دیروز گزارشی در رسانهها و شبکههای اجتماعی منتشر شد مبنی بر اینکه در یک روستای پشتوننشین در ولایت میدان وردک، از میان ۸۰۰ تن ساکنان آن فقط یک نفر سواد خواندن و نوشتن دارد و بس.
آدمِ باسوادِ روستا گفته است که وقتی به جایی سفر میکنند، مردم روستا در خواندن و نوشتن با مشکل مواجه میشوند.
شاید سطح سواد در تمامِ روستاهای پشتوننشین به این اندازه پایین نباشد، اما مسلم است که در مقایسه با روستاهای تاجیکنشین و هزارهنشین در وضعیت مطلوبی قرار ندارد.
باری فاروق اعظم، یکی از مشاوران اشرف غنی، در سخنرانیاش در ارگ ریاست جمهوری گفته بود که از تمام لوی قندهار (ولایات قندهار، زابل، هلمند و ارزگان) به اندازه ولایت درجه سه دایکندی دانشجو در دانشگاههای افغانستان جذب نمیشوند.
معنای این سخنِ فاروق اعظم این است که سطح بیسوادی و عدم اقبال به آموزش و پرورش در سایرِ مناطق پشتوننشین هم فاجعهآمیز است.
دی شب کسی از من پُرسید که چرا پشتونها با وجود آنکه ۳۰۰ سال در حکومت بوده اند، نسبت به بقیه عقبماندهتراند؟ چرا به سوادآموزی و دانشاندوزی توجه نمیکنند؟
پاسخهای متعددی به این سوال میتوان گفت. یکی از پاسخها شاید این باشد که پشتونها هنوز به همان تعریف کلاسیک از قدرت باور دارند. در دنیای قدیم قدرت عبارت از غلبه و برتری نظامی و سیاسی بود. قبایلی که در حوزه سیاسی و نظامی برتری داشتند، نیاز به دانشاندوزی و پرداختن به آموزش و پرورش نمیدیدند. مانند اعراب پس از ظهور اسلام، که قدرت سیاسی را در اختیار داشتند و حوزه فرهنگی را به عجم واگذار کرده بودند. ابن خلدون میگفت: «اکثر دانشمندان و اهل علم، عجماند.»
پاسخ دوم اما آنچیزی است که در نامه گاندی به خان عبدالغفار خان آمده است. گاندی به عبدالغفار خان گفته بود که تو باید کاری کنی که پشتونها به زندگی متعارف برگردند. او گفته بود که پشتونها در استثمار و جهل نگه داشته شده است و آنها را تشویقهای بیش از حد مبنی بر اینکه خیلی شجاع و جنگجوی ماهراند، تباه کرده است. گاندی از خان عبدالغفار خان خواسته بود که آموزههای عدم خشونت را در میانِ پشتونها ترویج کند و اجازه ندهد که آنها خود را «مانند اوباش جامعه» ببینند.
به راستی هم یکی از چیزهایی که باعث تباهی پشتونها گردیده است، همین جنگاوری و اشتغال شان به جنگ است. در بیست سال گذشته سایر اقوام افغانستان به مکتب و دانشگاه میرفتند و درس میخواندند، اما این گروه قومی میجنگیدند.
در مناطق پشتوننشین دوطرف مرز دیورند حمل اسلحه آزاد است. آنجا بازارهای خرید و فروش و قاچاق اسلحه وجود دارد. مناطق پشتوننشین مناطقی است کاملا مستعد خشونت. به همین دلیل در نیم قرن گذشته محل همایش تروریسم بینالمللی است.
در حالی که زندگی خشنی که پشتونها دارند باعث تباهی و عقبماندگی شان گردیده است، اما دنیا آنها را تشویق میکنند که خیلی جنگجوی ماهر و قهرمان هستید، انگلیس را شکست دادید، شوروی و آمریکا را شکست دادید. این تشویقهای بیش از حد، باعث تباهی شان گردیده است.
پاسخ سوم را باید در رفتار حکومتهای پشتونی نسبت به پشتونها دید. حکومتهای پشتونی اگر چه در درازای تاریخ شعار قومیت سر دادهاند اما همیشه تلاش کردهاند سطح عصبیت قومی و دینی را در میانِ پشتونها بلند نگه دارند. زیرا عصبیت قومی و مذهبی باعث میشود که آنها محکم پشتِ حکومتهای پشتونی بایستند و از آن دفاع کنند.
تب عصبیت قومی و دینی در میان مردمی بلند میباشد که بیسواد باشند و در فقر و در انزوا از جهان زندگی کنند.
متاسفانه حکومتهای پشتونی به جای اینکه به پیشرفت و رفاه این مردم فکر کنند، زندگی بدوی و قبایلی را در میان شان تشویق میکنند.
در هیچ کجای دنیا امروزه به کوچیگری امتیاز داده نمیشود، اما حکومتهای پشتونی به جای اسکان کوچیها، برای آنها امتیازات دولتی میدهند. وزارت اقوام و قبایل در تشکیلات دولتی افغانستان برای تشویق زندگی قبایلی در میان پشتونها ایجاد گردیده است.
پشتونها متاسفانه از نگاه فرهنگی آن قدر عقبافتاده نگه داشته شدهاند که- به قول وحید مژده – تصور میکنند اگر فرزندان شان به مکتب بروند کمونیست به بار میآیند. تنها چیزی که پشتونها به آن تشویق میشوند، شمولیت در مدارس دینی دیوبندی است. همین اکنون طالبان صدها مدرسه دینی در سراسر افغانستان ایجاد کردهاند. این مدارس در آینده نزدیک یک نسل دیگری از جنگجویان ایدیولوژیک را تربیه خواهند کرد که افغانستان را برای صدسال دیگر دچار عقبافتادگی و بیثباتی کنند.
به هر صورت، علل و عوامل عقبافتادگی پشتونها این موارد است. تا زمانی که آموزش و پرورش در میان پشتونها عمومیت نیابد، نه تنها افغانستان، بلکه همه منطقه به ثبات دست نخواهد یافت.