در چند روز گذشته رسانههای افغانستان دو خبر اشتباه را نشر کردند و هر دو نیز مرتبط با مرگ هنرمند و اهل چهرهی رسانهای بود: خبر مرگ عبدالحی عابر، گوینده و مجری تلویزیونی، و حسیبا نوری، یکی از بانوان آوازخوان کشور
به دنبال نشر این اخبار در رسانهها هر دو نفر ناگزیر شدند اعلام کنند که زندهاند و از بیدقتی روزنامهنگاران کشور در امر اطلاعرسانی شِکوه و گلایه کردند.
شاید بپرسید که چرا رسانههای افغانستان در یک هفته دو خبر نادرست و اشتباه در باره مرگ و میر هنرمندان و فرهنگیان منتشر کردند؟
چرا یک فرهنگی تا زنده است کمتر به او پرداخته میشود، اما وقتی از دنیا رفت خبر مرگ او را به تیتر نخست رسانهها تبدیل میشود؟ چرا این رسانههای دوستدار فرهنگیان و هنرمندان از فعالیتهای آنها در هنگام زندهبودنش گزارش تهیه نمیکنند که اخبار مرگ و میر آنها را به صورت گسترده بازتاب میدهند.
برخیها این امر را مختص افغانستان دانسته و میگویند که ما در افغانستان هیچگاهی «زندهی خوب و مردهی بد» نداشته باشیم.
در اینکه در افغانستان فرهنگ قدرشناسی وجود ندارد، تردیدی نیست. اما میشود گفت که خبر مرگ در سراسر دنیا برای رسانهها جذابتر از بقیه اخبار است. رسانهها در همهی کشورها خیلی به اخبار مرگ و سایر اخبار منفی توجه میکنند. زیرا آنها دنبال جذب مخاطباند و این را نیز به تجربه دریافتهاند که اخبار منفی بیشتر از اخبار مثبت طرفدار دارد. یا به تعبیری دیگر: مردم به خبرهایی گوش میسپارند که غریزة ترس آنها را برانگیزاند و احساس ناامنی را در روان شان ایجاد نماید. اخباری مانند اخباری مربوط به تصادمات جادهای، حملات انتحاری، آمار مرگ و میر و کشتار و ترور.
در بارهی اینکه چرا اخبار مرگ و میر برای مردم جذابتر است تا هنوز فلاسفه و جامعهشناسان سخن گفتهاند.
آلن دو باتن علت این امر را علاقهمندی آدمیان به جستجوی “معنای زندگی” میداند. او میگوید “تفکر در بارة مرگ و آگاهی از مرگ یکی از ابزارهایی است که کمک میکند معنای زندگی به کانون توجه ما بدل شود. در قرون وسطا در تزیین اتاق خواب یا دفتر کار وجود یک جمجمه یا تصویری از آن کاملا متداول بوده است برای اینکه حضور همه جانبة مرگ را یادآور شود. نه برای برانگیختن حس غم بلکه برای یادآوری آنچه به واقع واجد اهمیت است.”
اما من فکر میکنم توصیفی که آنتونی گیدنز، جامعهشناس بریتانیایی، از علت علاقهمندی امروزی مردم به خطر و رویدادهای منفی ارایه میکند درستتر باشد. آنتونی گیدنز، پست مدرنیسم را “فرهنگ خطرآکند” توصیف میکند.
منظور او از این توصیف این نیست که امروزه انسانها بیشتر از هر زمانی در معرض انواع خطر قرار دارند، بلکه منظورش است که انسانها امروزه آگاهی متفاوت و بیشتری از این خطرها دارند. یا به تعبیر دیگر: در جامعة “خطرآکند” خطر-آگاهی مبتنی بر چیزی نیست که برای کسی اتفاق افتاده باشد، بلکه مبتنی بر درک و برداشت از هر چیزی است که میتواند پیش بیاید. در چنین جامعهای، ترس نوع نگاه نسبت به جهان است و جامعة خطرآکند یک نوع فرهنگ ترس است. ترسی که زیگمونت باومن، آن را “ترسهای انحرافی” مینامد. ترسهای انحرافی، یعنی ترسی که نه ناشی از مواجهشدن با یک تهدید است و نه ناشی از مواجهه قبلی با چنین تهدیدی. این ترس خودش را به صورت احساس عدم اطمینان و یقین مینمایاند، احساس اینکه خطرهای احتمالی است که شاید بدون هشدار قبلی با آن ها مواجه شویم و احساس اینکه جهان اکنون دیگر جای امنی نیست.
در یک ارزیابی و نظرسنجی که موسسة نورستات در ۲۰۰۵ برای شرکت زیمنس انجام داده بود از هزار نفر پرسیده شده بود که در طول سالهای اخیر در رویارویی با پدیدههای گوناگون بیشتر ترس برشان داشته است یا نه. ۵۱ درصد از باخبرشدن از جنایتهای خشونتبار، ۴۷ درصد از وقوع تصادفهای جادهای، ۳۶ درصد از اعمال تروریستی، ۲۶ درصد از آتشسوزی و ۱۹ درصد از بلایایی طبیعی ترس برشان داشته بود.
در جامعة خطرآکند نه تنها که مردم از هر احتمالی میترسند بلکه آگاهی از ترس حتا تبدیل به مد شده است. اسوندسن حکایت میکند که”در سال ۲۰۰۵ و ۲۰۰۶ “موزة هنر مدرن” در نیویورک نمایشگاهی برپا کرد زیر عنوان امن: طراحی، خطر را میپذیرد، و در آن انواع و اقسام چیزهایی را که میتواند از بدن ما محافظت کند به نمایش گذاشت. در کاتالوگ نمایشگاه آمده بود: “امروزه نیاز سادة محافظت از بدن به جهان پیچیده تغییر شکل داده است که آن را “مد” مینامیم. مدیر نمایشگاه تاکید داشت که ترس منشأ خلاقیت است: «خصوصاَ در زندگی روزمره، امنیت فنی و صنعتی دایما رو به گسترش است چون از آنجا که اشتباهکردن و خطا امری پایانناپذیر است، پس امکاناتی خلاقانه و تجاری که طراحی میتواند عرضه کند نیز پایانی ندارد”. شعار اخلاقی نمایشگاه این بود: “طراحی خوب، در ترکیب با غریزة خوب، قویترین ضامن پیشرفت به سوی جهان امنتر و زیستنیتر است.»
از همین جا است که در چنین فرهنگ و جامعهای، رسانهها تلاش میکنند به اخبار منفی بیشتر از اخبار مثبت اهمیت قایل شوند و ترسهای انحرافی و پارانویاها را به خورد مردم بدهند.
خبر مرگ و میر یکی از این اخباری است که مردم را میترساند و غریزه ترس را در وجود آنها تحریک میکند. به خصوص وقتی این خبر، مربوط به مرگ چهرههای سرشناس باشد. مردم وقتی خبر مرگ آنها را میشنوند، به تامل میافتند و احساس میکنند که این چیزی است که روزی بدون هشدار قبلی به سراغ ما هم خواهد آمد. از اینجا است که میتوان جذابیت اخبار مرگ و میر ریشه در همین جامعه خطرآکند دارد. جامعهای که ترس از مرگ و میر، نگاه انسان به جهان را شکل میدهد.