سخن اندر باب جاذبههایی قومگرایی است. یکی دیگری از جاذبههای قومگرایی به باور من مفتخوری و لمپنپروری است. قومگرایی دسترخوان بزرگی از افتخارات تاریخی نیاکان را فرارویت پهن میکند و به هر تنبل و لمپن، کسانی که حتا کوچکترین نقشی هم در چرخة خلق و آفرینش این افتخارات نداشته باشند، اجازة نشخوارکردن آنها را میدهد. قومگرایی، سفرة مفتخوری است. مفتخوری، تنها عبارت از تگدیگری یا زندگیکردن با اعانههای دولتی و یا شخصی کسی دیگری نیست، بل شامل نشخوارکردن و سرمستشدن از سفرة افتخارات نیاکان نیز میشود. مکانیسم شریکشدن در این سفره، خیلی ساده و سهل است: احساس خودیکیبینی با نیاکان و استحالة فرد در جمع. در حالی که داستان تکامل جوامع، حکایت جداشدن فرد از رمههای انسانی و رسیدن به فردیت است، اما یک آدم قومگرا، جدا از جمع، شخصیتی، موجودیتی، کارنامهای، حساب و کتابی برای خود قایل نیست و هیچ تصوری از فردیت ندارد. او افتخارات و دستاوردهای یک عضو قبیله را افتخار همة قوم دانسته و از این طریق، به صورت مفت و مجانی و بدون اندکترین تلاش و پشتکار فردی، خود را نیز در آن شریک احساس میکند.
شما در طول این سالها در افغانستان بارها دیدید که وقتی جوانی جایزهای گرفت یا نمرة اول امتحان کانکور را به دست آورد، قومگراها بیشتر از تلاشهای فردی او، وابستگی قومیاش را برجسته کردند. چرا؟ چون خواستند از طریق مصادرة افتخارات فردی او به نام قوم، خود را نیز شریک آن تعریف کنند.
اما بیایید شما چنین شخصیتی را با قهرمان نظامهای دموکراتیک مقایسه کنید. به کرکتر لوک در رمان “بخت لوک لارکین” توجه کنید.
در رمان «بخت لوک لارکین»، لوک یتیم تهیدستی است آوارهای خیابانها. اما او در برابر پیوستن به اوباش خیابانی مقاومت میکند و کار سخت ولی شرافتمندانهای را پیشه میکند.
با این حال، هنگامی که لوک در کنار رودخانهای قدم میزند، دختر یکمیلیونر به درون رودخانه میافتد و او با به خطر انداختن جان خود، دختر را نجات میدهد.
دختر برای او پول پیشنهاد میکند، اما لوک این پیشنهاد را نپذیرفته و در عوض، شغل میخواهد.
دختر میلیونر، وی را منشی خود تعیین میکند و از این طریق پولدار میشود.
به چنین کرکترهایی در ادبیات سیاسی معاصر “انسان خودساخته” میگوید. “انسان خودساخته”؛ یعنی انسانی که متکی به نفس باشد، نه به دیگران. به تلاش و پشتکار فردی باور داشته باشد، نه به مفتخوری و تنبلی. امروزه اندیشمندان علوم سیاسی از تلاش و پشتکار فردی به عنوان یک فضیلت شهروندی یاد میکنند و کوشش مینمایند تا این فضیلت را در جامعه نهادینه بسازند.
امروزه علیه مفتخوری ادبیات قطوری به نشر رسیده است. هربرت اسپنسر، فیلسوف و نظریه پرداز برجستهای لیبرال دموکراسی، مخالف کمک و همکاری با گداها میباشد.
میگویند هربرت اسپنسر در میهمانی بزرگی که توسط تنی چند از مشاوران مالی نیورکی به افتخار او برگزار شده بود، درباره گناه ابلهانه ی انداختن حتی یک سکه دهسنتی در ظرف گدا سخنرانی کرد. او افزود: شگفت آنجا است که گدا همان سکه دهسنتی را هم نه صرف جستو جوی کار، بل صرف خرید آبجو و تنباکو میکند. او میگفت: کمک به گدا تأثیر ندارد مگر تداوم بخشیدن به وجود و ازدیاد کسانی که باپیشرفت ناسازگار اند.
دیل کارنگی هم بدین عقیده بود که به جایی کمک مالی به گداها باید کتابخانه عمومی ساخت. او میگفت: ایجاد کتابخانه عمومی بهترین شیوه کمک کردن با گداها است.
میگویند روزی آقای دولی، طنزپرداز ایرلندیتبار شیکاگویی، پیشخدمت کارنگی را فرستاد تا به او بگوید که ولگردی دم در است و لیوانی شیر و تکهای نان میخواهد. کارنگی در پاسخ گفته بود: «نه، آن بینوا را بینواتر نکن. کتابخانهای به او بده.»
تصور کنید مفتخوری سهل است یا تلاش و پشتکار فردی؟ اگر بخواهی شهروند جامعة دموکراتیک و توسعهیافته باشی، ناگزیر هستی به تلاش و پشتکار فردی ارج بگذاری و شب روز تلاش کنی تا خودمختاری و فردیت خود را حفظ کرده و بتوانی متکی به خود باشی. اما قومگرایی از آنجایی که ترا مفت و مجانی شریک سفرة افتخارات نیاکان میسازد، نیاز به عرقریزی ندارد. این است جاذبة قومگرایی.