نویسنده در جایجای کتاب خود از تسلیمدهی پوستهها به گروههای مجاهدین یاد میکند و عنوان «خیانت» را به آن میدهد. به باور نویسنده، دشمن توانسته بود در دم و دستگاه دولتی نفوذ کند و نیروهای امنیتی را در خصوص جنگ با گروههای مجاهدین متردد سازد. نویسنده سقوط پیهم روستاها، ولسوالیها و شهرها را نتیجه خیانت برخی مقامات امنیتی میدانند که در ولایات مصروف ایفای وظیفه بودند. نویسنده حکایتها و روایتهای فراوانی از هیبت و قدرت و صلابت ارتش آن روزگار ارائه میکند، اما عامل مهمی که این ارتش پر صلابت را به زمین زد، خیانت از درون بود تا فشار جنگ از بیرون. او ارتش دولت نجیبالله را در کیفیت و کمیت برتر و پرشمارتر از نیروهای گروههای مجاهدین میخواند. او خود عضو کلیدی ارتش بود و بیگمان بر قوت و ضعفهای ارتش وقوف داشت. برای نمونه، او سقوط ولایت خوست را محصول خیانت یکی از فرماندهان نظامی میداند. او مینویسد: شام روز ۲۷ حوت ۱۳۶۹ سقوط پوستههای امنیتی «لوی مزغور» جنوبشرق خوست از اثر تبانی و خیانت قوماندان حارندوی خوست (جنرال غوندی) با مجاهدین بدون جنگ انجام یافت و پرسونل پوسته با سلاح و تخنیک محاربوی خویش به مجاهدین پیوستند (عظیمی، ۱۳۷۸: ۴۵۶). همچنان در جلسهای که پس از سقوط ولایت خوست، به ریاست دکتر نجیبالله برگزار شده بود، از «فکتورهای قوی خیانت« به عنوان قویترین عامل در سقوط خوست یاد میشود (همان: ۴۶۳). همچنان سقوط ولسوالی دولتآباد ولایت بلخ را معلول معامله فرماندهان امنیتی و فروش پوستههای امنیتی در بدل پول به گروههای مجاهدین میخواند. او مینویسد: سقوط ولسوالی دولتآباد ولایت بلخ در اوایل عقرب سال ۱۳۷۰ اتفاق افتاد. در آنجا نیز پوستههای دولتی خریداری شده بود و عنصر خیانت رول و نقش به سزایی ایفا کرده بود (همان: ۴۹۰). نویسنده نمونه دیگری که از فروش و معامله پاسگاههای امنیتی ارائه میکند مربوط به شهر گردیز و شاهراه کابل-گردیز است. او از «گارنیزیون برحته کندو» در گردیز یاد میکند که در نتیجه معامله جنرال صیفور یکی از افسران برجسته رییس ارکان قولاردو که مسئولیت عمومی دفاع را به دوش داشت سقوط میکند (همان: ۴۸۳). در نتیجه سقوط این گارنیزیون شاهراه کابل-گردیز ناامن میشود و نیروهای امنیتی روحیه خود را درمیبازند. همینطور، سمنگان در شمال کشور، اولین ولایتی بود که در نتیجه خیانت به سود مخالفین دولت سقوط کرد. در سمنگان کسی به نام جنرال دستگیر مسئولیت امور ولایت را بر عهده داشت. نامبرده با یکی از فرماندهان جمعیت اسلامی معامله کرد و سمنگان را قبل از شهر مزار سقوط داد (همان: ۵۱۷).
روزهای اخیر زمامداری اشرفغنی هم همینگونه بود. نیروهای امنیتی روحیه خود را در برابر طالبان درباخته بودند. شور و شوق جنگ در وجود شان زنده نبود. بهتر است بگویم روحیه و انگیزه برای جنگ وجود نداشت. طالبان پیهم جلو میآمدند و ارتش پیهم عقب میرفت. نمونههایی از خیانت و فروش پاسگاههای امنیتی به وفور دیده میشد. پاسگاههای امنیتی بدون نبرد به طالبان تسلیم داده میشدند. تبعیت واحد از حاکمیت واحد وجود نداشت. محاسنسفیدان و بزرگان قومی به پاسگاههای امنیتی میرفتند و نیروهای امنیتی را اقناع میکردند تا بدون جنگ سلاح خود را بر زمین بگذارند و در عوض جان و مال شان در امان باشد. ماهها، هفتهها و روزهای اخیر جنگ در افغانستان در ذهن مردم تبدیل به معما شده است و این معما تا هنوز ناگشوده مانده است.
۶- رویبرتافتن شوروی از نجیبالله
پس از آنکه بوریس یلتسن[۱] در روسیه بر اریکه قدرت نشست، رویکرد شوروی هم نسبت به حکومت نجیبالله از بن دگرگون شد. یلتسین خود را مرد دموکرات میخواند و به دنبال استقرار دموکراسی در روسیه بود. حزب کمونیست را ملغی کرد و به کشورهایی که اقمار شوروی به شمار میرفتند استقلال و آزادی داد. او گرایش به غرب داشت و گفته میشود که از آنسو هدایت دریافت میکرد. به باور نویسنده، به قدرت رسیدن یلتسین در روسیه آخرین میخی بود که بر تابوت حکومت نجیبالله کوبیده شد. او بگونه کامل از نجیبالله روی برتافته بود. نهتنها که دوام و بقای نجیبالله را خواستار نبود، بلکه مخالفین حکومت او را سرسختانه حمایت میکرد. او مینویسد: او (یلتسین) شخص مغرور و خودکامه بود که علیرغم دموکراتبودنش ادا و اطوار فاشیستی داشت و در برخورد با مسایل افغانستان کاملاً بیتفاوت به نظر میخورد و حاضر نبود که حتی به اندازه یک پوچک به رژیم ما کمک کند. برخلاف در وقت او بود که پروفیسور ربانی و هيئت همراهش با گرمی در ماسکو پذیرایی گردیدند و حتی نظر به شایعات آن وقت در مورد انتقال قدرت با آنها تبانی صورت گرفته بود. بدون شک این امر به اشاره امریکا انجام یافته بود (همان: ۴۴۴). نویسنده در جای دیگری نجیبالله را تک و تنها و مخالفین او را پرشمار معرفی میکند. به باور او، نجیبالله تنها با گروه مجاهدین در جنگ نبود، بلکه با بخش عظیمی از دنیا میجنگید. شوروی هم که یگانه حامی او به شمار میرفت، آنهم در اخیر، روی به جانب مخالفین او کرد. نویسنده، از قول دگروال یوسف[۲] نویسنده کتاب «مجاهد خاموش» چنین مینویسد: ۱۲۳ کشور جهان به نحوی از انحا…. به جهاد کمک میکردند و قسم خورده بودند که رژیم دکتر نجیب را با شکست مواجه سازند. در حقیقت رژیم دکتر نجیب با تمام جهان میجنگید (همان: ۳۵۰).
این نکته را که خواندم دقیقاً به یاد توافقنامه دوحه و رویبرتافتن امریکا از حکومت اشرفغنی افتادم. امریکا که بانی حکومت نوین در افغانستان بود و بیستسال تمام از آن حمایت کرد، در اخیر دست از حمایت برداشت و طالبان را به مثابه گزینه بدیل قدر داد و بر صدر نشاند. دونالدترامپ و جوبایدن رییس جمهورهای آمریکا که حامی حکومت اشرفغنی به شمار میرفتند، پس از آغاز گفتوگوهای صلح با گروه طالبان در دوحه، پشت به او کردند و روی به جانب طالبان. سقوط حکومت اشرفغنی معلول عوامل پرشماری بود که توافقنامه دوحه نسبت به سایر عوامل [از نظر ناظران] در درجه اول اهمیت قرار دارد. مزید بر این، تصور میشد که حکومت اشرفغنی همچون حکومت نجیبالله با تمام دنیا در جنگ بود. کشورهای همسایه با طالبان تعامل گرم و صمیمی داشتند و از سقوط حکومت اشرفغنی ناخرسند نبودند. برخی کشورهای بزرگ منطقه از جمله: چین و روسیه از حضور نمایندگان طالبان در کشورهای شان چندان با شور و شوق استقبال میکردند که گویی زمامداران مشروع افغانستان باشند. حتی گفته میشود که این کشورها از طالبان حمایت تسلیحاتی نیز میکردند. امریکا و متحدین غربی آن که متحد استراتژیک حکومت اشرفغنی به شمار میرفتند در برابر سقوط حکومت اشرفغنی ساکت و بیتفاوت مانده در مسیر حمایت از طالبان قدم گذاشتند.
نتیجهگیری
این نوشته تمرکز روی دوره زمامداری نجیبالله و اشرفغنی داشت. پرتوافکنی روی تشابهات میان این دو دوره هدف این نوشته را تشکیل میداد. پاشنه نوشته تکیه بر روی کتاب «اردو و سیاست» داشت که جلد دوم آن به ظهور و افول حکومت نجیبالله اختصاص یافته است. گفته آمدیم که شش وجه مشترک میان دوره زمامداری نجیبالله و اشرفغنی وجود داشته است:
۱- پشتونگرایی افراطی: حضور پشتونگراهای افراطی در ساختار قدرت وجه مشترک هردو حکومت به شمار میرفت که شکاف میان دولت و مردم را غیرقابل رفو ساخت.
۲- سیاست تفرقه بینداز و حکومتکن: این سیاست در هردو حکومت عملی میشد و بیشتر کسانی در معرض این سیاست قرار داشتند که پشتون نبودند. از یکی برای تضعیف دیگری استفاده میشد.
۳- فساد اداری: ادعای فساد علیه نجیبالله و اشرفغنی وجود دارد. فساد از آنرو، وجه مشترک است که ادعا میشود هردو هنگام فرار یا قبل از فرار به خارج از کشور پول انتقال دادند. شاید در میزان و گستردگی فساد تفاوت وجود داشته باشد.
۴- فرار مخفیانه: فرار وجه مشترک هردو رییس جمهور را میسازد؛ زیرا که هردو از مقاومت حرف میزدند، ولی در نهایت راه فرار مخفیانه را برگزیدند بگونهای که حتی معاونین شان هم آگاه نشدند. با این تفاوت که یکی موفق شد و دیگری نه.
۵- خیانت در ارتش: در هردو ارتش عنصر خیانت قویاً وجود داشت. پاسگاههای امنیتی بدون مقاومت به دشمن تسلیم داده میشد.
۶- رویبرتافتن شوروی و امریکا: از نجیبالله شوروی رویبرتافت و سقوط او را کلید زد و از اشرفغنی امریکا. در حالیکه حکومتهای این دو را هردو قدرت بزرگ سرسختانه در آغاز حمایت میکردند، ولی در نهایت دست از حمایت کشیدند و زمینه سقوط هردو حکومت را فراهم ساختند.
منابع:
۱- عظیمی، نبی (۱۳۷۸). اردو و سیاست. پشاور: مرکز نشراتی میوند، سبا کتابخانه.
۲- https://www.farsnews.ir/af/news/
۳- https://www.youtube.com/watch?v=Zm3l6X11bvc
۴- https://www.irna.ir/news/84439085
۵- https://www.farsnews.ir/news/14000511000415
۶- https://tolonews.com/fa/afghanistan-174565
۷- https://www.eghtesadnews.com