پس از به قدرت رسیدنِ طالبان در افغانستان یکی از اقشاری که بیشتر از همه آسیب دیده، بانوان افغانستان است. گروه طالبان از روزی که به قدرت رسیدهاند تا به امروز نزدیک به بیست فرمان سختگیرانه علیه زنان صادر کردهاند که منتج به محرومیت این قشر از ابتداییترین حقوق طبیعی و بشری شان گردیده و باعث استقرار آپارتاید جنسیتی در کشور شده است.
تا پیش از تسلطِ مجدد طالبان بر کابل، دوباور واهی در میان مردم وجود داشت که بر اساس آن تصور میکردند که دستاوردهای زنان کشور برگشتناپذیر بوده و افغانستان هرگز به عقب برنخواهد گشت. یکی از این باورها این بود که غربیها اجازه بازگشت به گذشته تلخ و تاریک را نخواهند داد و دیگرش اینکه طالبان تغییر کردهاند. توافقنامهی دوحه میان آمریکا و طالبان بر باور اولی خط بطلان کشید و تجربهی دور دوم حاکمیت طالبان واهیبودن باور دومی را آشکار کرد. در حال حاضر با وجودی که مقامات کشورهای غربی گهگاهی در مجامع بینالمللی از سیاستهای زنستیزانهی طالبان انتقاد کرده و به حمایت از زنان افغانستان تظاهر میکنند واقعیت اما این است که آنها پس از همآغوشی آمریکا با طالبان در دوحه، دختران معترض کابل را تنها گذاشتند. امروزه دختران کابل در مبارزات خود علیه آپارتاید جنسیتی تنهایند؛ تنهای تنها. تنها هستند اما در یک و نیم سال گذشته بار بار به خیابان برآمدهاند و علیه سیاستهای زنستیزانه اعتراض کردهاند.
به شمار کم معترضان نگاه کنید، بلکه به دستاوردهای بزرگ شان بیندیشید. اعتراضات خیابانی یک و نیم سال اخیر زنان معترض در کابل دستاوردهای بزرگی داشته است که به نظر من عمدهترین آنها سه چیز است:
یک- مبارزه با ترس: چندی پیش کتابی در باره تجربه جهانی جنبشهای مقاومت علیه اقتدارگرایی میخواندم که در بارهی قواعد مبارزه علیه اقتدارگرایی نوشته شده است. در آن کتاب یکی از قواعد مبارزه علیه اقتدارگرایی، رهانیدن مردم از ترس خوانده شده است.
از ویژگیهای حکومتهای اقتدارگرا، یکی هم مدیریت از راه ترس است. هگل در باره استبداد شرقی میگفت که مردم در آنجا یا میترسند و یا از طریق ترس حکومت میکنند.
وقتی طالبان در افغانستان به قدرت رسید، به شدت مردم ترسیده بودند و ط.البان نیز کوشش میکردند با توسل به ارعاب، سرکوب و وحشت جلوی هرگونه اعتراض را بگیرند.
یکی از گروههایی که توانست در برابر این روایت طالبان بایستد و سلطنت ترس آنها را متزلزل کند، جنبش بانوان در افغانستان است
زنان افغانستان از نخستین روزهای سلطهی مجدد طالبان تا به امروز، شجاعانه در میدان ایستادهاند و هر از گاهی با راهاندازی یک حرکت خلاقانه، روایت ترس از ط.البان را به چالش میکشند.
دو- به چالشکشیدن نگاههای راسیستی به افغانستان: وقتی از راسیسم فرهنگی میگویم منظورم آن نوع نگاهی است که ملل را بر اساس فرهنگهای شان به متمدن و عقبافتاده/برتر و فروتر تقسیم کرده و به همین دلیل برخی ملتها را سزاوار دموکراسی، لیبرالیسم و برخورداری از حقوق طبیعی نمیدانند. در بارهی زنان افغانستان نیز از گذشتههای دور کلیشهای توسط رسانههای بیرونی تبلیغ شده بود که آنها را موجوداتِ برقعپوش، فرودست و عاری از هرگونه تفکر حقخواهی ترسیم میکرد. هنوز هم اکثر رسانهها وقتی در بارهی زنان افغانستان گزارش تهیه میکنند، تصاویری از زنان برقعپوش را ضمیمهی گزارش مینمایند.
ایستادگی زنان افغانستان در برابر سیاستهای زنستیزانه اما نشان داد که آنها موجودات برقعپوش نه بلکه عدالتخواه و شجاع و مبارزاند و در حالی که توسط جامعه جهانی تنها گذاشته شدهاند شجاعانه برای حق خود مبارزه میکنند.
دو- زندهنگهداری خیابان:
پس از سالهای ۲۰۰۱ در افغانستان نسلی به وجود آمد که برخی آنها را «نسل اعتراض» و برخی نیز «نسل نو» میخواندند. از ویژگیهای مهم این نسل، در کنار تحصیلات عالی و افکار دموکراتیک، ایستادگی در برابر ستم بود. تا ناملایماتی را میدیدند، یک جنبش اجتماعی راه انداخته و با ریختن در خیابانها در برابر آن اعتراض میکردند و موضع میگرفتند. آیندهیی را که اینها در ذهن خود برای افغانستان ترسیم کرده بودند، یک افغانستان آباد، آرام، مرفه، عاری از تبعیض و دموکراتیک بود.
شماری از این نسل متاسفانه در جنبشهای روشنایی و رستاخیز تغییر ترور و کشته شدند و شماری از آنها پیش و پس از به قدرترسیدن طالبان کشور را ترک گفتند. امروزه تنها نمایندگان این نسل در افغانستان زنان معترض کابلاند که میراث آنها را نگهداری کرده و از خیابان محافظت کردهاند.