در کشور ما افغانستان یک گرایش نواندیشی دینی نوپا وجود دارد که تصور میکند که بزرگترین مشکل قرائت دینی در کشور غلبه «اهل روایت» بر «اهل رای» است. به همین دلیل، چندی پیش نویسندهای کتابی نوشت که زیر عنوان «جدال اهل رای و روایت» منتشر شد و به بحث و گفتگوهای مفصلی دامن زد. ردِ پای این تصور را میتوان در میان پژوهشگرانی نیز سراغ گرفت که در سر هوای بازخوانی میراث امام ابوحنیفه و علمای ماتریدی سمرقند و بخارا را دارند. این پژوهشگران احساس میکنند که میتوانند با احیای میراث اهل رای بر معضل افراطیت و تندروی در کشور غلبه کرد و خوانش متناسب با مقتضیات عصر جدید از دین ارایه نمود.
رویکرد این پژوهشگران را میتوان رویکرد «احیاءگری» نامید.
اما من در اینجا به شما کتابی را معرفی میکنم که رویکرد احیاءگرانه و اصلاحی را کارساز ندانسته و از ضرورت مسلمانان به اجتهاد و پیریزی کلام جدید دفاع میکند.
این کتاب «آغازههای علم جدید» نام دارد که توسط عبدالجبار رفاعی نوشته شده و علی زاهدپور و حمیدرضا تمدن به فارسی ترجمهاش کردهاند. حجم این کتاب ۲۶۰ صفحه است و در سال جاری (سال ۱۴۰۲) توسط نشر نگاه معاصر در ایران به چاپ رسیده است.
آنچه در این کتاب روی آن بحث میشود مخالفت با گرایشهای احیاءگری و اصلاحطلبی و سلفیگری در میان مسلمانان و نیاز به تجدید و نوسازی است.
به باور او «احیاءگری»، یعنی ازسرگیری میراث پیشینِ مغفول مانده؛ «اصلاحطلبی» یعنی ترمیم شکلی معارف دین و حفظ روشها و ابزار اندیشه، و سلفیگری یعنی پذیرش عنصر کهنه بدون غربالکردن و پالایش و یا دوریجستن از هر مفهوم و پدیدهی جدید.
او معتقد است که به عوض این رویکردها، آنچه که در دنیای مدرن پاسخگوی مشکلات مسلمانان است، تجدید یا نوسازی معارف دینی در پرتو علوم و معارف جدید است. او علم کلام را نظریه معرفتشناختی علوم دینی دانسته و معتقد است تا کلام جدید پیریزی نگردد، نمیتوانیم با کلام پیشین معارف دینی متناسب با نیازمندیهای امروز داشته باشیم.
کلام جدید به باور او چیزی نیست که در آثار شبلی نعمانی دیده میشود. نعمانی از بنیانگذاران «ندوهالعلمای هند» در بستر بیماری مباحثی در زمینه علم کلام برای یکی از شاگردان خود املا کرد. او جلد دوم کتاب خود را کلام جدید نام گذاشت. این کلام جدید او، دربرگیرندهی یکسری مسایل جدید است، نه چیزی بیشتر.
به باور رفاعی، کلام جدید عبارت از واردکردن مفاهیم، تعابیر، و واژگان نو و مسایل جدید در علم کلام نیست، بلکه رسیدن به فهم جدید از وحی است.
او از امین خولی نقل میکند که امروزه دیگر تنها اجتهاد در فقه کارساز نیست، بلکه تحول در باورها هم نیاز است و باید اجتهاد در کلام نیز آغاز گردد.
این اجتهاد کلامی باید فهم میکانیکی از وحی را که فهم قدما بود، کنار گذاشته و به فهم جدید از وحی و نبوت دست یابد. در این فهم جدید پیامبر نقش سلبی و منفعلانه در صدور وحی نداردو بلکه خود نیز کنشگر است.
او سپس از پیشگامان فهم جدید از وحی در دنیای اسلام نام میبرد و میگوید پیشگامان آن در شبه قارههند شاه ولیالله دهلوی، سیداحمد خان هندی و اقبال لاهوریاند، و در دنیای عرب امین خولی و در ایران نیز شخصیتهای مانند مرتضی مطهری، شریعتی و عبدالکریم سروش و شبستری.
او در حالی که از نقش کنشگرانه پیامبر در صدور وحی دفاع میکند، اما در مقام مخالفت با عبدالکریم سروش میگوید که این فهم جدید نباید مضمون الهی و غیبی آن را کاملا نفی کند.
آقای رفاعی معتقد است که وقتی بتوانیم به فهم جدیدی از وحی دست یابیم، میتوانیم سنگ تهداب کلام جدیدی را بگذاریم. از آنجایی که کلام حیثیت نظریه معرفتشناختی سایر معارف دینی را دارد، با کلام جدید میتوانیم طرح معارف دینی نوین را بگذاریم.
او گرایش احیاءگرانه و اصلاحطلبانهای را که هنوز بر محور فهم میکانیکی از وحی میچرخد، حلال مشکلات امروزی جامعه اسلامی ندانسته و تلاش عبث میداند.
من خواندن نقادانهی این کتاب را برای پژوهشگران حوزه معرفت دینی و نواندیشان در افغانستان توصیه میکنم.