اوضاع داخلی در پاکستان این روزها بحرانی است. با عزل عمران خان در ماه اپریل سال گذشته؛ از آن زمان تاکنون، اوضاع سیاسی این کشور به شدت بحرانی شده است.
این کشور مانند گذشته این روزها در کنار بحران آفرینی برای دیگران، در بحران داخلی شدید نیز درگیر شده است. عمران خان نخست وزیر برکنار شده، از سوی حکومت و ارتش این کشور به شدت تحت فشار سیاسی قرار دارد تا اینکه از صحنه سیاست پاکستان حذف شود.
البته این اولین و آخرین بحران در پاکستان نیست. این کشور از زمان ایجاد و شکلگیری تاکنون، کانون بحرانهای داخلی برای خود و ایجاد دردسر برای کشورهای همسایه بوده است.
در پاکستان هیچگاه حاکمیت سیاسی به روال عادی و به شکل مسالمت آمیز به زعمای این کشور منتقل نشده است. دولتها یا براساس کودتا ساقط شدهاند یا هم به دلیل توطئه و فساد و ناکارآمدی ازهم پاشیدهاند.
دولتهای این کشور از اسکندر میرزا (۱۹۵۶) تا ایوب خان، بوتوها، ضیاالحق، نواز شریف، مشرف و عمران خان (۲۰۲۲) همه بر مبنای فساد و کودتا سرنگون شدهاند.
در عین حال و در زمینه خارجی هم تقابل این کشور با هند برسر جامو و کشمیر از یک طرف، پناه دادن به گروههای تروریستی و مخالف حکومت ایران مانند گروه جندالله، جنگوی، سپاه صحابه و… از طرف دیگر و از همه مهمتر مداخلات دوامدار در امور داخلی افغانستان از مهمترین بحران آفرینیهای این کشور از زمان تأسیس تاکنون بوده است.
با این وجود روند دولتداری در پاکستان تأثیر مستقیم بالای افغانستان داشته و دارد.
دولتهای پاکستان با توجه به مسالهی خط دیورند و منافع تجاری که دارد، به افغانستان بیشتر به عنوان یک ایالت همچون خیبرپشتونخواه یا بلوچستان نگاه میکند.
شاید این عنوان از نگاه سیاسی و روابط بینالملل از نظر بعضیها قابل قبول نباشد، ولی آنچه مسلم است اینکه پاکستان از ایجاد یک دولت فراگیر ملی که در آن ادعای دیورند خواهی و (لر و بر) مطرح باشد هراس دارد.
البته ادعای افغانستان بر خط دیورند هم بحثی مفصلی تاریخی است که نیاز است جداگانه شود، ولی به صورت گذرا اینکه ادعای حاکمیت افغانستان بر آنسوی خط دیورند، پشتونستان خواهی دوسوی دیورند، غیر منطقی و غیر قانونی است. چون اگر قرار بر ایجاد حاکمیتهای یکدست قومی در جهان معاصر مطرح باشد، هزاران کشور از دل کشورهای کنونی بیرون میشوند. در ضمن اگر چنین ایده بین اقوام پشتون مطرح باشد، پس اقوام دیگر مانند تاجیکها، ازبیکها و ترکمنها نیز براساس یک خط فرضی که همانا مرز سیاسی بین افغانستان و کشورهای آسیایی میانه است جدا شدهاند که آنان نیز حق مطرح ساختن چنین ادعای را دارند.
اما در افغانستان امروز که طالبان دوباره به قدرت رسیده و این گروه اسلامگرا که با کمبود منابع مالی و انزوای بینالمللی با بحران اقتصادی و انسانی مواجه است، میتواند روی پاکستان به عنوان بهترین شریک تجاری بینالمللی حساب کند که کرده است.
از زمان ایجاد طالبان در دههی ۹۰ تاکنون این پاکستان بوده است که در کنار پناه دادن به آنان، در روند اقتدار و شکل گیری حاکمیت سیاسی طالبان در افغانستان نقش همه جانبه داشته است.
دولتهای ملکی پاکستان هرچند به ظاهر مجریان قانون اند، اما در باطن و در رویکرد عملی، ارتش این کشور است که سیاست داخلی و خارجی را در دست دارد که این قضیه در زمینه مداخلههای ارتش این کشور در افغانستان در طول دهها واضح و آشکار بوده است.
قدرت ارتش بر تمامی نهادهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی آن کشور حاکم و مسلط است. روی همین حساب، سیاست اصلی را ارتش دارد. بنابراین نقش دولت پاکستان در قبال افغانستان مانند گذشته با بحران داخلی تغییری نخواهد کرد، زیرا سیاست خارجی اسلامآباد را ارتش و استخبارات آن کشور تعیین میکند.
البته ممکن است یکسری حرکتهای مقطعی شکل بگیرد ولی در درازمدت سیاست پاکستان در قبال افغانستان همان سیاست نفوذ و تغییر حکومت و همچنین به وجود آوردن یک فضای سیاسی است که همسو با سیاستهای نظامیان پاکستان حرکت کند.
پاکستان باوجود اینکه شدیدا درگیر بحران داخلی است اما شرایط پیشآمده و تحولات اخیر، تاثیرات چندانی بالای اوضاع افغانستان نخواهد داشت.
همانگونه که برکناری و زوال حاکمیتهای قبلی پاکستان از بوتو و ضیاالحق گرفته تا نوازشریف و مشرف در اوضاع افغانستان تأثیری نداشت، برکناری و محاکمه عمران خان و بحران فعلی این کشور نیز تأثیری ندارد. هرچند به اعتقاد نویسنده، رویکرد عمران خان باوجود همتباری با طالبان، زیاد گرم و حسنه نبود، ولی همانطوریکه گفته شد، سیاست اصلی دست ارتش این کشور میباشد.
با این حال، انگیزه و هدف بحران آفرینی پاکستان برای کشورهای همسایه و افغانستان این است، تا زمانیکه ادعای خط دیورند از جانب افغانستان مطرح باشد، جامو و کشمیر نقطهی ضعفی برای تحت فشار قرار دادن هند باشد، و بلوچها هم خواستار استقلال باشند، سیاست حاکمیت پاکستان بحران آفرینی خواهد بود.
همینطور در زمینه داخلی این کشور هم پشتونها و بلوچ ها و گروههای جدای طلب قومی از یک طرف و گروههای رادیکال و افراطی از جانب دیگر، همچنان بحران را در این کشور شعلهور نگه خواهند داشت.