(روایت اطفال)
هنگامی که بخاری اطفال را از جمله صحابیان می شمارد و احادیثی را از آنها روایت می کند که آنها می گویند آن را از پیامبر صلی الله علیه و سلم شنیده اند، بار دیگر بیهوده گی دیدگاه وی آشکار می گردد. به عنوان نمونه، بخاری از عبدالله بن عباس روایت می کند در حالیکه بخاری به نقل از ابن عباس می گوید: « ده ساله بودم که پیامبر وفات نمود و “محکم” را خوانده بودم. از وی پرسیده شد: محکم یعنی چه؟ در پاسخ گفت: مفصل.»( البخاری، ج ۶، ص ۱۱۰
عبدالله بن عباس پدر بزرگ عباسی ها است و به همین خاطر آنها دوست داشتند روایات بیشتری را از زبان پدر بزرگ شان بشنوند، تا با این روایت ها در برابر طالبین( خاندان علی) حکومت خود را تقویت نمایند و در کشمکش قدرت خواهی در مقابل پیروان علی قویتر شوند. همین امر را دلیل کثرت روایات وی دانسته اند. مرویات عبدالله بن عباس به ۱۶۶۰ روایت میرسد. از آن جمله ۲۳۴ حدیث را بخاری و مسلم از وی روایت کرده اند. برخی احادیثی که از وی روایت می شود، احکام قرآن را نسخ می نماید. به عنوان نمونه، عبدالله بن عباس حدیث ذیل را روایت نموده: «أَلْحِقُوا الفَرائِضَ بأَهْلِها، فَما بَقِيَ فَهو لأوْلَى رَجُلٍ ذَكَرٍ» «میراث را به مستحقین آن بدهید. هرچه اضافه ماند، آن را برای اقارب مذکر(عصبه) بدهید» (البخاری، – ۸، ص ۵) این روایت احکام قرآن را نسخ می کند و احکام میراث را مطابق عصر جاهلی می گرداند؛ به گونه ای که در عصر جاهلیت پسران را میراث می دادند و زنان از میراث محروم بودند.
عبدالله بن عباس پیش از فتح مکه با پیامبر معرفت و آشنایی نداشت. وی هنگام فتح مکه طفل هشت ساله بود و با پدر خود عباس در مکه زندگی میکرد. او در فتح مکه با پیامبر آشنا شد و دیدار کرد.
ابن عباس – چنانچه بخاری – از وی روایت می کند در مورد ملاقات خود با پیامبر می گوید: پیامبر مرا در آغوش گرفت و فرمود:« بار الها کتاب( قرآن) را برای وی بیاموز.»( البخاری، ج ۸ ص ۱۳۸) پیامبر پس از فتح مکه به مدینه بازگشت و عبدالله با پدر خود عباس در مکه زندگی می کرد. وی چندی پیش از وفات پیامبر صلی الله علیه و سلم به مدینه آمد. پس چه وقت ابن عباس با پیامبر مصاحبت و همراهی داشته است؟
بخاری از ابن عباس روایت می کند که وی گفت:« سوگند به خدای که معبودی جز او نیست هیچ سوره ای نازل نشده، مگر که می دانم در کجا نازل گردیده است. هم چنان هیچ آیه ای نازل نشده ، مگر که می دانم در کجا نازل گردیده است.»( البخاری، ج ۶ ص ۱۰۲) دانشمندان با استناد به همین روایت برای وی لقب «ترجمان القرآن» را داده اند.
این سخن که ابن عباس مکان نزول و شأن نزول هر آیت را میدانسته، دروغ و افسانه است. قرآن کریم به مدت سیزده سال در مکه و ده سال در مدینه نازل شده است، پس چگونه ابن عباس به مکان و شان نزول تمام آیات قرآن کریم آگاهی داشته، در حالی که هنگام وفات پیامبر طفل ده ساله بوده است؟
برخی از حدیث شناسان به این باور اند که ابن عباس حدیثی را از پیامبر نشنیده است. هم چنان برخی دیگر آنها می گویند: وی تنها چهار حدیث را شنیده است. استاد رشید رضا در باره عبدالله بن عباس می گوید: او هیچ حدیثی را از پیامبر نشنیده، زیرا در هنگام وفات پیامبر طفل بوده است و یا – چنانچه گفته اند – چهار حدیث را شنیده است. وی می افزاید: آمار احادیثی که از ابن عباس روایت شده به ۱۶۶۰ حدیث می رسد. در مسند ابن حنبل ۱۶۹۶ حدیث از وی روایت شده است.( المنار، ج ۱۸، ص ۱۹)
نام برخی از صحابیان که هنگام وفات پیامبر طفل بودند:
نام صحابی که هنگام وفات پیامبر ص طفل بوده است. | سن |
نعمان بن بشیر | ۸ |
محمود بن ربیع | ۵ |
عبدالله بن زبیر | ۹ |
مسلمه بن مخلد صامت | ۱۰ |
مسور بن مخرمه | ۸ |
عمر بن ابی مسلمه | ۹ |
حسن بن علی | ۸ |
حسین بن علی | ۷ |
ابو طفیل کنانی | ۸ |
( الکفایة في علم الروایة، خطیب بغدادی)
چگونه روایت حدیث از اطفال پذیرفته شده است، در حالی که اکثر حدیث شناسان شرط گذاشته اند که راوی عاقل و بالغ باشد؟ این نمونه ای از تناقض گویی ها در علم حدیث می باشد.
تابعی مشهور، یحیی بن معین می گوید: «مقدار سن پسر در روایت حدیث، تا روایت وی پذیرفته شود چهاره سال است.» هم چنان یزید بن هارون می گوید: «مقدار سن پسر در روایت حدیث تا روایت وی پذیرفته شود، به نزد ما (حدیث شناسان ) سیزده سال است.» (الکفایة في علم الروایة، خطیب بغدادی)
برخی از نویسنده گان می خواهند روایت از روایان طفل را توجیه نمایند. آنها می گویند: این راویان این روایات را از صحابیان دیگرشنیده اند، اما آن را به خود شان نسبت داده اند و اسامی کسانی را که این روایات را از آنها شنیده اند، ذکر نکرده اند. اما آنها بی خبر از این هستند که این کار را در علم حدیث «تدلیس» می گویند و تدلیس خود دروغ پردازی است.
اختلاف در مورد عدالت صحابه
حدیث شناسان همانگونه که در تعریف صحابه اختلاف نموده اند در مورد عدالت آنها نیز اختلاف کرده اند. اکثر آنها تمام صحابه را در گفتار و کردار شان عادل شمرده و در روایت حدیث از پیامبر راستگو دانسته اند و به همین اساس عدالت راویان را مورد بحث و بررسی قرار داده اند، اما پیرامون عدالت صحابه لب به سخن نگشوده اند.
خطیب بغدادی می گوید: هر حدیثی که سند آن از راوی تا صحابی پیوسته باشد، عمل به آن لازم نیست، تا اینکه عدالت راویان آن – به جز صحابی – مورد بررسی قرار گرفته و ثابت گردد؛ زیرا عدالت صحابه به تعدیل (عادل شماری) خداوند ثابت است و خداوند از عدالت و پاکی آنها در قرآنکریم خبر داده است. (الکفایة في علم الروایة، خطیب بغدادی)
این گروه به آیات قرآنی و احادیث نبوی که در مدح و ستایش صحابیان نازل و یا گفته شده است، استدلال می نمایند و تمام صحابیان را عادل می شمارند. اینک به عنوان نمونه برخی از آن آیات را ذکر می کنیم: «مُّحَمَّدٞ رَّسُولُ ٱللَّهِۚ وَٱلَّذِينَ مَعَهُۥٓ أَشِدَّآءُ عَلَى ٱلۡكُفَّارِ رُحَمَآءُ بَيۡنَهُمۡۖ تَرَىٰهُمۡ رُكَّعٗا سُجَّدٗا يَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗاۖسِيمَاهُمۡ فِي وُجُوهِهِم مِّنۡ أَثَرِ ٱلسُّجُودِۚ ذَٰلِكَ مَثَلُهُمۡ فِي ٱلتَّوۡرَىٰةِۚ وَمَثَلُهُمۡ فِي ٱلۡإِنجِيلِ كَزَرۡعٍ أَخۡرَجَ شَطۡـَٔهُۥ فَـَٔازَرَهُۥ فَٱسۡتَغۡلَظَ فَٱسۡتَوَىٰ عَلَىٰ سُوقِهِۦ يُعۡجِبُ ٱلزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ ٱلۡكُفَّارَۗ وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّـٰلِحَٰتِ مِنۡهُم مَّغۡفِرَةٗ وَأَجۡرًا عَظِيمَۢا»«محمّد – فرستاده خدا- و کسانى که با او هستند در برابر کافران، سرسخت و میان خودشان [با همدیگر] مهربان اند، آنان را رکوع کنان و سجده کنان مىبینى در حالى که بخشش و رضایتى از خدا را میجویند، نشانههاي آنها بر اثر سجده در چهرههایشان [نمایان] است و این چنین است وصف آنها در تورات، و [امّا] وصفشان در انجیل همانند کِشته اي است که جوانه اش را برآورده و آن را تقویت نموده و ستبر گردیده، آنگاه بر ساقه اش راست ایستاده به طورى که کشاورزان را به شگفتی و تحسین وامىدارد، [خدا این گونه مؤمنان را استوار ساخته است] تا به وسیلۀ آنها کافران را به خشم آورد. خدا کسانى از آنان را که ایمان آورده و عملهاى شایسته نمودند، آمرزش و پاداشِ بزرگى وعده داده است.» [ سوره فتح، آیت ۲۹]
هم چنان، این گروه در تقدیس صحابه افراط و زیاده روی نموده و همه صحابیان را بدون قید و شرط عادل دانسته اند. ابو زرعه می گوید: «هر شخصی را دیدی که صحابه پیامبر را به سبکی یاد می کند، بدان که وی زندیق است.» (الکفایة في علم الروایة، خطیب بغدادی)
ابو زرعه این سخن را در باره کسانی که به مدت چهل سال علی بن ابو طالب را بر فراز منابر دشنام می دادند و در میان آنها شماری از صحابه همچون مغیره بن شعبه نیز بود، نگفته است.
نظریه عدالت و طهارت تمام صحابیان در زمان صحابه و تابعین وجود خارجی نداشت. کتاب های تاریخی مملو از کار های زشت و نا پسند برخی از صحابیان است. غزالی در «مستصفی» می گوید: «سلف امت به این باور اند که عدالت صحابه به تعدیل (عادل شماری) خداوند ثابت است، پس نیازی به تعدیل آنها وجود ندارد. سپس وی می افزاید: گروهی گمان کرده اند که حالت صحابه مانند حالت دیگران است، پس لازم است، تا عدالت آنها بررسی شود. هم چنان گروه دیگری نیز به این باور اند که صحابه تا زمانی ظهور آشوب ها و جنگ ها داخلی عادل بوده اند، اما پس از خون ریزی ها و جنگ های درونی ناچاریم، تا عدالت آنها را مورد بحث و کنجکاوی قرار بدهیم.»
تقسیم بندی های سیاسی و کشمکش های قدرت طلبانه، حقد و کینه را در دل صحابه نهادینه ساخت و هر گروه جرج گروه دیگر را مباح دانست. زمانی که پایه های حکومت معاویه مستحکم گردید، به امامان مساجد دستور داد تا علی بن ابو طالب را برفراز منابر دشنام بدهند. این وضعیت تا زمان حکومت عمر بن عبدالعزیز ادامه پیدا کرد. اما هنگامی که خلیفه صالح، عمر بن عبدالعزیز بر اریکه قدرت تکیه زد، تلاش نمود تا این عقده ها و کینه ها را از بین ببرد. از همین رو، جرح صحابه را ممنوع کرد و به امامان مساجد دستور داد تا بر فراز منابر در حق صحابه دعای نیک نمایند و آنها را ستایش کنند. در همین دوره، بر عکس دوره های قبلی وضعیت تغییر کرد و به استناد به آیات قرآنی که قبلا ذکر کردیم، بر عدالت و طهارت تمام صحابه اجماع صورت گرفت. با استناد به همین آیات، علمای دینی لباس پاکی و قداست را به صحابه پوشانیدند. آنها تجریح صحابه را فسق و فجور دانستند و در مورد جنگ ها و آشوب های که در میان صحابه به وقوع پیوسته بود، لب به سخن نگشوده و خاموشی اختیار نمودند. برخی از علما، این جنگ ها و آشوب ها را اشتباه اجتهادی شمرده و با پرده های اجتهادات فقهی، تمام خطا ها و زشتی های صحابه را پوشانیدند.
نووی در «شرح مسلم» می گوید: «علما به این باورند که احادیثی که ظاهرا جایگاه صحابه را زیر سوال می برد، تاویل آنها واجب می باشد.»
امام تاریخ نویسان پیشین این گونه نبودند، بلکه راستی و امانت داری را در نقل داستان های صحابیان در نظر گرفته، بدی ها و نیکی های آنها را کنار هم نوشته اند. این امانت داری را در کتاب های آنها مشاهده می کنیم. آنها بسان علمای دینی و بنیاد گراها عمل نکردند، تا نیکی ها را بنویسند و از بدی ها چشم پوشی کنند.
سیرت و زندگی صحابیان در زمان پیامبر پاک و زیبا بود و به همین خاطر خدا و پیامبر آنها را توصیف و ستایش نموده اند. تا زمان خلافت ابوبکر و عمر این حالت وجود داشت. ابوبکر و عمر از رفتن صحابه به شهر های مفتوحه نگران بودند که مبادا آنها در زیبایی های دنیوی و آسایش زندگی فرو روند. به همین اساس از بیرون شدن آنها از مدینه جلوگیری می کردند. ابوبکر در آخرین روز های عمر خود برای جانشین خویش عمر توصیه نموده و از عواقب و پیامد های رفتن صحابه به شهرها، وی را بر حذر داشت. عمر نیز به این توصیه ابوبکر جامه عمل پوشانده و از رفتن صحابیان جلوگیری نمود. تا آنجا که از وی اجازه رفتن برای جهاد را خواستند، وی گفت: «همان جهادی را که در رکاب رسول خدا نمودید، برای تان کافیست.»
تاریخ نویسان از پولدار شدن والیان عمر روایت می کنند که آنها در مدت کوتاه ثروتمند شدند. از همین رو، عمر آنها را به مدینه خواسته و مورد بازرسی قرار داد. یکی از آن والیان ابوهریره می باشد که مورد بازرسی عمر قرار گرفت. عمر، ابوهریره را به عنوان والی بحرین تعیین کرد. وی در مدت کمتر از دو سال پولدار شد، بناء عمر وی را به مدینه خواسته و مورد بازرسی قرار داد و خطاب برای او گفت: ای دشمن خدا، مال خدا را دزدی کردی. زمانی که تو را به ولایت بحرین منصوب کردم، پا برهنه بودی، پس این همه مال را از کجا پیدا کردی؟ عمر پس از بازرسی، ده هزار درهم را از وی گرفت. (العقد الغرید، ابن عبد الربه، طبقات ابن سعد، فتوح البلدان: البلاذری، ص ۹۳)
طبری در باره عمر روایت می کند که هنگام مشایعه کار گزاران خود خطاب به آنها می گفت: شما را بر گوشت و پوست امت محمد کار گزار منصوب نکرده ام، بلکه کارگزار هستید تا فیصله به حق و داوری به عدل نمایید. عرب را شلاق نزنید و ذلیل نسازید. از آنها غافل نشوید و از چیزی محروم شان نسازید. قرآن را تنها بگذارید و از پیامبر کمتر روایت کنید و من همراه شما هستم. (طبری، ج ۴، ص۲۰۴)