در این روزها بطور جدیتر متوجهی نوشتههای شکسپیر و عزیز نسین استم. قرار شد بیشتر ببینم زیبایی و شیرینی نوشتههای این دو در کجا است و اینکه آیا میشود خردهای در نوشتههایشان یافت. در نهایت چیزهایی تازهی بهذهنم رسیدند و در اثرهایشان دیدم.
خُب بهقدر بهتر برای نویسندهها و جامعهی کتابخوان نام این دو آشنا است، شاید خب از شان شناسِ داشتهباشند.
قصه دراز است-کوتاه اینکه چند شاخصه و چند پیامی در نوشتههای این دو تکرار میشود. بهتعبیر دیگر بیشترین نوشتههای این دو بالای موضوعات معین است.
مثلا شکسپیر( نویسندهی جهانی) تلاش میکند کشور خود را سرزمین قهرمانها معرفی کند و برای اینکار دست بهساختن و خلق صحنههای نمایشی میزند. در ضمن بهترین مردان دنیا فرانسویها را میداند و گذشتهی کشورش را خب توصیف میکند. باری میگوید کشورش زادگاه مردان قهرمان و سرکش است. قصهی دانشو دانشمندی را هم مال کشورش میداند، نه دیگرجاها.
در نوشتههایش به ویژه در نمایشنامههایش کوشیده است فرانسه را تکهی عصمت بیان کند و مرد فرانسوی را ابر مرد. میشود گفت سرتاپای نمایشنامههایش پر است از سرگذشت کشورش، بزرگیشان، برندگیشان و صحنههای که به نفع خاکشوخطهش است. فرشتهی نوشتههایش فرانسوی است، پریاش دخت فرانسوی است و خوبانش هم از خودشان استکه گویی هرکجا بودهاند شمشیر زور قرینشان بوده است.
با اینحال دو صحنهی کژ همیشه در نوشتههایش دیده میشود کهما از آنها بهنام کمزنیاش یا نکتههای ناثواب یاد میکنیم:
۱-در کل اهریمنهای نوشتههایش زنها استند؛ انگار زن شبیه شیطان است و در نوشتههای او هر صحنهی بد را پدید میکنند. در اتللو زن اهریمن است و کشنده است. در هملت نیز چنین است و…
۲-از اسلام بنام دین پیشروی تجاوز یاد میکند و از ترکها-عثمانیها بنام متجاوزین و کسان بد. اهریمنهای مردانه و جنگجوی نوشتههایش مسلمانها استند.
بهباور من این دو نقطهی حساس استکه اهل قلم بهآن نپرداخته اند یا متوجهی این پیام نشده اند. در نخست و سالهای پیش منهم متوجه نشده بودم اما کنون میبینم قصه چیزی دیگری است. به زبان دیگر میشود گفت که شکسپیر گرایشی «زن ستیزانه» داشته است و با اسلام « عصبیت »داشته یا هم فهمش نارسا بوده است.
اما عزیز نسین!
بیشتر نوشتههایش طنزی استند و در اینزبان سرآمد است و مثل شکسپیر روان و جذاب مینویسد. نسین ترک و از ترکیه است از او بنام «بزرگترین طنز نویسانتقادی دنیا »یاد میشود.
در نوشتههای ایشان زیادهتر سه مورد بحث شده است:
۱-نقد بهجامعهی ترکیه، که ترکیه را عقبمانده توصیف میکند. هم از دید فرهنگ مروجه اش، هم از نگاه سیاست و اجتماعش و هم از زاویهی سیر مطالعه. گویی روند مطالعه در ترکیه خیلی کم است.
۲-به معرفی جامعهی ترکیه میپردازد. تلاش میکند جاهای تاریخی و پیشینهی کلان آن را بیان بدارد. همچنان کوشیده استکه اختلافات ترکیه با یونان و… را عادی جلوه بدهد و از این راه بتواند پیوند کشورش با بیرون را بهتر بسازد.
۳-تلاش میکند بگوید امریکا و امپریالیست دشمن مردم ترکیه استند باید ازشان دوری کرد. حتا این توصیه را به یونان و دیگر ممالک شرقی دارد. در ضمن نگاهش به اسلام توصیفانه است و برخلاف شکسپیر از اسلام قصههای خب میکند.
یادداشت: سخن در مورد ایندو مرد زیاد استکه نمیشود در نویسهی کوچک به آنپرداخت. مراد من اینجا بیان چند نکته بود باقی مرحمت کلان.