یکی از چیزهایی که در این روزها توجه مرا جلب کرده است، فشارها بر دونالد ترامپ، رییس جمهور پیشینِ ایالات متحده آمریکا است.
نظام سیاسی آمریکا چندین پرونده برای ترامپ ساخته و هر روز از سوی دادگاههای آن کشور به اتهامهای مختلف احضار میگردد.
هدف از این فشارها بازداشتن ترامپ از مشارکت در انتخابات ریاست جمهوری است. ترامپ یک سیاستمدار دارای عقاید تندروانه راست افراطی است. به قدرت رسیدن او در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۱۷، جامعه اکادمیک آمریکا را در شوک فروبرد و در باره خطرهایی که عقاید و باورهای این آدم میتوانست متوجه نظام سیاسی آمریکا کند، دهها عنوان کتاب نوشته شد.
همه این کتابها در بارهی یک چیز هشدار میدهد و آن اینکه ترامپ جامعه را دوقطبی کرده و نهادهای لیبرال دموکراسی را تضعیف نموده و باعث سقوط آمریکا در دام جنگ داخلی خواهد شد.
بر بنیاد همین هشدارها، مه و خورشید و فلک همه و همه در ایالات متحده آمریکا دست به دست هم دادهاند تا از مشارکت ترامپ در انتخابات آینده ریاست جمهوری ایالات متحده آمریکا جلوگیری کنند.
جلوگیری از به قدرت رسیدن چنین افراد، یک اصل نانوشتهشده در نظامهای لیبرال دموکراسی غرب است. از این توافق نانوشته، نانسی برمئو، به نام «هنر فاصله ایجادکردن» یاد میکند و تعدادی دیگری به نام نظام دروازهبانی.
به هر صورت، این را یادآوری کردم تا بگویم که غنی همان ترامپ افغانستان بود که متاسفانه به قدرت رسید و جمهوریت را به سقوط مواجه کرد.
روانشناسی غنی
هر نظم جمهوری برای ثبات و بقای خود به دو گونه حفاظ ضرورت دارد: ۱) حفاظهای سخت که شامل اصل توازن قوا و سایر ترتیبات نهادی در قانون اساسی است؛ ۲) حفاظهای ثانویه یا خفیفه که شامل روحیة تساهل متقابل و خویشتنداری میباشد.
روحیه تساهل متقابل به روحیهیی گفته میشود که بر بنیاد آن گروههای سیاسی به همدیگر نه به چشم دشمن بل به صفت رقیب مینگرند. لازمه چنین نگرشی این است که زعیم یا زمامدار نه در پی حذف حریف بلکه به دنبال رقابت با او در خدمتگزاری به ملت میباشد. روحیه خویشتنداری اما متعلق به حوزه کاربرد صلاحیتهای قانونی یک نهاد یا زعیم میباشد. به گونه مثال: در همه قوانین اساسی کشورها یک سری صلاحیتهایی برای رییسجمهور در نظر گرفته شده است. این روحیه از رییسجمهور میخواهد که در اعمال صلاحیتهای قانونی خود از خویشتنداری استفاده کرده و با مخالفان سیاسی خود بیشتر از درِ سازش و تعامل وارد شود. دانشمندان علوم سیاسی، استفاده از همه صلاحیتهای قانونی را لجاجت قانونی مینامند. آنها بدین باور اند که اگر الیت سیاسی یک جامعه از این دو روحیه برخوردار نباشد یا این دو هنجار را رعایت نکند، اصل دموکراسی و جمهوریت تضعیف شده، قطببندی خطرناکی در جامعه به وجود میآید تا سرحدی که باعث فروپاشی اجماع سیاسی و درخطرافتادن اصل جمهوریت میگردد.
نظام جمهوریت در افغانستان بر بنیاد فیصلههای نانوشته کنفرانس بُن، یک نظام مشارکتی بود که در آن باید همه احزاب، جناحهای سیاسی و اقوام حضور میداشتند. تا هنگامی که حامد کرزی در قدرت بود، این نزاکت را مراعات میکرد. اما روزی که آقای غنی به قدرت رسید، با دو روحیه معکوس کار خود را از کاخ ریاستجمهوری آغاز کرد: ۱) دشمنی با رقبای سیاسی؛ ۲) لجاجت قانونی.
نوع روانشناسی غنی طوری بود که اهل تسامح نبود و مخالفت سیاسی را دشمنی تلقی میکرد. او سالها پیش باری در حاشیه لویه جرگه قانون اساسی در پی یک مشاجره لفظی به احمدولی مسعود، سفیر پیشین افغانستان در انگلستان و رییس عمومی بنیاد شهید احمدشاه مسعود، گفته بود که «همه شما (جناح مقاومت) را یا به زور خارجی یا به زور قوم خود از این وطن اخراج میکنم».
او وقتی وارد کاخ ریاستجمهوری شد با چنین روحیهیی به دنبال حذف مخالفان برآمد. استاد عطامحمدنور، والی پیشین بلخ، حکایت میکند که در همان روزهای نخست تشکیل حکومت وحدت ملی وقتی با اصرار حامدکرزی به دیدار غنی میرود، آقای رییسجمهور در نخستین ملاقات برایش گوشزد میکند که بهتر است از پست ولایت کنار برود و چند وقتی استراحت کند. سخنی که با واکنش تند آقای نور مواجه میشود. این را به عنوان مشت نمونه خروار یاد کردم. اما اگر نیک بنگریم عمق خصومت او با مخالفان سیاسیاش از این خیلی بیشتر است. او برای تضعیف و حذف رقبای سیاسی خود به کارهای خطرناکی دست زد که یکی از آنها تصفیه و پاکسازی ارتش بود.
ارتش افغانستان، یکی از نیروهای تازه تأسیسی بود که به کمک کشورهای خارجی پس از سال ۲۰۰۱ تشکیل شد. در حالی که این ارتش برای دفاع از تمامیت ارضی افغانستان نیاز به تقویت داشت، اما رییسجمهور غنی تنها در یک فرمان ۳۰۵ ژنرال را بازنشسته ساخت. این در حالی است که در میان بازنشستهشدهگان، جنرالان مجربی نیز حضور داشتند که هر کدام دارای چندین ارکان حرب بودند. هدف غنی از این بازنشستهساختن دستهجمعی، تصفیه ارتش از نیروهای غیروفادار به خودش بود. در عوض، او چهرههای را به مقامهای ارشد امنیتی گماشت که جز وفاداری به شخص رییسجمهور، هنر دیگری نداشتند.
توطئههای غنی علیه مخالفان سیاسیاش البته تنها به این موارد نیز خلاصه نمیشد. ما در حکومت او شاهد پروندهسازی علیه جنرال دوستم، و نقض مکرر توافقنامه حکومت وحدت ملی نیز بودیم که بارها سر و صدای شریکش در قدرت را نیز برانگیخت.
خلاصه اینکه غنی، روحیه تسامح و خویشتنداری نداشت و تعریفش از رقیب سیاسی، دشمن بود. او در طول حاکمیت خود تا توانست با استناد به صلاحیتهای قانونی رییسجمهور در قانون اساسی، رقبای سیاسی خود را از قدرت کنار زد و حتا از عرصه اجتماع حذف کرد. این نحوه برخورد با رقبای سیاسی که از آن به لجاجت قانونی تعبیر میشود، یکی از عوامل تشدید فروپاشی اجماع سیاسی بود.