پس از راهاندازی طوفان الاقصی از سوی حماس و جنایات تاریخی اسراییل در غزه، همایشهای مردمی بسیاری در افغانستان در محکومیت جنایات صهیونیستها و برای اعلام همدردی و همبستگی با مردم مظلوم فلسطین برگزار شد و تمام جناحهای سیاسی کشور علیه رژیم کودککش اسراییل موضع تند گرفتند.
یکی از چیزهایی که باعث میشود مردم افغانستان در منازعات فلسطین و اسراییل بیطرف نمانند، وجود مسجدالاقصی در آنجا است.
مسجدالاقصی را تمام مسلمانان جهان به عنوان اولین قبله، معراجگاه پیامبر و سومین مکان زیارتی خود میدانند.
گزارشهای تاریخی بسیاری وجود دارد که نشان میدهد افغانستانیها نیز در گذشته وقتی به سفر حج میرفتند حتما سری به بیتالمقدس و مسجدالاقصی نیز میزدند.
گفته میشود منزلگاهی در تارسوس اناتولی وجود دارد که در قرن چهاردهم میلادی ساخته شده است. این منزلگاه همیشه پذیرای زایرانی از بلخ، میمنه و ماوراءالنهر بوده است. زایرانی که به مسجدالاقصی میرفتهاند و از این مکان مقدس دیدن میکردهاند.
حضور این منزلگاه نشاندهنده اهمیت زیارتی بیتالمقدس یا مسجدالاقصی برای افغانستانیها است.
البته بیتالمقدس یا مسجدالاقصی تنها برای افغانستانیها اهمیت زیارتی نداشته است، بلکه برای همه مسلمانان جهان چنین اهمیتی داشته است.
اما افغانستانیها ادعاهای عجیبی نیز نسبت به مسجدالاقصی و فلسطین داشتهاند. یکی از این ادعاها این است که افغانان در دوره باستان حکمرانان اورشلیم بوده و مسجدالاقصی توسط نیای شان بنیادگذاری شده است.
بیایید در این زمینه نگاهی بیفکنیم به تاریخ «مخزنالافغانی» نعمتالله بن حبیبالله هروی.
این کتاب در واقع در پاسخ ادعای یکی از سفرای خارجی در دربار امپراتوری مغولی هند نوشته شده است. سفیری در دربار امپراتوری مغولی هند به صورت طعنهآمیز مدعی شده بود که افغانها ثمره آمیزش نامیمون «یک روح» با هزار دختر باکره در دنیای باستان است و این «سلاله غیرطبیعی و ناسرست» توسط شاهان ایرانی به سرزمین وحشی طرد شدند.
نعمتالله هروی در پاسخ او این کتاب را مینویسد و ادعا میکند که افغانان از فرزندان یعقوب اند و نیای شان کسی است که مسجدالاقصی را بنا نهاده است.
نعمتالله هروی در این کتاب، تاریخ افغانان را به آدم و حوا و یعقوب پیامبر رسانده و میگوید که زمانی این گروه قومی بر اورشلیم فرمان میراندند.
یکی از این فرمانروایان، «افغانه» نام داشته است. «افغانه» بنا برادعای این کتاب، همان کسی است که مسجدالاقصی را بنا نهاد.
سپس نویسنده این کتاب از مهاجرت دستهجمعی افغانان به جغرافیای امروز شان در دوره شاه سلیمان سخن میگوید و مینویسد که بختالنصر این گروه قومی را «در کوههای غور، غزنین، کابل، قندهار، فیروزکوه و بخشهای واقع در اقلیمهای پنجم و ششم جای داد» و در این جغرافیا فرزندان آصف و افغانه سکناگزین شدند.
در باره نسبشناسی افغانان اختلاف وجود دارد. برخیها تبار شان را به یهود میرسانند و برخی مورخان نیز آریاییاش میخوانند.
هدف از این یادداشت، جانبداری از هیچ کدام این روایات نیست، بلکه میخواهم با یادآوری این روایت بگویم که در میان افغانها (پشتونها) ادعای مالکیت بر فلسطین هم وجود داشته و برخی مورخان حتا نیای این گروه قومی را بنیانگذار مسجدالاقصی نیز میدانند.