تئودور کالیفاتیدیس، نویسنده یونانی، حکایت میکند که در سوئد در خیابانی قدم میزدم که مرد ساله۳۵، با کله طاس و شکم بزرگ، سرم فریاد زد: «هوی! توی این مملکت چیزی به نام بیمارستان است!»
کالیفاتیدیس به شوخی برایش میگوید که: «فکر میکنی بهش نیاز دارم؟»
آنگاه آن مرد عصبانی شده و در واقع زبان نه بلکه دروازه جهنم را میگشاید و میگوید: خفه شو تُرک الدنگ. از جلو چشمم گم شو!»
این مرد که بود؟
کالیفاتیدیس میگوید: او آدم تنبلی بود که «در تلاش همیشگی برای رسیدن به خورشید، به گروه برندگان تعلق نداشت» و یکباره جلو روی خود یک بیگانه را دیده بود و میخواست با انداختن مسوولیت تمام بدبختیهای خود بر عهده آن «دیگری»، بار عصبی خود را که ناشی از عقده شکست بود، تخلیه کند.
دی شب که اخبار برخورد زشت دولت پاکستان با مهاجران افغانستان و بازداشت دستهجمعی آنها را مرور میکردم، به یاد همین مرد کلهطاسِ شکمبزرگِ شکستخوردهی سوئدی افتادم.
پاکستان یکی از کشورهای عقبافتاده و درگیر انواع بحران است. نمیدانم از کدام بحرانش در اول صحبت کنم؟ از بحران اقتصادیاش بگویم که اگر وامهای چین و بانک جهانی نباشد، آن کشور از لحاظ اقتصادی فرومیپاشد. از بحران سیاسیاش بگویم که تا هنوز هیچ حکومتی در تاریخ این کشور نتوانسته است دوره قانونی خود را تکمیل کند. از تفکر تجزیهطلبی بگوییم که در میان پشتونها و بلوچهای آن کشور حاکم است. از بحران امنیتیاش بگویم که تنها در دو سال اخیر، پس از به قدرت رسیدن طالبان در افغانستان، بیشتر از ۲۷۵ حمله تروریستی و شورش مسلحانه را شاهد بوده است.
این دولتِ بیمار، شکستخورده و در حال فروپاشی مانند آن مرد کلهتاس و شکمبزرگ سوئدی، در این روزها در حال تخلیه بار عصبی خود بر مهاجران افغانستان در پاکستان است.
دیشب گزارشی منتشر شد مبنی بر اینکه پولیس پاکستان نیمهشب به خانههای مهاجران در اسلامآباد یورش برده و مهاجران قانونی و غیرقانونی را یکجا بازداشت کرده است. منابع به رسانهها گفتهاند که دیشب پولیس پاکستان حتا داخل یخچالهای مهاجران را بازرسی میکردند.
بازداشت مهاجران، لت و کوب و آزار و اذیت آنها از هنگامی آغاز شد که دولت پاکستان مسوولیت ناامنیهای اخیر در آن کشور را به عهده شهروندان افغانستان انداخت. همین چند روز قبل بود که نخست وزیر پاکستان گفت: «تروریستان در افغانستان تجمع کرده و سپس به پاکستان حمله میکنند.» به دنبال این اظهارات، به تازهگی سخنگوی وزارت خارجه پاکستان نیز گفته است که در حمله مرگبار بر گارنیزیون ارتش پاکستان در منطقه زوب بلوچستان، شهروندان افغانستان نقش داشتهاند.
از این اظهارات میتوان چنین نتیجه گرفت که به نحوی دستگاه دولت پاکستان تلاش دارد مسوولیت حملات تروریستی را به گردن افغانستان انداخته و مقصر این رویدادها را مهاجران معرفی کند.
این در حالی است که اگر نیک بنگریم، آنچه در پاکستان میگذرد محصول سیاستهای تروریسمپروری ارتش و سازمان استخبارات نظامی آن کشور است.
پاکستان از ابتدای تاسیس خود تا به امروز، به دلیل رقابت با هند و افغانستان، با کارت حمایت از تروریسم بازی کرده است. همین طالبانی که امروزه در افغانستان حاکم اند، ساخته و آفریده پاکستان است.
یکی از قربانیان اصلی سیاست تروریسمپروری پاکستان مردم افغانستان بوده است. همین مهاجرانی که امروزه ناگزیر شدهاند به ایران و پاکستان و سایر کشورهای دنیا پناه ببرند، قربانیان سیاست تروریسمپروری پاکستان اند.
پاکستان وقتی از تروریسم حمایت میکرد، فکر نمیکرد که روزی تروریستها مانند هیولای فرانکشتاین قصد بلعیدن خودش را بکنند. اما امروزه که گروههای تروریستی نوک پیکان کمان شان را به سمت پاکستان نشانه رفتهاند، این کشور به جای پذیرفتن مسوولیت این جنایات، بار عصبی خود را روی مهاجرینی که خود قربانی تروریسم بودهاند، تخلیه میکند.