایجاد فرصتها تنها از عهده کسانی برمیآید که آگاه، بیدار، روشنگر هستند و ایمان به آزادی دارند. در همین پیوند رفتم به سراغ عبدالعلیم ثاقب مشهور به احمد هنایش، خبرنگار مطرح افغانستانی و شاعر « عشق و آزادی » که نزدیک به دو دهه در حوزه شمال کابل « پروان، کاپیسا، کوهدامن و پنجشبر» فعالیتهای رسانهای و فرهنگی داشته است.
باهم پای گفتگو او مینشینیم.
قسمت اول
پرسش: احمد هنایش کیست؟ خبرنگاری مطرح یا شاعر عاشقانهها؟
پاسخ: من در دره کرامان استان پنجشیر زاده شدهام. که یکی از درههای دوردست این استان است. در کودکی، که چندان به یادم نیست، رهسپار کابل شدیم. مکتب را در کابل خواندم و بعدازآن، شامل مدرسه دارالعلوم عربی کابل گردیدم. در آغاز جنگ مجاهدین در کابل، دوباره رهسپار پنجشیر شدیم. بعداً با حاکمیت دور اول طالبان به پاکستان مهاجر شدیم.
در آن زمان علاقه زیادی به شعر داشتم و اولین دیدارم با استاد واصف باختری در سال ۱۳۷۵ اتفاق افتاد و پسازآن در نشستهای ادبی او بهعنوان نوجوانترین شاعر شرکت میکردم. استاد باختری با مهربانی تمام آموزشمان میداد و باور داشت روزگاری شاعران بهتری میشویم. درحالیکه جنگهای آن زمان این مجال را از ما گرفت و حتا شرایط تحصیلی را بازماندیم تا اینکه در سالهای پسین در دانشگاه پروان، لیسانس علوم اجتماعی را گرفتم.
شعر از نوجوانی همراهم بود و اوایل او را سیاهمشق اسم میگذارم؛ نخستین شعری که از من چاپ شد در پیام مجاهد بود که یگانه رسانه حوزه شمال کابل به شمار میآمد. و از همانجا من بهعنوان یک شاعر نوجوان در آن حوزه شناخته شدم.
من با درکی که از وضعیت آزادی بیان و نبود رسانههای خصوصی در حوزه شمال کابل داشتم از نخستین فرصتها، به تلاشهای خبرنگاری و کار رسانهای پرداختم. نیاز میدانستم برای مبارزات سیاسی بعدی اگر کار فرهنگی نباشد تنها با گزینه جنگ نمیشود ره بهجایی برد.
رادیو دنیا، رادیو خراسان و رادیو کهکشان از بزرگترین فعالیتهایم در این حوزه بوده است که با تأسیس آنها بستری ساختیم برای رشد کار خبرنگاری در این حوزه. در کنار اینکه من خبرنگار رادیو آزادی، که یک رادیو بینالمللی است بودم.
تلاشمان در عرصه کار رسانهای به علت نیاز جدی که داشت، همچنان فعالیتهای شبانهروزی در عرصه آگاهی و اطلاعرسانی از وضعیت موجود در آنجا، سبب شد تا از شعر اندک فاصله بگیریم اما هرازگاهی به سراغ شعر نیز رفتهام باوجود تمامی چالشهای که فرا راه آن روزهای فعالیتهای خبرنگاری ما، حتا به سویه نبود امنیت جانی ما بود. من در حوزه ما « پروان، کاپیسا، پنجشیر و کوهدامن» به نام یک خبرنگار بیشتر شناخته میشوم تا یک شاعر.
این هم اولین شعری که اقبال چاپ یافته بود.
زمانهی سنگین
دگر امید من خسته از بـــــهار گذشت
دگر زمانه سنگین انتـــــظار گذشت
به انهدام همه لانهی پرســـــــــــتو ها
قوای دود ز هامون شاخـــسار گذشت
بساستاره که یک عمر بیحضور سـحر
ز رنگ تیرهی این شام داغدار گــذشت
مبین بهسوی علمها در اهتزاز غمین
دمی که لشکر باد از سر مزار گذشت
زهرکرانه صدای حزین و بانگ رحیل
گهی به شام سیاه و گهی نهار گذشــــت
ز برگ غنچهی چشمان هزار شبنم اشک
ز قلب خاطرهها تیر روزگار گذشـــت
حوت ۱۳۷۹ پنجشیر
پرسش: چگونه توانستید رابطه بین شعر و خبرنگاری ایجاد کنید؟
پاسخ: ازآنجاییکه کار رسانهای و ادبیات هر دو با قلماند. به این دلیل میتوانم بگویم که رابطه تنگاتنگ دارند. وقتی شما برای صدای مردم کار میکنید؛ فقط شکل کار رسانهای و ادبی فرق میکند اما در محتوا شما در هر دو زمینه قلمفرسایی میکنید و صدای مردمتان میشوید.
کار خبرنگاری در دو دهه پسین در افغانستان یک نیاز عاجل بود که هم ازلحاظ کیفیت و هم ازلحاظ کمیت باید در این عرصه تلاش صورت میگرفت و رسانهها باید رشد میکرد و فرصت را غنیمت شمرده، متمرکز تلاش کردم.
در کنار آن، شعر که با نبض جامعه وصل است، از آن بریده نمیشد و در کنار عاشقانهها، که ضرورت هر انسان به عشق است و بدون آن زندگی ناممکن است؛ شعر حماسی و انتقادی ما نیز که همردیف کار خبرنگاری من بود؛ ادامه داشت.
درواقع، همانگونه که مردم فکر میکنند صدایشان در کار اطلاعرسانی بودهایم؛ امروز با خوانش مجموعهای از من که تازه چاپ شد، در پیامهایشان چنین میگویند که در این راه نیز، صدای آنان بودهام و این تلاشم همیشگی خواهد بود.
پرسش: سفرتان در جهان خبرنگاری از چه زمانی بود و بهترین دستاوردهایتان چیست؟
پاسخ: با نگاه به پیشینه تاریخی مطبوعات در افغانستان و کمبود رسانه آزاد در کشور، من در آخرین سالهای حاکمیت اول طالبانی، در رادیو صلح که در شهرستان جبلالسراج ولایت پروان است، شروع بهکار کردم. کار ما در این رسانه اطلاعرسانی در مورد وضعیتی که در حوزه شمال کابل، وجود داشت، بود. چنین میتوانم بگویم که از مؤسسان این رسانه بودهام.
دستاوردهای رسانهایام ساختن چندین رسانه محلی شنیداری در حوزه شمال کابل و در سال ۲۰۰۴ میلادی در رادیو آزادی، جایزه بهترین خبرنگار را که رقابت بین گزارشگران آن رسانه که در ۲۷ کشور دنیا به زبانهای مختلف اطلاعرسانی میکنند؛ گزارشی از من که با معیارهای بینالمللی برابر بود توانست جایزه مقام نخست را بگیرد. از پراگ/ چک سلواکی یک تندیسی برایم فرستادند که با یک برنامه بزرگ در کابل، با شماری از تقدیرنامههای دیگر برای من تفویظ شد.
اینکه در کار خبرنگاری، زمینه آموزشهای فنی و آماتور را برای صدها جوان در حوزه شمال کابل، ایجاد کردم. بهترین و مهمترین دستاورد من همین است که مردم کار ما را پسند کنند و کردهاند و اینکه مردم ما باور دارند صدایشان بودیم؛ بهترین دست آورد من همین است.
پرسش: در یک نگاه کلان، وضعیت خبرنگاری در حوزه شمال کابل، همکارانتان، امروز و آینده آنها را چگونه بررسی میکنید؟
پاسخ: با نگاه به وضعیت رسانهها در حوزه ما، هیچ تفاوتی با وضعیت رسانههای نقاط دیگر کشور، ندارد. درواقع وضعیت بسیار ناگوار و جدی را دارند سپری میکنند. قطعاً فعالیت رسانهای به معنی دقیق کلمه که در آن آزادی بیان وجود داشته باشد؛ وجود ندارد. اراده رسانهها کاملا سلب شده و سانسور به حدی وجود دارد که شماری از آنها مجبور هستند تا از فعالیتهای طالبانی نشرات انجام دهند. در آینده نیز اگر بستر مناسب سیاسی که موردقبول تمامی مردم افغانستان باشد، شکل گیرد بعدازآن میتوانیم یک نگاه نسبتاً خوشبینانه به وضعیت رسانهها و روزنامهنگاری داشته باشیم در غیر آن وضعیت خیلی پیچیده و تاریک به نظر میآید.
پرسش: چرا، معجون رنگ؟ و در پیوند به این مجموعه شعریتان برای ما بگویید؟
پاسخ: دو تا دلیل دارد که معجون رنگ است. اول این است که یک غزل من با این نام است و اسم این مجموعه از آن گرفتهشده، دلیل دوم هم آن است که در این مجموعه شعری قالب غزل، مثنوی، چهارباره، قصیده، رباعی، دوبیتی، ترجیعبند، نیمایی و سپید گنجانیده شده است. این مجموعه بیشتر از ۱۰۰ صفحه دارد، شامل شعرهای عاشقانه، حماسی و میهنی؛ که از سوی کانون همزبانان پارسی چاپ یافت.
پرسش: چه رازی در پس چاپ کتابتان در غربت نهفته است؛ شما نزدیک به دو دهه است شعر میسراید، چاپ اکنون ؟
پاسخ: رسالت شاعر است وقتیکه شعر میسراید، درد مردم را بازگو میکند و عشق خود را فریاد میزند، رمز اساسی همین است که این مجموعه چاپ شود و در اختیار مردم قرار گیرد. اینکه زمان بیشتری را گذاشتم و اکنون به چاپ مجموعه دست زدم نیز شرایط مجال نداد، ضرورتی حس میشد که برای رشد آزادی بیان، اطلاعرسانی، تلاش برای بهتر شدن وضعیت حقوق بشری، رشد زنان، خبرنگاری موثق و بیطرفانه توأم با تلاشهای پیگیر شبانهروزی بود؛ اما، همواره شعرهایی از این قلم درجاهای مختلف چاپ و نشر شده است.
پرسش: چه تفاوتی میان شعر مهاجرت و شعری که در وطن سرودهاید، حس میکنید؟
پاسخ: طبیعی است وقتی شما در وطن هستید عاشقانه سرایی در شعر شما جا دارد ولی وقتی در مهاجرت شعر میگویید آنهم درد وطنی که ریشههای بیرونی دارد و عامل درونی باعث بدبختی و سیاهروزی آن شده است تفاوت بیشماری دارد. شاعر با دیدن اینکه مردم در منجلاب فرو میروند و اختناق آنها را دنبال میکند هرگز آرام نمیماند و مینویسد. شب و روز فریاد میکنیم و درد مردم خویش را در شعر بیان میکنم.
در کنار انتقاد، عصیان و اعتراض شاعر نسبت به وضعیت موجود، گاه عاشقانه سرایی نیز خواهد کرد اما از دست دادن وطن او را بیشتر آتشین و سرودگر درد مردم و بیوطنی میسازد. به قول حضرت مولانا شاعر دنبال اصل خویش است که به یاد آن فریاد میکشد.
بشنو از نی چون حکایت میکند
وز جداییها شکایت میکند
هرکسی کو دور ماند از اصل خویش
بازجوید روزگاری وصل خویش
پرسش: شعر امروز افغانستان آیا شعر مقاومت است؟
پاسخ: بلی، شعر امروز، شعر مقاومت است هرچند مثل تمامی بخشهای دیگر، شعر نیز سرکوب میشود و شاعر را خفه میسازند؛ اما هستند شاعرانی که باوجود تمامی این ناملایمات مینویسند و این شعر مقاومت ادامه خواهد داشت. درعینحال بسیاری از شاعران جرات نمیکنند در برابر این سرکوب وحشیانه قد علم کنند. شما شاهد هستید که شاعرانی بازداشت و شکنجه شدند؛ مثل گروههای خبرنگاران، فعالین مدنی و سیاسی. این خود معنی وجود شعر مقاومت است؛ که برای سرکوب آنهمه روزه برنامه چیده میشود.
ادامه دارد…