دیروز پس از سالها باری دیگر به «مزار امیر بخارا» در کابل سر زدم.
این مزار امیرمحمد عالم خان، آخرین امیر بخارا از دودمان منغیت، است که پس از حمله بلشویکها بخارا ترک گفته و به افغانستان هجرت کرد. او بیست و سه سال باقیماندهی عمر خود را در کابُل گذراند تا اینکه در سال ۱۹۴۴ در این شهر درگذشت و در گورستان شهدای صالحین دفن شد.
وقتی وارد آرامگاه امیر بخارا شوی، نخستین چیزی که توجهات را جلب میکند، قطعه شعری است از عبدالحق بیتاب که روی سنگی در دیوار اتاقک آرامگاه حک شده است:
این مزار شه بخاراست
پادشاهی که بود عالیشان
نام اصلش سید امیر عالم
شهرتش را جنابعالی دان
در زمانیکه از تجاوز غیر
گشت آتش تمام آ…ان
چاره خود ندید جز هجرت
شد مهاجر بخطه افغان
در پذیرایش کمر بستند
قوم مهمان نواز از دل جان
بیست سه سال باقیمانده عمر
برد اینجا بسر بعزت شان
پنج ماه جمادی الاول
آخر از حکم حضرت یزدان
رخت بربست زین سرای سپنج
باد یارب نصیب او غفران
گفت بیتاب سال رحلت وی
جای او در ریاض پاک جنان
امیر عالم خان را «غریبِ خاک» نیز میگویند. غریب خاک به کسی گفته میشود که در وطن آبایی و اجدادی خود دفن نشده باشد و مزار او در ملک بیگانه قرار داشته باشد.
وقتی از «مزار شاه بخارا» برمیگشتم از خود پرسیدم که چرا امیر عالم خان «غریب خاک» شد؟ چرا در ملکهای بیگانه دفن گردید؟
دو دلیل در ذهنم آمد:
وقتی بلشویکها در سال ۱۹۲۰ به بخارا حمله کردند، امیر عالم خان به دوشنبه و از آنجا به کابل فرار کرد.
مورخان میگوید که او را در این فرار اعضای خانواده سلطنتی، همراه با ۳۰۰ از سربازانش (۲۰۰ سرباز بخارایی و ۱۰۰ سرباز افغانستانی) همراهی میکردند.
امیر امان الله خان برای شاه مخلوع امارت بخارا یک محل سکونت در قلب شهر کابل داد و این شاه تا پایان عمرش در این شهر باقی ماند.
بنابراین، یکی از علل و عوامل «غریب خاکشدن» امیر بخارا را میتوان «عدم مقاومت» و «فرار» وی خواند.
او اگر فرار نمیکرد و در برابر روسها مقاومت میکرد، شاید بخارا دوباره آزاد میشد و او میتوانست دوباره به ارگ خود برگردد و در آنجا حکومت کند. تجربه افغانستان نشان میدهد که هر کسی که مقاومت کرده، دوباره پیروز شده و به قدرت رسیده است.
در نهایت اگر پیروز نمیشد و شهید میشد، امروزه مزارش در ماوراءالنهر به زیارتگاه مبارزان و آزادیخواهان مبدل میگردید. متاسفانه او فرار را ترجیح داد.
همانگونهای که در سنگ مزار امیر عالم خان نوشته شده است، او در نتیجهی فرار خار و حقیر شد:
امیر بیوطن خوار و حقیر است
گدایی در وطن میرد، امیر است
چیزی دیگری که باعث غربت خاک او شد، چشم طمع به کمک خارجی داشتن بود. میگویند امیر عالم خان امیدوار بود که امیر امانالله خان او را همکاری کرده و با او در آزادسازی بخارا کمک کند.
اما امیر افغانستان به دلیل روابطی که با روسها داشت و حسب تقاضای آنها، به جای کمک، محدودیتهایی بر امیر بخارا وضع کرد:
- سربازان امیر را خلع سلاح کرد؛
- امیر را از مرزهای بخارا دور نگهداشت؛
- اجازه برگزاری تجمعات و دیدوبازدیدها را برایش نداد.
امیر بخارا اگر به جای طمع به کمک خارجیها، مخفیانه وارد بخارا میشد میتوانست شورشهای بزرگی را علیه شوروی رهبری کند، اما او متاسفانه منتظر کمک افغانستان ماند و این انتظار باعث گردید که در همینجا دود و خاک شود و هرگز روی وطن را نبیند.
وقتی سرنوشت امیر بخارا را مرور میکردم، یاد رهبران سیاسی افغانستان افتادم که همین اکنون در بیرون از کشوراند و منتظر کمک خارجی برای آزادسازی کشور از چنگال طالبان.
آیا اینها نیز به سرنوشت همان امیر مبتلا خواهند شد.
والله اعلم