اگر کسی از من بپرسد که مهمترین ویژگی دنیای مدرن چیست؟ در پاسخ خواهم گفت: رشد علم و تکنولوژی، همراه با انحطاط اخلاق و انسانیت.
اگر کسی بپرسد بارزترین مصداق این امر کجا است؟ در جواب به سرزمین فلسطین اشاره خواهم کرد.
آری سرزمین فلسطین، مصداق بارزِ رشد علم و تکنولوژی در جوامع بشری همراه با انحطاطِ اخلاق و انسانیت میباشد. فلسطین امروزه به آزمایشگاهِ پیشرفتهترین و تکامل یافتهترین تکنولوژی تسلیحاتی غرب مبدل گردیده است. کمپنیهای اسلحهسازی غرب، همه روزه با استفاده از آخرین یافتههای علمی، پیشرفتهترین مدلِ اسلحههای کشتار همگانی را آماده میسازند و در اختیار اسرائیل قرار میدهند، تا روز سیاه فلسطینیان را سیاهتر ساخته و فلسطین را به جهنم روی زمین مبدل سازد.
کشتارگاه فلسطین اگر از یکسو پیشرفتِ علمی و تکنولوژیکی بشریت در عرصهی اسلحهسازی را به نمایش میگذارد، از سوی دیگر نهایتِ بیاخلاقی و بداخلاقی موجودی به نام «آدمیزاد» را نشان میدهد.
فلسطین یک کشتارگاه است. مهم این نیست که چه کسی در آن جا کشته میشود: کافر یا مسلمان، بومی یا غیربومی. برای من این مهم نیست که قدس در نخست پایتخت مسلمانان بوده یا از یهودیان. نگاه اصالتگرایانه به جوامع انسانی، نگاه حذفگرایانه است. کسانی که از باشندگان اصیل و غیر اصیل صحبت میکنند، در حقیقت خواهان حذف دیگران و در ایده آلترین حالت، خواستارِ امتیازاتِ ویژه برای بومیان میباشد. من دردِ نگاههای اصالتگرایانه را در سرزمینِ خودم نیز حس میکنم و طعم تلخ آن را میچشم. در اینجا (افغانستان) نیز کسانی هستند که باشندگان این سرزمین را به شهروندان بومی و غیربومی تقسیم نموده و هرلحظه خواستارِ تبعید آنان به کشورهای تاجیکستان و ازبکستان و مغولستان میگردند. متأسفانه باید گفت این یکی از نقیصه های بزرگ تمدن مدرن است: تمدن مدرن اگر از یکسو اعلامیه حقوق بشر را صادر میکند، اما از سوی دیگر با مرزکشی میان شهروند و غیرشهروند و بومی و مهاجر، عملاً کتلههای بزرگ انسانی را از ابتداییترین حقوقش محروم میسازد. جورجو آگامبن این موضوع را چه زیبا با زبان طنزآمیز بیان نموده است. آگامبن در مورد اعلامیه حقوق بشر و شهروند فرانسه مینویسد: « این سند معلوم نکرده است که آیا این دو واژه (بشر و شهروند) نام دو واقعیت متمایز هستند، یا اینکه واژه اول همواره از پیش در واژه دوم مندرج میباشد. یعنی دارنده حقوق، انسانی است که در عین حال شهروند است (یا به تعبیر دیگر، تا آنجا انسان است که شهروند است». این در حالی است که انسانیت را نمیتوان به اصل و بدل تقسیم کرد: انسان، بالآخره انسان است چه بومی باشد و چه نباشد.
در خصوص قضیه فلسطین، آنچه برای من مهم است آن است که در آنجا انسانیت به قتل میرسد: فلسطین، کشتارگاه انسانیت است. باید اعتراف کنم که من همانند کورژاک، قهرمان فیلم اندری وایدا، نگرانِ عدم بقای بنی آدم نیستم. نسل آدمیزاد از طریق زاد و ولد و تولید مثل دوباره افزایش خواهد یافت، اما من نگرانِ عدم بقای انسانیت در انسان هستم: انسانیت، گوهر نادر و کمیابی است، و وقتی این پدیده از میان انسانها رخت بر بندد، دنیا شبیه باغ وحش شده و قانون جنگل دوباره حکمفرما خواهد گردید.
این انسانیت چیست؟ انسانیت بر اساس تعاریفی که در مهمترین متون دینی و بشری آمده است، با حس انساندوستی و بشردوستی شناخته میشود.
وقتی از خاخام هیلل؛ متخصص تلمود، خواستند که عصاره تعالیم الهی را بیان کند، او در پاسخ این درخواست به این آموزه اشاره کرد: «همسایهات را چون خودت دوست بدار!»
همچنین باید گفت که در دین مبین اسلام نیز چنان بر «همسایه دوستی» تاکید شده است چندان که گویی همسایه از همسایه ارث هم می برد.
درست، همین «همسایه دوستی» یا به تعبیر دیگر، «بشردوستی» است، که بقای انسانی را از بقای حیوانی تفکیک میکند و به آن رنگ و بوی ویژه ای میبخشد؛ بنابراین، اگر این مؤلفه در میان انسانها وجود نداشته باشد پس چندان تفاوتی با حیوانات نخواهند داشت، چون غریزه بقا در سایر موجودات زنده نیز وجود دارد.
زیگمونت باومن، در این باره، میگوید: «عشق ورزیدن به همسایه ممکن است مستلزم ایمان جهشی باشد؛ ولی نتیجه این کار عبارت است از تولد انسانیت. این کار همچنین عبارت است از گذر سرنوشتساز از غریزه بقا به اخلاق.
این گذری است که اخلاق را به قسمتی از بقا و شاید شرط لازم آن، تبدیل میکند. با این مؤلفه، بقای یک انسان به بقای انسانیت در انسان تبدیل میشود.»
در قضیه فلسطین دیده میشود که انسانیت، ته کشیده و در حال تبدیل شدن به حیوانیت است. اگر انسانیتی وجود میداشت، درد و رنج فلسطینیان به فراموشی سپرده نمیشد و دنیا یکسره از اسراییل حمایت نمیکرد.
متاسفانه غرب و کشورهای غربی یکسره از اسراییل حمایت میکنند و همگان فلسطین را فراموش کردهاند. فراموش کردن فلسطین، یعنی فراموش کردن انسانیت.