افغانستان؛ قومگرایی عامل اصلی محرومیت و عقبماندگی
تاریخ معاصر افغانستان از زمان احمدشاه ابدالی تاکنون، بویژه نیم قرن اخیر، شاهد کنشهای قومی کمرشکن بوده است. گرایشات قومی و استفاده از قومیت به عنوان حربهی سیاسی و برتری جویی و پوشش جنایتها و خیانتها، از زمان حکومت شاهی و کابینه یکدست قومی وی تا امروز، عامل اصلی بحران و خیانت بوده است.
شاه سابق با اینکه خودرا شاه مترقی و متجدد میشمرد، اما در عمل، مناسبات قومی را از هر مسئلهی دیگری مهم میدانست که در طول چهل سال سلطنت وی این موضوع بر همگان محرز است.
اولین حاکمیت جمهوریت هم در افغانستان صرفا به نام، جمهوری بود. تصاحب قدرت دفاعی- نظامی، خارجی و داخلی توسط یک فرد و از همه مهمتر مسئلهی پشتونستانخواهی و اقدامات یکجانبهی دیگر که همه گرایشات قومی را نشان میدهد، برهمگان هویدا است. متاسفانه از ابزار قومیت در این دوره بسیار بیشرمانه استفاده شد و بحران اصلی نیم قرن اخیر افغانستان بر اثر قومگرایی افراطگرایانهی این دور رقم زده شد.
با رویکار آمدن حاکمیت خلق و پرچم و ادعای تقدم ایدولوژی و سیاست بر مناسبات دیگر اجتماعی؛ تا حدی از این گرایش کاسته شد. اما بازهم با توجه به بافتهای اجتماعی و سنتهای قبیلوی، حد اقل بین گروههای اجتماعی مناسبات قومی تعیین کننده بود. با این حال جنایتها و کشتارهای که در این دوره صورت گرفت، بسیار فراتر از قومگراییهای متعصبانهی تمام دورههای پیشین و پسین بود.
آغاز انقلاب و جهاد مردم افغانستان و تشکیل احزاب جهادی بر محوریت اقوام، بار دیگر مناسبات قومی را که در زمان حاکمیت خلق جایش را به ایدولوژی در مناسبات حکومتی داده بود برجسته کرد. کنشهای قومی دوران اشغال و جهاد، هزاران فاجعه و جنایت در افغانستان آفرید. البته فاجعهبارتر اینکه بیشتر این حوادث و جنایات زیر پوشش قومگرایی تاکنون پنهان مانده که بخش مهمی از علت وضع موجود هم همین مسئله است.
انقلابات مسلحانه در طول تاریخ و در تمام دنیا متاسفانه اکثرأ با خون همراه است. اگر جهاد مردم افغانستان را بعنوان یک انقلاب اجتماعی- سیاسی در نظر بگیریم، خلاها و کاستیهای زیادی در آن از جمله در عدم رعایت حقوق اقوام و اقلیتها را میبینیم. جهاد مردم افغانستان در نفس خودش قابل احترام است، اما وقتی تعداد کثیری از مجاهدین تحت پوشش احزاب جهادی- قومی به نام اسلام و با سلاح بدون آگاهی از قاعده وقانون جهاد و… عضو جبهه شدند؛ آخرش به برادرکشی و جنگ گروهی و تشدید قومگرایی انجامید که حاصل آن اختلافات بود که هیچگاه پایان نیافت و در نهایت منجر به جنایات گسترده، اختلافات قومی عمیق و در نهایت ایجاد حکومت یکدست قومی شد.
متاسفانه جهاد مردم افغانستان از همان آوان و بعد از گذشت چند ماه به رقابت منفی و امتیاز گیری بین گروهها و احزاب سیاسی- قومی بدل گردید.
در بین احزاب شیعی تقابل و اختلاف در نخست از تفاوت ایدولوژی آغاز شد. در اوایل سال ۶۰ بود که جنگهای گروهی شروع شد و این امر جنگهای خانمان سوز داخلی را در مناطق مرکزی و عمدتا شیعهنشین کلید زد. چند سال بعد هم همین امر منجر به نفاقهای قومی گردید که تا امروز ادامه دارد.
جنگهای سازمان نصر با سپاه، شورای اتفاق با سپاه و بعدها حرکت اسلامی با سازمان نصر و… جان صدها فرد از طرفهای درگیری را گرفت. امروز بخش زیادی از تنشها در فضای مجازی و حقیقی بین افراد و گروهها، ناشی از همین کینههای گذشته بین این احزاب است که بازهم قومگرایی را در جامعه تشدید میکند.
متاسفانه بین احزاب سنی هم بعد از سقوط کابل بدست مجاهدین در سال ۱۳۷۱، جنگهای گروهی آغاز گردید. اوایل این رقابتها را شاید بعضیها تقابل قومی به شمار نیاورند؛ ولی قطعا بخش مهم از عوامل این حوادث در سالهای ۷۳ و ۷۴ تنشها و برتری جوییهای قومی بود که گروهیهای میخواست با زور آنرا بالای حکومت موقت تحمیل کند.
جنگ حزب اسلامی با جمعیت، جنبش با جمعیت و یکی از شاخههای حزب وحدت با جمعیت، بوضوح تقابل و تنش قومی را به اوج آن کشانید. این امر از یک طرف منجر تحلیل قوا از همه جوانب این احزاب و اقوام محروم در افغانستان گردید؛ از جانب هم فرصت دوباره را برای گروههای قومی تمامیت خواه ایجاد کرد که بار دیگر سلطه تمامیتخواهانه خودرا در افغانستان بگسترانند.
کنفرانس بن و حکومت مشارکتی متشکل از تمام اقوام فرصت مناصب برای ایجاد همگرایی و تأمین عدالت اجتماعی بود. اما چند سالی نگذشت که بازهم هژمونی قدرت و اقتدارگرایی قومی گذشتهی عدهی کم کم گل کرده و این امر به کنار زدن اقوام دیگر از قدرت و سیاست منجر شد. توطئههای سیاسی و نظامی در بیست سال اخیر و خیانت و ترورهای هدفمند و رو در روی هم قرار دادن اقوام، منجر به اختلافات عمیق و در نهایت سقوط حکومت نیمبند و ایجاد حاکمیت تمامیت خواه و یکدست در ۱۴۰۰ گردید.
اکنون که به گذشته نگاه میکنیم اکثریت را پشیمان از عملکردهای جناحی و قومی شان، منهایی «تعداد انگشت» شمار میبینیم. هرچند فرصت جبران گذشته دیگر میسر نیست و عملکردهای قومی گروهها و شخصیتها به تاریخ پیوسته است؛ اما برای آینده و اینکه یکی از عوامل مهم عقب ماندگی و بحران و محرومیت سیاسی سالهای گذشته و امروز ما اختلاف قومی بوده و است؛ برای عبرت آینده مهم راهگشا است. امروز آنانکه حسرت آبادی و آزادی میخورند، باید به قومگرایی متعصابه نه بگویند و قلم و قدم شان برای افغانستان آزاد منهایی تعصب قومی باشد.