یکی از چهرههای رسانهای طالبان، شیخ عبدالحمید حماسی است.
پس از به تسلط مجدد طالبان، کمپاین وسیعی در شبکههای اجتماعی و رسانههای تحت مدیریت این گروه راه افتاده است تا حماسی را به عنوان «نابغه» معرفی کنند. رسانههای تحت کنترل طالبان از او با القاب «شیخالحدیث و القرآن» یاد میکنند و در هر مناسبتی تریبون در اختیارش میگذارند تا سخنرانی کند.
او به تازهگی در نشست وزارت امور خارجه طالبان با شماری از عربها نیز حضور داشت و سخن گفت. صدها ویدیوی مصاحبه و سخنرانی او در یوتیوب و سایر شبکههای اجتماعی نیز اشتراکگذاری شده است.
اینکه طالبان چه نیازی به نابغه معرفیکردن او دارند، علت این امر را باید در نظریه «ایدیولوژی و ابزارهای ایدیولوژیک دولت» لوی آلتوسر جستجو کرد.
آلتوسر در مقالهای که زیر همین عنوان نوشته است، میان دوگونه ابزار دولتی، یکی ابزار سرکوب و دیگری ابزار ایدیولوژیک تفاوت میگذارد.
ابزار سرکوب دولت عبارتند از ارتش، پولیس، قوه مجریه، دادگاهها و زندان و امثالش. اما ابزارهای ایدیولوژیک یک دولت اما شامل نهاد مذهب، آموزش و پرورش، رسانه، اتحادیههای صنفی، علما و روشنفکران و امثال آن میشود.
تفاوت این دو ابزار در این است که اولی مستلزم به کارگیری قوه قهریه و خشونت است، اما دومی مستلزم به کارگیری ایدیولوژی.
آلتوسر میگوید که هیچ حکومتی نمیتواند با توسل به ابزارهای سرکوب در دراز مدت قدرت خود را حفظ کند، مگر اینکه هژمونی خود را با ابزارهای ایدیولوژیک تداوم بخشد.
ابزارهای ایدیولوژیک از یک حکومت تا دیگر فرق میکند. در تاریخ ما بسیار اتفاق افتاده که حکومتها کوشش کردهاند عالمی را حمایت کنند و سپس از او به عنوان یک ابزار ایدیولوژیک در راستای مشروعیتبخشی به خود استفاده نمایند.
از نمونههای معروف این امر، رابطه غزالی با دستگاه سلطنت سلجوقی و خلافت عباسی است. امام محمد غزالی در سال ۴۵۰ ق/۱۰۵۸ م در توس به دنیا آمد و نزد امامالحرمین جوینی درس خواند و بعد هم سرمدرس نظامیه بغداد شد.
در عصر غزالی شاید علمای دیگری نیز بودند که همتراز او میبودند، اما آنچه باعث شد تا غزالی لقب «حجتالاسلام» را کسب کند و به سرمدرسی نظامیه بغداد برسد، حمایت سیاسی سلجوقیان از او و حمایت او از دربار سلجوقیان بود. زمینهی این حمایت متقابل و دوسویه هنگامی فراهم شد که غزالی در اردوی نظامی به دیدار خواجه نظامالملک طوسی رفت و از سوی او استقبال نیز شد. پس از آن بود که نظامالملک او را حمایت کرد و او نیز دشمنان این وزیر را مورد انتقادهای استادانه قرار میداد.
من که به حمایتهای طالبان از شیخ حماسی مینگرم، همین رابطه یادم میآید. اینجا نیز پای یک حمایت متقابل در میان است: طالبان او را نابغه معرفی میکنند و او نیز از طالبان در سخنرانیهای خود ستایش مینماید.
البته غزالی عالم فاضل و بینظیری بود که در این شکی نیست، اما این حماسی چنان بیسواد و نافهم تشریف دارد که سخنانش باعث خنداندن مردم در شبکههای اجتماعی میگردد.
چندی پیش من یک مصاحبهاش را شنیدم که در آن آقای حماسی مدعی شده بود که آنچه را در شکم مادر شنیده، هنوز به یاد دارد. یا در جای دیگری گفته است که رویدادهایی را که در یکسالگیاش اتفاق افتاده است به یاد دارد.
او این حرفها را میگوید تا به مخاطب القاء کند که از بدو ولادت «آدم متفاوت و استثنایی» بوده است یا علم لدنی دارد و آنچه را که میداند کسبی نیست بلکه خدادادی است.
چنین ادعاهایی شاید در گذشته میتوانست مورد توجه مردم قرار بگیرد، اما در عصر امروز به مایه تمسخر گویندهاش مبدل میگردد.
در عصر امروز همه چیز دموکراتیک شده است، حتا نظریه آموزش. کارل مانهایم، جامعهشناس معروف آلمانی، میگوید که در عصر امروز دیگر تسلط در علوم و موسیقی یا سایر هنرها ویژگی افراد استثنایی پنداشته نمیشود و همگان معتقدند که توانایی کسب چنین مهارتها و دانشها کمتر از توانایی سخن گفتن عمومیت ندارد. شاهبیت نظریههای جدید آموزش و پرورش این است که جوامع دموکراتیک از اندیشهی تفاوت اساسی میان انسانها فاصله گرفتهاند و تفاوتهای آشکار را به عوامل محیطی نسبت میدهند.
وقتی میبینید در چنین عصری کسی میآید خود را یک «آدم استثنایی» تعریف میکند، به صحت عقلش باید شک کرد و به روانپزشک معرفیاش نمود.
شگفت اینکه او به تازگی در صحبتی با عربها گفته است که انوشیروان از جمله اکاسره جمهوری اسلامی ایران بود. چنین آدمی، نابغه است یا که مشکل روانی دارد؟
شما خود قضاوت کنید.