نگاهی به احادیث رجم
نویسنده : عصام تلیمه، پژوهشگر و نویسنده مصری
برگردان : حسیب الله ولی زاده
منبع : سایت شبکه تلوزیونی العربی ۲۱
در این مطلب، نویسنده دومین واقعه از وقایعی را که کیفر سنگسار در آن در زمان پیامبر تطبیق گردیده است، بررسی می نماید. این واقعه «واقعه سنگسار ماعز» می باشد. ( مترجم)
از جمله وقایعی که در زمان پیامبر صلی الله علیه و سلم در آن کیفر سنگسار تطبیق گردیده است، واقعه سنگسار ماعز بن مالک می باشد. خلاصه واقعه این است: ماعز زنا کرد و به این جرم اعتراف نمود و به همین اساس کیفر سنگسار بر وی تطبیق گردید. در جریان اجرای حد او فرار نمود، صحابیان از پی وی رفتند، یکی از آنها او را دریافت و با استخوان فک یا ساق شتر – بنابر اختلاف روایات- به سر وی کوبید. او به اثر همین ضربه، وفات کرد. این واقعه از شماری از صحابیان به اشکال مختلف روایت شده است و یکی از مهم ترین وقایعی به شمار می رود که در مورد آن جزییات بیشتری روایت گردیده است. روایت ها در مورد این واقعه ـ چه روایات صحیح و چه روایات غیر صحیح – بسیار اند. ذکر تمام این روایات از حوصله این مطلب بیرون است و خوانندگان می توانند به این روایات در کتاب های حدیث مراجعه نمایند.
از همین رو، مهم ترین نکته ها و اختلاف های موجود در این روایات، محور بحث ما خواهد بود و به پرسش های ذیل پاسخ خواهیم داد: آیا در هنگام اجرای کیفر سنگسار، گودالی برای ماعز حفر گردید و یا نه؟ آیا دست و پای او را در هنگام تطبیق حد، بسته کرده اند یا خیر؟ آیا پیامبر نماز جنازه او را خواند یا نه؟ نام کسی که ماعز با وی زنا کرد(مزنی بها) چیست؟ آیا او نیز مجازات گردید؟ آیا ماعز در مورد مجازات زنا آگاهی داشت و می دانست که بوسیله سنگسار کشته می شود؟ آیا پیامبر کسی را به نزد زنی که ماعز با وی زنا کرده بود فرستاد، تا در این مورد از وی بپرسد، یا نه؟ پیامبر با این زن چی کرد؟ آیا مجازات ماعز سنگین بود، یا مجازات عادی؟
آیا در هنگام اجرای کیفر سنگسار، گودالی برای ماعز حفر گردید یا خیر؟
نخستین مورد اختلافی در این روایات، موضوع حفر گودال برای ماعز در هنگام اجرای کیفر سنگسار می باشد. روایات در این مورد با یک دیگر اختلاف دارند: آیا گودالی برای ماعز حفر گردید یا نه ؟ روایتی وجود دارد که بیان می کند که برای وی گودالی حفر نگردید و هم چنان دست و پای او را بسته نکرده اند. ابو سعید روایت می کند که پس از اعتراف ماعز، پیامبر برای آنها دستور داد تا وی را سنگسار نمایند. او می گوید: او را به «بقیع الغرقد»[ نام منطقه ای در مدینه] بردیم. و سپس می افزاید و می گوید: سوگند به خدا نه دست و پای او را بسته کردیم و نه برای وی گودالی حفر نمودیم. (۱)
اما امام مسلم از بریده رضی الله عنه روایت می کند که گفت: زمانی که چهارمین بار ماعز نزد پیامبر آمد، برای وی گودالی حفر نمود و سپس حکم سنگسار وی را صادر کرد و سنگسار گردید. (۲) در این روایت بیان می گردد که پیامبر صلی الله علیه و سلم این گودال را حفر نموده است. می بینیم که برعکس روایت اول، این روایت بیانگر حفر گودال برای ماعز می باشد. همین امرسبب گردیده است، تا امام کمال ابن همام، این روایت امام مسلم را رد نماید و آن را «منکر» بخواند؛ زیرا این روایت با روایات صحیح مشهور و اکثر روایات دیگر منافات دارد.(۳)
قاتل ماعز
هم چنان روایت ها در مورد قاتل ماعز با یک دیگر اختلاف دارند. در روایتی نام قاتل نامعلوم است و در روایتی دیگر بیان می گردد که قاتل وی، عبدالله بن انیس بوده است. در این روایت چنین نقل شده است : عبدالله بن انیس از موقعیتی که در آنجا قرار داشت، بیرون شد و او [ماعز] را با استخوان ساق الاغ زد و به اثر همین ضربه او درگذشت . (۴) روایت سوم بیانگر این است که قاتل وی، عمر بن الخطاب است. (۵)
ابزار قتل
روایات در مورد ابزار قتل ماعز نیز اختلاف نموده اند. آیا این ابزار استخوان فک شتر بوده است، یا استخوان ساق شتر و یا هم استخوان ساق الاغ؟ در روایتی می خوانیم: عبدالله بن انیس از موقعیتی که در آنجا قرار داشت، بیرون شد و او [ماعز] را با استخوان ساق الاغ زد و به اثر همین ضربه او درگذشت . در روایت دیگری می بینیم که راوی می گوید: او را با استخوان ساق شتر زد. برخی از راویان نیز گفته اند که او را با استخوان فک شتر زد.(۶)
آیا پیامبر نماز جنازه ماعز را خوانده است یا نه؟
هم چنان روایات در مورد این که پیامبر نماز جنازه ماعز را خوانده است یا نه، با یک دیگر اختلاف دارند. در روایتی بیان می گردد که پیامبر نماز جنازه او را خوانده است و اما در روایت دیگری ذکر می گردد که پیامبر نماز جنازه وی را نخواند. روایت بخاری از جابر نشان می دهد که پیامبر نماز جنازه ماعز را خوانده است. اما همین جابر در روایت های دیگر بیان می دارد که پیامبر در مورد ماعز سخن نیکو گفت و نماز جنازه وی را نخواند. از ابی برزه نقل شده است که: پیامبر نماز جنازه ماعز بن مالک را نخواند و کسی را از خواندن نماز جنازه وی منع نکرد.(۷)
اما شیخ محمود خطاب سبکی در این مورد – به ویژه در باره زیادت جمله« و نماز جنازه او را خواند» که در روایت بخاری وجود دارد – توجیه با ارزشی دارد. او می گوید: بنابرین، جمله « و نماز جنازه او را خواند» «شاذ» می باشد. اما قاعده ای در علم اصول وجود دارد و آن این است: زمانی که زیادت «ثقه» با روایات دیگر در تضاد نباشد، پذیرفتنی است . حکم این روایت نیز، نسبت به کسانی که اصل حدیث را روایت کرده اند و در مورد زیادت آن، سکوت نموده اند، همین گونه است. اما نسبت به کسانی که صراحتا خواندن نماز جنازه ماعز را نفی کرده اند، میان این روایات و روایت اثبات ادای نماز جنازه ماعز امکان جمع وجود دارد. این جمع این گونه صورت می گیرد: پیامبر در روز تطبیق کیفر سنگسار نماز جنازه وی را نخواند، بلکه فردای آن روز این نماز را خواند. در این صورت میان هیچ کدام این روایت ها تعارضی باقی نمی ماند. این روایت نیز این سخن را تایید می کند. عبدالرزاق از ابی امامه بن سهل بن حنیف در مورد واقعه ماعز بن مالک چنین روایت کرده است: از پیامبر پرسیدند، ای پیامبر نماز جنازه او را می خوانید؟ گفت : نخیر . زمانی که فردای آن روز فرا رسید، پیامبر گفت: نماز جنازه دوست تان را بخوانید. پیامبر و مردم نماز جنازه او را خواندند. به فرض عدم امکان جمع میان این روایت ها ، روایت اثبات ادای نماز جنازه ماعز ترجیح داده می شود؛ زیرا این روایت صحیح است و اما روایت مصنف عبدالرزاق که در آن نفی ادای جنازه ماعز وجود دارد، در اسناد آن راویان «مجهول» دیده می شود. هم چنان روایت اثبات ادای نماز جنازه ماعز را روایت موجود در صحیح مسلم، مبنی بر ادای نماز جنازه زن زناکار به امامت پیامبر نیز تایید می کند. (۸)
چگونه ماعز به ارتکاب زنا اعتراف کرد؟
هم چنان روایات در مورد چگونه گی اعتراف ماعز به ارتکاب زنا با یک دیگر اختلاف دارند. آیا او خودش نزد پیامبر رفت و یا در این مورد از صحابه و به ویژه نعیم بن هزال – او بادار پیشین ماعز بود – مشوره خواست؟ در روایت ماعز می بینیم که وی خودش اعتراف می نماید و اما در روایات دیگری می خوانیم که، یارانش او را به این کار تشویق کرده اند و او فریب سخنان آنها را خورده است و گمان نمی کرد که پیامبر او را به اساس این جرم سنگسار می کند. در ترمذی می خوانیم که پیامبر در این مورد از وی می پرسد. از ابن عباس روایت است که پیامبر برای ماعز بن مالک گفت: آیا آنچه در مورد تو به من رسیده ، درست است؟ گفت : چه چیزی در مورد من به تو رسیده است؟ گفت: به من خبر رسیده است که تو با کنیز خاندان فلانی زنا کرده ای؟ گفت : بلی . او چهار بار شهادت داد و اعتراف کرد . به همین اساس پیامبر دستور داد و او سنگسار شد. (۹)
این روایت با این سخن پیامبر که برای هزال بن نعیم – او کسی است که به ماعز دستور داد تا نزد پیامبر برود – گفت، در منافات قرار دارد. پیامبر برای هزال بن نعیم گفت: اگر این عیب را می پوشانیدی بهتر بود. (۱۰) هم چنان این روایت با روایات، اعراض پیامبر از شنیدن سخن کسانی که به منظور اعتراف به ارتکاب زنا نزد وی می آمدند، در تعارض قرار دارد. پرسش اینجاست که چگونه پیامبر در این مورد از ماعز می پرسد و او را وادار به اعتراف می کند. این شیوه و روش در موضع گیری ها پیامبر در باب حدود ، متداول و مروج نیست.
طیبی می گوید: هزال از این کار ماعز آگاه شد و او را احمق ساخت و به وی مشوره داد تا نزد پیامبر برود و به ارتکاب زنا اعتراف نماید. او نیت سوء داشت و می خواست ماعز ذلیل شود. (۱۱) او با این کار می خواست قصاص کنیزش را از ماعز بگیرد.(۱۲)[چون بنابر برخی روایات ماعز با کنیز هزال زنا کرده بود. مترجم]
سرنوشت مزنی بها( زنی که ماعز با وی زنا کرد) چی شد؟
هم چنان روایات در مورد سرنوشت مزنی بها با یک دیگر اختلاف دارند. روایتی بیان می کند که این کنیز فروخته شد.[ ملک یمین شد] اما ما نمی دانیم که آیا این کنیز مجازات شد یا نه؟ اگر هزال – بادار این کنیز – همان کسی باشد که ماعز را نزد پیامبر به منظور تطبیق حد برده است، چرا به این موضوع فکر نکرد که بگوید او کنیزش را برای ماعز حلال گردانیده است. فقها در این مورد اختلاف کرده اند. اگر بادار یک کنیز برای کسی اجازه همبستری با وی را بدهد، آیا بر چنین شخصی حد جاری می شود یا نه؟
در روایت های دیگری که به قضیه سنگسار ارتباط دارد، نقل شده است که پیامبر از خود مزنی بها در مورد این ماجرا پرسان می کرد و یا کسی را می فرستاد تا در این مورد از وی پرسان نماید. در روایات نقل شده است که کسانی که در این طور قضایا اعتراف نموده اند، به همین اساس مجازات شده اند و هم چنان کسانی که این قضایا را انکار کرده اند، مجازات نگردیده اند. گفته می شود در این چنان موارد، زمانی که زانی به ارتکاب زنا اعتراف می نماید و اما مزنی بها انکار می کند، در کنار حد زنا، مجازات «قذف» نیز بر زانی تطبیق می گردد . در صورتی که ماعز نزد پیامبر آمد و گفت که وی به گونه حرام با زن آزاد [ نه کنیز] همبستری کرده است. (۱۳) اما پیامبر از ماعز در مورد مزنی بها نپرسیده است و نه کسی را فرستاده تا در این مورد از مزنی بها پرسان نماید. هم چنان این روایت با روایتی که بیان می کند ماعز با کنیز هلال بن نعیم زنا کرده است در تعارض قرار دارد؛ چون این روایت بیان می کند که وی با زن آزاد زنا کرده است. برخی منابع ذکر کرده اند که این کنیز فاطمه نام داشته و کنیز هزال بن نعیم بوده است. (۱۴) خود هزال روایت کرده که ماعز با کنیزی زنا کرده است اما نگفته که این کنیز، کنیز وی بوده و هم چنان نام او را ذکر نکرده است. (۱۵)
نمی دانیم که پیامبر با مزنی بها چی کرد؟ آیا وی به ارتکاب زنا اعتراف کرد یا نه؟ آیا پیامبر کسی را فرستاد تا در مورد این ماجرا، از وی پرسان نماید یا نه؟ در احادیث در مورد سرنوشت زنی که ماعز با وی زنا کرد، معلوماتی وجود ندارد. آیا وی همان زن غامدی بوده است یا کس دیگری؟ آیا ماعز می دانست مجازات زنا چیست یا نه؟ ایرادهای دیگری نیز در مورد سنگسار ماعز وجود دارد که اگر خدا بخواهد در مطلب بعدی به آن خواهیم پرداخت.
منابع
۱ ـ این روایت را امام مسلم (۴۴۰۳) از أبي سعيد رضي الله عنه روایت کرده است.
۲ ـ این روایت را امام مسلم (۴۴۰۷) و أبو داود (۴۴۴۲) از بريدة رضي الله عنه روایت کرده است.
۳ ـ نگاه کن: شرح فتح القدير ، ابن الهمام (۵/۲۳۴).
۴ ـ این روایت را بيهقي در السنن الكبرى (۱۷۰۳۹) و طحاوي در مشكل الآثار (۹۳) و(۴۹۴۴) از هزال روایت کرده است.
۵ ـ این روایت را طبراني در المعجم الكبير (۵۸۲۱) (۶/۱۵۳) از سهل بن سعد روایت کرده است. الهيثمي می گوید: در سند این روایت أبو بكر بن أبي سبرة وجود دارد و وی دروغگو است. نگاه کن: مجمع الزوائد (۱۰۶۱۱ (۶/۲۶۸).
۶ ـ این روایت البيهقي در السنن الكبرى (۱۷۰۳۹) و الطحاوي در مشكل الآثار (۹۳) از هزال روایت کرده اند.
۷ ـ این روایت را أبو داود (۳۱۸۶) روایت کرده و شعيب الأرناؤوط اسناد آن را صحیح دانسته است. (۵/۹۵) الألباني می گوید: این روایت بدون جمله: “ولم ينه عن الصلاة عليه” . حسن صحیح است.
۸ ـ نگاه کن: المنهل العذب المورود شرح سنن أبي داود، شيخ محمود خطاب السبكي (۹/۱۸).
۹ ـ این روایت را الترمذي (۱۴۲۷) روایت کرده می گوید: این حدیث، حديث حسن است. الألباني در صحيح الترمذي (۲/۱۱۹) و در إرواء الغليل (۷/۳۳۵).آن را صحیح دانسته است.
۱۰ ـ این روایت را أحمد (۵/۲۱۷) و ابن أبي شيبة (۱۰/۷۲،۷۱) و النسائي در الكبرى (۷۲۷۹) و عبد الرزاق (۱۳۳۴۲) از هزال بن نعيم رضي الله عنه روایت کرده اند و محققین مسند سند آن را حسن خوانده اند.(۳۶/۲۱۵).
۱۱ ـ نگاه کن: شرح الطيبي على مشكاة المصابيح (۷/۱۳۲).
۱۲ ـ نگاه کن: مرقاة المفاتيح شرح مشكاة المصابيح ، ملا علي القاري (۴/۷۵).
۱۳ ـ این روایت را عبد الرزاق در المصنف (۱۳۳۴۰) از أبي هريرة رضي الله عنه روایت کرده است.
۱۴ ـ نگاه کن: شرح الطيبي على مشكاة المصابيح المسمى الكاشف عن حقائق السنن (۷/۱۳۲).
۱۵ ـ این روایت را أحمد (۲۱۸۹۰) از هزال بن نعيم روایت کرده است.