پس از سویدن که در چند هفته اخیر شاهد آتش زدن قرآنکریم کتب مقدس مسلمان بود، حالا یک گروه افراطی و ضد اسلام در دنمارک نیز یک نسخه ی از قرآن را در حضور داشت پولیس بهآتش کشید.
باید گفت که موج گسترده اسلامستیزی که در دنیای غرب با همکاری دستگاه های دولتی این کشورها راه افتاده، ابزار غربی ها برای مداخله و دوام تفرقه با یک جرقه است. البته این دشمنی غرب با اسلام موضوع تازه ای نیست. ماجرای تقابل اسلام و مسیحیت از زمان ظهور اسلام و بویژه زمان جنگ های صلیبی در قرون ۱۱ و ۱۲ میلادی در اوج آن قرار داشت و تا امروز به اشکال مختلف ادامه داشته است.
امروز اما هرچند که در ظاهر تقابلی میان اسلام و مسیحیت مطرح نیست، اما اصل ماجرا و توهین ها به همان گرایش های اسلام ستیزانه غربی ها بر میگردد که در طول چند صد سال گذشته وجود داشته است و امروز شکل آن تغییر کرده و در قالب آزادی بیان غربی ابراز می شود.
حالا پرسش این است که چرا اروپای ها در رابطه با آزادی بیان رفتار دوگانه و چندگانه ی را در پیش گرفته اند؟ اگر آزادی بیان نزد غربی ها و اروپائیان مطرح است، چرا سخن گفتن در باره هلوکاست جرم است؟ مگر هلوکاست چه وجه تمایزی با دیگر وقایع تاریخی دارد؟ در حالیکه آتش زدن کتاب مقدس دو میلیارد مسلمان آزادی بیان خوانده میشود اما یک کلمه از هلوکاست چرا اهانت تلقی می شود؟ هلوکاست در اصل یک مسئله تاریخی نیست؟ چرا از تحقیق و نقد هلوکاست فرار می کنند و برعکس اهانت به قرآن که پیامد آن توهین به عقاید صدها میلیون مسلمان است که منجر به تقابل اسلام و مسیحیت و غرب است را اجازه می دهند؟
باید گفت که مسئله آزادی بیان، حقوق بشر و احترام به افکار و آرا ملت ها در اصل ابزار و آله ی برای سرکوب و منزوی کردن ملت ها و استعمار و استحمار آنان از سوی اروپائیان و غرب در طول سده ها و ده های اخیر بوده است. هرجا که پای منافع غرب و اروپا در میان باشد، ولو هزارن انسان به بردگی کشیده شوند، ملیون ها نفر به جوخه های اعدام بروند و صد ها هزار برده از افریقا به اروپا و امریکا منتقل شوند، اصلا نه بشری وجود دارد و نه حقوقی مطرح است؛ اما اگر جای دیگر پای منافع استعماری و اقتدار گرایی اروپائیان مطرح بوده باشد، آنجا است که سر و کله حقوق بشر و آزادی بیان غربی پیدا می شود. این کجایش آزادی بیان و حقوق بشر است؟
از سوی دیگر جهان امروز، جهان زور و اتحاد است. ملت های مسلمان و مستضعف برای جلوگیری از اهانت به افکار، عقاید و تاریخ شان باید متحد و همسو شوند. چون زمینه مهم برای زودن این اهانت ها و دریدن ریسمان بردگی و بندگی، اتحاد و حرکت جمعی می باشد. همانگونه که ملت های استعمار زده ای شرق و غرب در مقابل اروپای ها در قرن ۱۸ و ۱۹ متحد شدند و آزادی خودرا از امریکای لاتین تا شرق آسیا و افریقا بدست آوردند؛ امروز نیز اگر کشورهای اسلامی خواستار اتمام و نقطه پایان این اهانت ها هستند، متحدانه تصمیم بگیرند و با اتحاد جمعی برای یک بار و همیشه با فشار بر اروپائیان، این قانون متوحشانه را اصلاح کنند. البته تاکنون مواضع بعضی از کشورهای اسلامی به گونه فردی در مقابل این اهانت ها قابل ستایش بوده است. از جمله واکنش تند جمهوری اسلامی ایران، عراق و برخی کشورهایی که تصامیم جدی و قاطعی در مقابل این اهانت ها گرفتند؛ ولی آنچه مهم است و تاثیرگذار، همانا تصمیم جمعی و ختم این غائله اهانت بار برای یک بار و همیشه می باشد.
نکته پایانی اینکه، تمدن غرب دیگر آن رویکرد و جذابیت اش را که از قرون ۱۴ و ۱۵ به بعد و با رویکرد انتقاد سازنده از دین و مذهب و جوامع و… داشت از دست داده است. تمدن غرب و اروپایی گرفتار آفت فاشیسم نژادی شده است. به تاریخ اروپای قرن بیستم نگاه کنید که جوامع غربی با جنگ های ویرانگر جهانی که متاثر از ملیت گرایی و رفتار ناسیونالیستی بود، چه تعداد انسان را به مسلخ گاه فرستاد. حالا هم دولت های غربی برای حفظ اقتدار و هژمونی قدرت ناسیونالیستی خود برای این مجموعه های نژاد گرا و راسیسم اجازه اهانت ها را می دهند، اما باید گفت که زمینه سازی برای رشد فاشیسم اروپایی و قدرت گرفتن این گروه ها نه تنها برای مردم جهان که برای آینده مردم اروپا نیز خطرناک و فاجعه آفرین است.