به باور نویسنده، سیاست «تفرقه بینداز و حکومت کن» خاصه نجیبالله بود. این سیاست معطوف به استفاده از یک قوم علیه قوم دیگری بود. بنا به ادعای نویسنده، او با توسل به پشتون میخواست ازبیک را مهار کند یا هم برعکس. این سیاست در ولایت جوزجان علیه جنرال دوستم اعمال شده بود. جنرال دوستم با وصف آنکه سرباز صادق و وفادار (به زعم نویسنده) به دولت بود، با آنهم نجیبالله از رشد و نفوذ او در شمال هراس داشت و تلاش میورزید با توسل به ابزارهای گوناگون او را مهار کند. برای مهار جنرال دوستم در شمال، کسی به نام عبدالرسول (مشهور به بیخدا) را بحیث افسر ثارندوی در جوزجان فرستاده بود که بعدها اختیارات بیشتری به او داده شد. او وظیفهای نداشت جز خلق درد سر برای جنرال دوستم. او مینویسد: این سیاست تفرقهاندازی و حکومت کردن، خاصه نجیبالله بود؛ زیرا که رسول هیچگونه پایگاه مردمی در جوزجان نداشت. فقط شخصی بود که بنا بر دستور مرکز در آنجا نازل شده بود و علیه دوستم استعمال میشد. روزی نبود که رسول بالای تقسیم مناطق، انسداد نمودن راهها و سایر مسایل خورد و بزرگ با دوستم در جنگ و ستیز نباشد (عظیمی، ۱۳۷۸: ۳۴۲).
مارشال دوستم در عصر زعامت اشرفغنی هم با این سیاست «تفرقه بینداز و حکومتکن» دست در پنجه بود. غنی نمیتوانست حضور قدرتمند و فعالانه مارشال دوستم در شمال کشور را بربتابد؛ از اینرو، به دنبال شکار فرصت بود برای مهار مارشال دوستم و به انزوا راندن او. البته با یک تفاوت که غنی با توسل به ازبیکها مارشال دوستم را میخواست مهار کند. فربه کردن نظامالدین قیصاری، احمد ایشچی و فرزنداناش و… در برابر مارشال دوستم تلاشهای سامانمند و عامدانهای بود که از سوی اشرفغنی برای مهار او صورت میگرفت. تحدید حدود صلاحیتهای قانونی او در هنگامی که معاون اول ریاست جمهوری بود و ممانعت او از جنگ در برابر طالبان را نیز میتوان تلاشی در همین راستا دانست. خلع دوستم از قدرت و به انزوا راندن او از سوی نجیبالله و اشرفغنی بیش از آنکه به سود آن دو تمام شود، منتهی به زیان ویرانگر شد.
۳- فساد و مدارا با فسادپیشهگان
نویسنده، ادعای فساد علیه نجیبالله را رد نمیکند. اینکه او دستی در فساد نداشته باشد را تردیدپذیر میداند. در بسی زمینهها از نجیبالله به نیکی یاد میکند، ولی قصه فساد که فرا میرسد، دم فرو میبندد و نمیتواند به قاطعیت از او دفاع کند. او مینویسد: شایعه بود که وی (نجیبالله) به پول و ثرت زیادی در هنگام ریاست امنیت دولتی رسیده بود و هنگامیکه رئیس جمهور شد و آخرین روزهایش را میگذرانید، مقدار زیاد اسعار خارجی را به هندوستان ذریعه خانمش انتقال داده بود. حرفها و صحبتهای خودش که شبی با من در میان گذاشت تا حدودی به این شایعات صحه میگذاشت. پس با تردید میتوان گفت که دستانش پاکیزه بوده است (همان: ۳۲۷).
نویسنده ادعا میکند که شایعهها مبنی بر دستداشتن نجیبالله در فساد مالی زمانی بیشتر اوج گرفت که نارضایتیها علیه او در شمال کلید خورد؛ چون بسیاریها فکر میکردند نارضایتیها در شمال بساط قدرت او را برمیچیند و هنگام سقوط ممکن است پول بیشتری را با خود به خارج انتقال دهد. نهتنها مردم که رفقای حزبی او نیز به اشاعه این شایعه میپرداختند. او مینویسد: در شهر کابل شایعهای مبنی بر فرار نمودن وی (نجیبالله) پخش شده بود و روز تا روز قوت میگرفت. مردم میگفتند او مقدار زیادی از پولهای بیشماری را که توسط طیارههای روسی از ماسکو به کابل فرستاده میشود، به دالر تبدیل کرده و همراه با فامیلش توسط طیاره آریانا به دهلی فرستاده است. رفقای حزبی عصبانی و پرخاشگر بودند و قسم یاد میکردند که از فرار وی جلوگیری کنند (همان: ۵۰۸).
اشرفغنی که خود را پرچمدار مبارزه با فساد میدانست، گزارشاتی مبنی بر دستداشتن او در فساد وجود دارد. درست است که اشرفغنی شعار مبارزه علیه فساد را سر میداد؛ ولی رفتار ایشان با فسادپیشهگان دوگانه بود. ادعا میشود که او در برابر فسادپیشهگیِ کسانیکه به او وفادار بودند، سکوت پیشه میکرده است. روشنترین و بزرگترین ادعایی که علیه فسادپیشهگی اشرفغنی مطرح میشود این است او هنگام فرار از افغانستان پول هنگفتی را با خود انتقال داده است. پس از فرار اشرفغنی یکی از مقامات دیپلماتیک روسی در رسانهها بیان داشت که اشرفغنی رئیس جمهوری پیشین افغانستان در حالیکه با موترهای پر از پول اسکورت میشد از افغانستان فرار کرد؛ ادعایی که از سوی موصوف و نزدیکاناش همواره رد شده است (ر.ک: خبرگزاری ایرنا، ۲۵ اسد ۱۴۰۰. کد خبر: ۸۴۴۳۹۰۸۵). فساد از آنجا وجه مشترک میان نجیبالله و اشرفغنی میباشد که ادعا میشود هردو هنگام فرار از افغانستان میخواستند با خود پول هنگفتی را انتقال دهند.
۴- فرار مخفیانه
نویسنده به چیزی که باور نداشت، فرار نجیبالله بود. او در آغاز نجیبالله را به مثابه یک قهرمان میدید. شعار «وطن یا کفن» را که نجیبالله سر میداد، کسانی زیادی همچون او را فریفته بود. برای نویسنده دشوار بود لحظهای فرارسد که نجیبالله قصد فرار از وطن کند. نویسنده ادعا میکند که نجیبالله همیشه از ایستادگی و مقاومت علیه مخالفین مسلح دولت صحبت میکرد و با بر تن کردن لباس رزم به رفقای حزبی و نیروهای امنیتی قوت میبخشید. به باور نویسنده، در روزگاری که عساکر شوروی از افغانستان خارج شدند، تنها نجیبالله بود که از مقاومت حرف زد و در دلها امید خلق کرد و همه را بر محور «دفاع مستقلانه» فراخواند. او مینویسد: در چنین اوضاع و احوالی در حالیکه همهچیز از دست رفته معلوم میشد، دکتر نجیبالله یکی از آن خصوصیات نادر و برجسته یک رهبر را از خود تبارز داد و به ظهور رساند. او لباس رزم در بر کرد، اسلحه به دست گرفت و قامت برافراشت و تمام اعضای حزب را در یک فراخوان بخاطر «دفاع مستقلانه» بسیج نمود (عظیمی، ۱۳۷۸: ۳۷۴).
پس از آنکه سقوط ولایتها و ولسوالیها کلید خورد و جغرافیای حاکمیت دولت داشت تنگتر میشد، دیگر شور و شوق گذشته برای مقاومت در وجود نجیبالله دیده نمیشد. آن مرد مقاوم و مبارز تبدیل به مرد لرزان و مضطرب شده بود. دیگر بهسان گذشته سرود فتح نمیخواند. از شکست و قلع و قمع دشمن سخن بر زبان نمیراند. قوت و توان دولت را دیگر به رخ نمیکشید. به یاران و پیروان و هواداران خود انگیزه نمیداد. یا بهتر است گفته شود، روزگاری که او خود دستگاه تولید انگیزه و روحیه بود، حالا دیگران با تماشای او روحیه خود را درمیباختند. نویسنده از روزهای اخیر زعامت نجیبالله اینگونه مینویسد: نجیبالله گرفته، خسته، عبوس و مغموم بود. در حرکات و سکناتش نوعی بیقیدی و بیاعتنایی نسبت به محیط ماحولش کاملاً محسوس بود. گویی از همهچیز بیزار شده است و میخواهد خود را از قید و بند رهبری و مسئولیت رها سازد (همان: ۵۴۲).
علیرغم آنکه شایعهها مبنی بر فرار نجیبالله روز تا روز اوج میگرفت و موصوف بهسان گذشته سخن از ایستادگی و سرکوب دشمن بر زبان نمیراند، با آنهم تندادن به این شایعهها بر نویسنده سنگین میآمد. او برای اینکه از ماندن در وطن یا ترک وطن از سوی نجیبالله مطمئن شود، با جمعی از رفقای حزبی با او دیدار میکند و جریان دیدار را این گونه روایت میکند: من گفتم در کابل شایعه است که شما قصد خروج از کشور را دارید. اگر چنین قصدی داشته باشید خواهش میکنیم قبل از هرکس ما را در جریان قرار دهید تا خداناخواسته کدام حادثه سوئی رخ ندهد و از طرف دیگر ما نیز تکلیف خود را بدانیم و مطابق رهنمودهای قبلی شما عمل کنیم. دکتر نجیب کمی سرخ شد. اما قاطعانه اظهار داشت: رفقا به شایعات بیاساس مردم باور نکنید من تا آخرین مرمی دفاع میکنم و تا هنگامیکه پلان ملل متحد تطبیق نشود به هیچ جایی نمیروم. من از شما توقع داشتم که در این لحظات حساس مرا دلداری دهید و از من دفاع کنید. شما هم مانند دیگران شایعهساز شدهاید (همان: ۵۴۷).
نویسنده با شنیدن سخنان نجیبالله اطمینان بیشتری مبنی بر ماندن او در وطن حاصل میکند. دیگر با شنیدن شایعهها خم به ابرو نمیآورد و نظامیان را در دفاع از کابل و دوام و بقای نجیبالله بیشتر بسیج میکند. از روایتهای نویسنده برمیآید که او، مخالف ترک وطن از سوی نجیبالله نیست و آن را مایه ننگ و خیانت به وطن نمیداند؛ ولی اینکه او ترجیح داد همه را غافل ساخته به گونه پنهانی بخواهد افغانستان را ترک گوید، آن را «فرار-خیانت» عنوان داده است. او میگوید فرار از وطن خلاف لاف و بلوفی بود که نجیبالله در دیدار با مردم و نظامیان میزد. او مینویسد: روزی در مجلس پارلمان در صحبت با موسفیدان با غرور و تکبر فریاد زده بود که من مثل منگیستوهایلی ماریام[۱] رئیس جمهوری اتیوپی نیستم که از اثر اغتشاشات داخلی فرار کنم (همان: ۵۵۶).
در نهایت روزی موعود فرارسید و نجیبالله که به نظر نویسنده مرد مقاوم و ماندنی بود راه فرار را برگزید و هنگام فرار از پرواز وی در میدان هوایی ممانعت به عمل آمد. او در این باره مینویسد: دگروال وهاب نورستانی قوماندان کندک لوای دوم گارد ملی زنگ زده برایم گزارش ذیل را داد: در حصه چهارراهی میدان هوایی خواجهرواش و قرارگاه قوای هوایی و مدافعه هوایی سه عراده موتر فولکسواگن بس که دارای نمبر پلیتهای ملل متحد هستند توسط سربازان ما توقف داده شدهاند. در بین یکی از موترها دکتر صاحب نجیب، جنرال احمدزی (برادر موصوف)، اسحق توخی (دستیار موصوف) و جفسر (سریاور موصوف) همراه با دو سه نفر از کارمندان ملل متحد نشستهاند. دکتر صاحب امر میکند که به آنها اجازه دهیم تا به ترمینل بروند. در مقابل ترمینل چند دقیقه قبل یک طیاره ملل متحد نشست نموده است، شما چه امر میکنید (همان: ۵۵۴).
چیزی که در فرار نجیبالله برجسته است این است که او همیشه از مقاومت و ایستادگی سخن میزد و به چیزی که نمیاندیشید فرار و ترک سنگر بود. همچنان نویسنده و دیگرانی را که در آن روزهای دشوار ستون فقرات دولت او به شمار میرفتند و در زمره متحدان ویژه او قرار داشتند، غافل گذاشت و ترجیح داد که بگونه مخفیانه افغانستان را ترک گوید. نویسنده در این خصوص اینگونه نوشته است: آیا این فرار بود یا خیانت؟ چه نامی میتوانستیم به آن بدهیم؟گریز مخفیانه و مفتضحانه توأم با خدعه و نیرنگ به قیمت گولزدن و فریبدادن بهترین رفقای خویش. بدون سرنوشت رها کردن یک حزب، یک ملت و یک دولت. این همان شخصی نبود که میگفت وطن یا کفن؟ ما چقدر ساده بودیم که حاضر شده بودیم به یک اشاره وی جانهای شیرین خود را فدا کنیم و بارها به اشاره وی تا دم مرگ پیش برویم (همان: ۵۵۵).
پس از آنکه توافقنامه دوحه میان طالبان و ایالات متحده آمریکا به امضا رسید گفتار و رفتار اشرفغنی شباهت بیشتری با گفتار و رفتار نجیبالله در آن روزگار یافت. غنی هم همیشه دم از مقاومت میزد و فرار و ترک وطن را برای خود مایه ننگ میدانست. کسیکه به گفتههای غنی در آن روزها گوش داده باشد، دشوار است باور کند به روزی که او از وطن فرار کرده است. من که روایت نویسنده از سقوط دکتر نجیبالله و شعارهای او برای ایستادگی و در نهایت فرار ناکام او را خواندم به یاد شعارهایی افتادم که اشرفغنی در نشستهای گوناگون سر میداد. برای ایضاح بیشتر در ذیل چند نمونه ارائه میگردد:
- اشرف غنی به تاریخ ۱۱ اسد سال ۱۴۰۰ جلسه فوقالعاده پارلمان افغانستان را تشکیل داد و در آن جلسه سخنرانی کرد. موضعگیری او علیه طالبان در آن روز همه را در حیرت فرو برد. مقاومت و ایستادگی علیه طالبان جوهر سخنان آن روز او را میساخت. زبان او علیه طالبان، تند و عریان و صریح بود. به توان نیروهای امنیتی فخر ورزید و از بقا و دوام دولت حرف زد و طالبان را ضعیف و رفتنی خطاب کرد. سخنی که از او در این جلسه به یادگار مانده و سالهای متمادی بر سر زبانها خواهد ماند این است که او خطاب به طالبان گفته بود: یا در میز مذاکره واقعی زانو به زانو مینشینیم، یا در میدان جنگ زانوهای تان را میشکنیم (ر.ک: خبرگزاری فارس، ۱۱-۵-۱۴۰۰). این سخنی بود که با شنیدن آن روحیه مقاومت در شنونده خلق میشد. اما او، خلاف این سخن فرار را بر قرار ترجیح داد و افغانستان را ترک گفت.
– اشرفغنی یک شب قبل از سقوط کابل با آنتونی بلینکن وزیر خارجه امریکا صحبت تیلیفونی داشته است که البته محتوای این تماس پس از سقوط کابل به دست طالبان از سوی آقای بلینکن افشا شد. بلینکن در مصاحبهای که با تلویزیون طلوع داشت از محتوای صحبت خود با آقای غنی پرده برداشت. خبرنگار از آقای بلینکن اینگونه پرسش خود را مطرح میکند: آیا شما به فرار رییس جمهور غنی کمک کردید؟ او در پاسخ میگوید: نه. او در ادامه میگوید که یکشب قبل از سقوط با آقای غنی صحبت کردم و او به من اطمینان داد که من در افغانستان میمانم و با طالبان میجنگم. او اینگونه شرح داد: او یک شب پیش از فرارش برایم گفت که اگر این کار (پروسهای که در دوحه قطر جریان داشت) موفق نشود، او آماده است تا زمان مرگش بجنگد، اما در جریان ۲۴ ساعت دیگر او افغانستان را ترک کرد (ر.ک: شبکه تلویزیونی طلوع نیوز، ۱۷-۶-۱۴۰۰). آقای غنی، دقیقاً در ۲۴ اسد سال ۱۴۰۰ خلاف آنچیزی که به وزیر خارجه آمریکا گفته بود عمل کرد و میدان را به سود طالبان خالی کرد.
– اشرفغنی همیشه به نیکویی از شاه امانالله یاد میکرد و او را برتر از همه کسانی میدانست که در گذشته زمامدار افغانستان بودند. او همیشه میگفت برای تکمیل فصل ناتمام امانالله به میدان آمده است. اما روزی در یکی از سخنرانیهای خود او را «فراری» لقب داد و گفت: من به امانالله خان پادشاه فقید افغانستان احترام میگذارم، اما او فرار کرد، من فرار نمیکنم (ر.ک: اقتصاد نیوز، ۵ اسد ۱۴۰۰، کد خبر: ۴۳۳۶۳۲). این سخن او بازتاب گستردهای در فضای رسانهای افغانستان داشت؛ چون از یکسو خود را رهروی راه امانالله خان میدانست و فراری خواندن او غیرمنتظره بود، از دیگرسو، او برخلاف شعارهای پر طمطراق خود راه فرار را برگزید و دیگران او را فراری لقب دادند.