از نخستین روزهای محرم امسال، من با نگرانی بسیار رویدادهای محرمی در افغانستان را دنبال میکردم.
امروز که به رویدادهای محرمی در افغانستان نگاه میکنم میتوانم به دلایل متعدد، عاشورای امسال را «عاشورای سرنوشتساز» بخوانم.
عریانشدن چهره شیعهستیزی طالبان
پیش از آنکه طالبان به قدرت برسد، تبلیغات وسیعی صورت گرفت که این گروه تغییر کردهاند. تبلیغ میشد که طالبان دیگر مانند گذشته شیعهستیز نیستند و برای مراسم و مناسک مذهبی اهل تشیع مزاحمت خلق نخواهند کرد. آنهایی که با ایدیولوژی و جهانبینی طالبان آشنایی داشتند، میدانستند که موضوع تغییر طالبان پروپاگاندای بیش نیست. زیرا طالبان از دو ریشه آب میخورند: قبایل پشتون و مدارس دیوبندی پاکستان. قبایل پشتونی نگاه خوبی به اهل تشیع ندارند و هنوز از دریچه فتوای تکفیر اهل تشیع توسط امیر عبدالرحمن خان به این گروه مذهبی نگاه میکنند. دیوبند هم که اهل تشیع را فرقه ضاله میخواند.
اما آنچه به خوشبینی در میان برخیها دامن زده بود، آسانگیری طالبان با برادران اهل تشیع ما در دو محرم گذشته بود. ما میدانستیم که این آسانگیریها یک امر مصلحتی است، اما برخیها تبلیغ میکردند که نشانه تغییرات فکری و ایدیولوژیک آن گروه است.
در محرم امسال اما طالبان با وضع محدودیتها بر مراسمهای عزاداری و با کشتن و لت و کوب عزاداران پرده از چهره واقعی خود برداشتند و نشان دادند که همان گروه شیعهستیز قدیمیاند و هیچ چیزی هم تغییر نکرده است.
نافرمانی مدنی شیعیان
در این عاشورا اما اتفاق جالب و سرنوشتساز دیگری نیز افتاد و آن نافرمانی مدنی اهل تشیع از دستورهای محدودکننده طالبان بود.
در برابر فرمانهای محدودکننده طالبان اهل تشیع افغانستان، موضع شجاعانهای گرفتند. آیتالله سید محسن حجت، از علمای متنفذ شیعه، گفت که در برابر محدودیتهای وضعشده نافرمانی کنید.
شورای علمای اهل تشیع افغانستان که اکثرا در مواردی دیگر سکوت میکرد، نیز با صدور اعلامیه خواستار رفع محدودیتها شد.
در روز عاشورا نیز دیده شد که مردم از شلاق و تیر طالبان نترسیده و به خیابان برآمدند و به گونهای با شکوه از محرم تجلیل کردند. اگرچه طالبان نیز به سرکوب عزاداران پرداخته و در غزنی چند تن را با شلیک تیر به شهادت رساندند و در کابل تعدادی را لت و کوب کردند.
فروپاشی ترس
یکی از ویژگیهای حکومتهای اقتدارگرا، مدیریت از راه ترس است. هگل در باره استبداد شرقی میگفت که مردم در آنجا یا میترسند و یا از طریق ترس حکومت میکنند.
مدیریت از راه ترس، به دو طریق ممکن است: یکی از راه توسل به تهدید و ارعاب و میل تفنگ در برابر منتقدان؛ و دوم نیز از طریق ترساندن مردم از دشمنان موهوم و خیالی.
ترساندن مردم از دشمنانِ خیالی همان روشی است که در میان دولتها در دنیای امروزی از آمریکا و اروپا شروع تا روسیه و خاورمیانه معمول و رایج است.
توسل به ترسِ عریان اما آن چیزی است که طالبان به آن متوسل میشوند. طالبان از هنگامی که به قدرت رسیدهاند هر گونه اعتراض و انتقاد را با میل اسلحه، شکنجه و زندانیکردن پاسخ گفتهاند و این رعبی در دل منتقدان و مردم ایجاد کرده است.
مردم اگرچه از سیاستهای طالبان متنتفراند اما از ترس اعتراض نمیکنند. چندی پیش کتابی در باره تجربه جهانی جنبشهای مقاومت علیه اقتدارگرایی میخواندم که در بارهی قواعد مبارزه علیه اقتدارگرایی نوشته شده است. در آن کتاب یکی از قواعد مبارزه علیه اقتدارگرایی، رهانیدن مردم از ترس خوانده شده است. یعنی اینکه در خیزش همگانی علیه یک گروه تمامیتخواه تنها تنفر عمومی کافی نیست، بلکه مردم باید بر ترس نیز غلبه کنند.
نافرمانی مدنی اهل تشیع در برابر دستورهای محدودکننده طالبان، در واقع شورش علیه ترس نیز بود. در روز عاشورا مردم در سراسر افغانستان در مراسمهای عزاداری اشتراک کرده و نشان دادند که از طالب نمیترسیدند.
این فروپاشی ترس باعث خواهد شد که در آینده جنبشهای عدالتخواهانهی بسیاری شکل بگیرد و چشم در چشم طالبان با سیاستهای استبدادی آنها مقابله کنند.
طالب با ترس حکومت میکند. وقتی مردم از این گروه نترسد، دیگر تداوم سلطه استبدادی شان ممکن نیست. فروپاشی ترس از طالب، یعنی سرآغاز رهایی مردم.