در این روزها یکی از خبرهای داغ رسانهها، اخراج دستهجمعی مهاجران افغانستانی از پاکستان است.
در پاکستان نزدیک به یک و نیم میلیون مهاجر افغانستانی ثبتشده و به همین تعداد ثبتناشده زندگی میکند.
دولت پاکستان تصمیم گرفته است که به حدود یک میلیون و ۷۰۰ هزار مهاجر افغانستانی را از آن کشور اخراج کند.
چند روزی است که پروسه اخراج اجباری مهاجران افغانستان از پاکستان آغاز شده و روزانه هزاران تن از راه مرز تورخم به افغانستان برگشتانده میشوند.
اخراج دستهجمعی مهاجران افغانستانی از پاکستان تا هنوز واکنشهای بسیاری برانگیخته است.
یکی از جالبترین واکنشها، واکنش برخی مقامات طالبان است که خطاب به مهاجران میگویند که «به وطن تان خوش آمدید!»
جالبی این واکنش در آن است که این موضوع را نادیده میگیرد که اگر مردم افغانستان وطن میداشتند چرا مهاجرت میکردند.
همین اکنون میلیونها مهاجر افغانستانی در سراسر جهان زندگی میکند.
چندی پیش رویترز به نقل از کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل متحد اعلام کرد که در سال افغانستان در سال ۲۰۲۲ جزء سه کشوری است که دارای بیشترین آمار پناهجو در سایر کشورها اند.
چرا مردم افغانستان ترجیح میدهند که با قبول هزاران خطر، به صورت غیرقانونی مرزهای کشورها را پشت سر گذاشته و از افغانستان مهاجرت کنند؟
چرا ما دارای بیشترین تعداد پناهجو در سایر کشور در سطح جهان هستیم؟
اگر نیک بنگریم علتش در این است که افغانستان برای شهروندانش هنوز «وطن» نشده است.
وطن تنها مجموعهای از آب و خاک و گِل و یکسری خاطرات نیست، بلکه جایی است که تو در آن احساس آزادی بکنی، در تصمیمگیریهایش شریک باشی، با تو در موضوعات مهم ملیاش مشورت و رایزنی صورت بگیرد، حق رای و حق اظهار نظر داشته باشی.
شما در آثار کلاسیک جمهوریخواهان میخوانید که پاتریا جایی است که در آن آزادی، عدالت و برابری وجود داشته باشد و مردم احساس قدرت کنند و خود را شریک تصمیمگیریهایش بدانند.
جایی که چنین ویژگیهایی وجود نداشته باشد، نمیتواند وطن باشد.
جوزپه ماتسینی میگوید: «تا هنگامی که برادران شما حق رای در مورد توسعهای حیات ملی ندارند، تا موقعی که یک بیسواد در میان باسوادان افسوس میخورد، تا زمانی که یک نفر مهیا و مشتاق کار هنوز بیکار است و در فقر دست و پا میزند، شما میهنی را که باید داشته باشید، میهنی از آن همه برای همه، ندارید.
میهن، به قول ولتر، همان زمین خوبی است که مالکش در آن، در حالی که راحت و آسوده در خانهی آباد لمیده باشد، میتواند بگوید: این زمینی که در آن کشت کردم، این خانهای که ساختهام، مال من است. اینجا تحت حمایت قوانینی که هیچ حاکم مستبدی قادر نیست بدان تعرض کند، زندگی میکنم. هر زمانی که مالکانی، مثل من، به هوای منافع مشترک مان دور هم جمع میشوند، من صدای خودم را در این گردهمآیی خواهم داشت؛ من جزئی از کل هستم، جزئی از اجتماع، جزئی از حاکمیت. این خود پاتریا، این خود کشور من است.»
آیا افغانستان زیر سلطهی طالبان چنین ویژگیهایی را دارد؟
هرگز. در افغانستان طالبانی متاسفانه انواع ستم و بیدادگری وجود دارد: بیدادگری مذهبی، قومی و جنسیتی.
افغانستان زیر سلطه طالبان، دختران و زنان را از آموزش و حق کار محروم کرده است. در این افغانستان همه روزه نیروهای پیشین امنیتی تیرباران میگردد و دگراندیشان زندانی شده و بدترین نوع شکنجه را متحمل میشوند.
این افغانستان، سرزمینی است که شهروندانش حق رای ندارد و هیچ کسی از آنها در بارهی حساس و سرنوشتساز ملی نظر نمیخواهد.
پس چطوری به مهاجرین میگویید که «به وطن تان خوش آمدید!».
متاسفانه باید گفت که نه تنها مهاجرین افغانستان بیوطن هستند، بلکه کسانی که در داخل کشور زندگی میکنند نیز از نعمت وطن محروماند.
بنابراین، میتوان راه حل مهاجرت دستهجمعی افغانستانیها به خارج را راه حل سیاسی دانست. راه حل سیاسی، یعنی که در افغانستان نظامی به وجود بیاید که همه مردم تصویر خود را در آیینهی آن بنگرند و به آن اعتماد کنند. نظامی که برخاسته از رای مردم باشد و تبعیض و ستم قومی و مذهبی و جنسیتی در آن وجود نداشته باشد.
حکومت همهشمولی را که کشورهای منطقه و جهان روی آن تاکید میکنند، میتواند یکی از راه حلها باشد.