یکی از مسایلی که در طی یکی دو قرن گذشته در کشورما همیشه باعث جنجال ها و اختلافات و درگیری ها و تحولات خرد و کلان شده، بحث مناقشه آمیز زن بوده است. گر چند موضوع این کشمکش ها زن بوده اما درگیر در این مسایل، مردان جامعه بوده اند. آن هم به عنوان قیم و سرپرست و گاهی صاحب زن. در شرایط فعلی نیز بحث جایگاه و حقوق زن از مباحث جدی و روز در جامعه ما می باشد و مطبوعات و مجامع سیاسی و اجتماعی همچنان به این مقوله می پردازند و در همه جا گفتمان جاری و ساری است. خصوصا پس از حضور کشورهای غربی به ویژه امریکا در افغانستان و سرازیر شدن فرهنگ مادی غربی که نظرخاصی هم درباره زن دارد، این موضوع همچنان تازگی خود را حفظ کرده است. این قلم نیز مختصر نگاهی کرده است به این موضوع تروتازه تا حرف و سخن خود را طرح کرده باشد. تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.
واقعیت این است که در گذشته و هم اکنون نیز دو دیدگاه مشخص درباره زن وجود داشته و دارد و این دو دیدگاه است که ذهنیت ما را درباره زن رنگ آمیزی می کند: اول دیدگاه و برداشت سنتی، کهنه و نخ نما شده ای جوامع سنت گرای شرقی از زن و دوم دیدگاه و برداشت مدرن و پست مدرن غربی. ما در این نوشته اشاره کوتاهی خواهیم داشت به این دو دیدگاه و در پایان می خواهم بگویم که دیدگاه سومی نیز در مورد زن وجود دارد که تا کنون به درستی تبیین نشده و ما از آن غافل مانده ایم.
دیدگاه سنتی درباره زن
از این منظر، زن موجودی است که از خمیرمایه و گل پست سرشته شده و خداوند در خلقت او به عمد، کجی و کاستی، پستی و نادرستی به کار برده است. سنت گرایان بر این باورند که تنها مرد، انسان آفریده شده و زن فقط در صورت، انسان است و در سیرت حیوان، حیوانی که صورت انسانی به او داده شده تا برای مرد، قابل تحمل و مورد استفاده باشد. انسانی بودن اسکلت و صورت و اندام زن تنها و تنها برای این است که اشتها و رغبت مرد کور نشود و بتواند از این حیوان به ظاهر انسان استفاده جنسی ببرد و نسل انسانی که همان مرد است منقرض نشود. این دیدگاه البته گاهی و در جاهای با استدلال فلسفی و انسان شناسانه همراه شده و گاهی نیز این برداشت سخیف و عقب گرای سنتی به دین و آموزه های دینی هم نسبت داده شده و درواقع اینان برداشت های خود را بر اسلام تحمیل کرده اند و به آن ها رنگ و بوی مذهبی داده اند.
می دانیدکه هردیدگاه و نظریه برخاسته از یک شناخت و یک تحلیل است و نظریه ها، شاخه ها و برگ ها و میوه های درختی است که شناخت یا جهان بینی ریشه های آن را می سازد.
نظریه و دیدگاه سنتی درباره زن برخاسته از تحلیل و شناخت سنتی از جهان و انسان است و فرایند بی چون و چرای عقب ماندگی در ساحه های سیاسی و فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی می باشد.
کشورما افغانستان از کشورهایی است که در عرصه های ذکر شده کمترین تحول و دگرگونی را در خود ندیده است و از عقب مانده ترین نقطه های جهان به حساب می آید، به همین دلیل و دلایل دیگری به برداشت ها و دیدگاه های قرون وسطایی پایبند و متعهد مانده است.
پس دیدگاه سنتی و رو به عقب، زن را موجودی پست و در مرتبه بسیار کمتر از مرد می داند و موجودیت زن را صرفاً برای بهره گیری مرد و لذت بردن از آن اعلام می کند، به همین دلیل تعریف سنت گرایانه از زن این است که او باید در خدمت مرد و ابزار مرد باشد. در خانه بماند، خود را برای خدمتگذاری مرد آماده کند و به عنوان ابزار و وسیله مرد مورد استفاده قرار بگیرد.
در این دیدگاه، زن موجود مستقلی نیست. نمی تواند خودش باشد و در اجتماع حضور بیابد و استعداد و توانایی خود را نشان بدهد. او حق ندارد مبارزه و فداکاری کند و حق ندارد نقاش باشد و نقش ها در جامعه و در زندگی به عنوان یک انسان بیافریند.
دیدگاه مدرن درباره زن:
این دیدگاه چنان که می دانیددرقرون اخیردرغرب بوجودآمده وآرام آرام سرزمین های بسیاری رادرنوردیده واکنون دیدگاه مترقی،پذیرفته شده ومقبول درجهان مابه حساب می آید.این دیدگاه باپس زدن دیدگاه سنتی درباره زن بوجودآمده ودرتلاش های فیلسوفان غربی درطی چندقرن،رنگ علمی وفلسفی به خودگرفته است وباابزارهای علمی وصنعتی کشورهای غربی به همه جای دنیارسیده وباتبلیغ وترویج رسانه های قدرتمندغرب ازفراگیری عام وتامی درجهان برخوردارشده است.
این دیدگاه باظاهرفریبنده واغواگر،دم ازحقوق زن می زندوزن رادرصدرمی نشاند،امادرنهایت دریک منطقه به همان دیدگاه سنتی می رسدوهمان حکمی رادرباره زن صادرمی کندکه سنت گرایان درگذشته آن راداده بودندوآن وسیله وابزاردیدن زن است.دیدگاه مدرن زن را ازتاریکی خانه هاوحرمسراهابیرون کشیده،نقاب ازچهره اش برگرفته واورادرمعرض نمایش قرارداده است.
دراین جاماباچهره انسانی زن کمترروبه روهستیم، بازنی مواجه می شویم که نقابی به چهره دارد؛ نقابی ازآرایش، مد، رنگ وروغن ودرنهایت سکس.
این جاست که زن بازهم تبدیل به ابزارمی شود،ابزاری کامجویی، لذت طلبی، شهوت رانی و ابزارتبلیغ کالاهای گوناگون. ازمقبولیت وزیبایی زن که نعمت خدادادی است به منظورپرکردن جیب دلال هاوکارتل هاوسرمایه داران استفاده می شودودریک جمله سرمایه داری غالب برجهان،زن را تبدیل به عروسک وآدمک می کندومابه آن نقطه مشترک هردودیدگاه می رسیم: یک دیدگاه زن را حیوانی می بیندکه بایددرخانه وحرمسراویادرمیان پوشش های هفت قدپنهان شودودیدگاه دیگرآن راآدمکی بی عقل وبی اراده می بیندکه بایدسیرتش ازدیدهامخفی گرددوصورتش هرچه برجسته ترشده برای فروش بیشترکالامورداستفاده قراربگیرد.
پس هردواززن به عنوان ابزارووسیله استفاده می کنندوهردوزن رانه انسان که فروتروپست ترمی بینندومی دانند.
دیدگاه انسانی زن:
وامادیدگاه سومی هم وجودداردکه باتأسف تاکنون نه تنهادرست تبیین نشده بلکه درمواردبسیاری قلب ومسخ شده تحویل جامعه داده شده است وآن انسانی دیدن زن است.
اسلام راستین زن را انسان می داند،چنان که مردرا. بدون هیچ تفاوتی دراین اصل. ازدیدگاه اسلام زن دراصل آفرینش، درحقوق انسانی ودرتکلیف ووظایف الهی ودرمسؤلیت های اجتماعی یک انسان است مانندمردوبه اندازه مردازعقل وشعورواراده وقدرت برخورداراست وحق اعمال این اراده وقدرت رانیزدرعرصه های مختلف جامعه دارد.
دراین جالازم است به این نکته اشاره کنم که درشرایط فعلی درکشورمابیان مواضع انسانی اسلام درباره زن کاربس دشواری است. زیراطبقه نسوان جامعه ماخاطرات بس تلخ وآزاردهنده درذهن وضمیرخوددارندازکسانی که به نام اسلام براین کشورحکومت می کردندودرواقع سنت های قبیله ای وتعصبات جاهلانه خودرابالوله تفنگ وباشعاراسلام برکل جامعه به ویژه طبقه نسوان می قبولاندند.
اسلام دین صلح، محبت، خویشتن داری، سازندگی ودین تحمل ومداراست. زیبایی رادوست دارد وآن رایک اصل ویک حقیقت می داند، حقیقتی که جزء ذات وفطرت آدمی است وزن هابیشتراز مردهاازآن برخوردارمی باشند.
اسلام دین میانه روی واعتدال است وبایدگفت که یکی ازمشکلات عمده کشورمادرطول تاریخ ونیزکشورهای جهان سوم این است که همیشه گرفتارعدم اعتدال ومیانه روی هستند.درموردزنان نیزرفتاری افراطی وتفریطی همواره درکشورماساری وجاری بوده است. برای اثبات این سخن کافیست نگاهی داشته باشیم به تاریخ افغانستان.
ماهمیشه به ظواهرمشغول بوده ایم وازباطن غافل،پوسته رابه جای مغزگرفته ایم وبدان دل خوش داشته ایم.اززن به چادروازمردبه ریش وازجامعه به سنت های غیرقابل تغییروازدین به عبادات فردی قناعت کرده ایم. زن رایاعریان خواسته ایم ویاپنهان درپستوهای تعصب وتحجر، زنی بی سوادوچشم وگوش بسته افغان توسط مردان مردسالاراین کشوریابرهنه وعریان شده اندیاسراپایش رامانندمجسمه بی روح گل پوش کرده اندوهمیشه هم این منازعه وجنگ بین مردان ادامه داشته ودارد.
زنان جامعه ماآرزومی کنندکه روزی مردان آن هارابه حال خودشان بگذارند، هم مردان متجددوهم مردان متعصب وسنتی دست ازحمایت وطرفداری اززن هابردارند،بگذارندزن هاخودشان باشندو بااراده خودشان یاچادربرسربگذارندیاازسربگذارندواین تنهاچیزی است که به نظراین قلم زن هااحتیاج دارند؛ استقلال، خودارادیت. وبرای رسیدن به این استقلال وکوتاه کردن دست مردان ازدخالت درزندگی؛ آنان زنان جامعه مابایدمبارزه کنند. مبارزه سخت ودشوار.
نکته پایانی سخنم این است که وقتی زنان مابه آزادی واستقلال وخودارادیت می رسندکه ازنظرسواد،دانش وفرهنگ به رشدوتعالی لازم رسیده باشندواین ممکن ومیسرنمی شودمگربایک مبارزه وتلاش اصولی، صبورانه ودوام داروگذشتن ازآزادی های خردوظاهری وفریبنده ورسیدن به تعالی فرهنگی، اعتدال ومیانه روی واستقلال وخودارادیت ودرنهایت به تعریف انسانی اززن .
ابوحسین بلخی