گزارشهایی از وزارت معارف طالبان به بیرون درز کرده است مبنی بر اینکه این گروه نصاب تعلیمی معارف کشور را بر مبنای تفکر طالبانی بازنویسی کردهاند. بر اساس این گزارشها طالبان نصاب تعلیمی دوره جمهوریت را نپذیرفته و حفظ آن را به معنای تداوم تهاجم فرهنگی غرب خواندهاند.
چند روز قبل، سراجالدین حقانی، وزیر داخله طالبان، نیز در همایشی در پکتیا با اشاره به این تغییرات گفت که در حکومت طالبان دیگر فاصلهای میان مکتب و دانشگاه و مدرسه دینی وجود ندارد.
در پیوند به این گزارشها باید گفت مسیری را که طالبان میروند، مسیر ایدیولوژیکسازی معارف است. این مسیر را پیشتر از طالبان، حزب دموکراتیک خلق در افغانستان نیز پیموده بود.
حزب دموکراتیک خلق افغانستان، یک حزب ایدیولوژیک و معتقد به ایدیولوژی مارکسیستی – لینینیستی بود. این گروه وقتی در افغانستان به قدرت رسید، مضامینی را وارد نصاب تعلیمی معارف کشور کرد که در آن اساسات مارکسیسم و دیالکتیک به دانشآموزان تدریس میگردید. البته آنها این کار را به تقلید از اتحاد جماهیر شوروی انجام دادند.
میگویند در اتحاد جماهیر شوروی، ایدیولوژیکسازی معارف آنچنان ابعاد وحشتناکی داشت که حتا علوم طبیعی و فیزیک و ریاضیات را نیز شامل میشد. در یکی از شماره های مجله علوم طبیعی مارکسیست – لنینیستی در اتحاد جماهیر شوروی آمده بود که: «ما در ریاضیات از حزب طرفداری میکنیم. ما در جراحی، طرفدار نظریه خالص مارکسیست – لنینیستی هستیم».
تقلید از اتحاد جماهیر شوروی و ایدیولوژیکسازی نصاب تعلیمی کشور توسط حزب دموکراتیک خلق، پیامدهای خطرناکی برای معارف افغانستان داشت.
یکی از پیامدهایش این بود که مکاتب متهم به ترویج الحاد و بیدینی گردید و این باعث شد که مردم فرزندان خود را به مکتب نفرستند و برای ادامه تحصیل به مدارس دینی دیوبندی پاکستان بفرستند. یکی از علمای جهادی افغانستان در رسالهای که در دوره جهاد نوشته بود شمولیت در مکاتب دولتی را حرام اعلام کرده بود.
ایدیولوژیکسازی معارف توسط حزب دموکراتیک خلق، همچنان مکاتب و آموزگاران را به یکی از اهداف حملات گروههای جهادی تبدیل کرد. به همین دلیل در دوره جهاد افغانستان به صدها مکتب هدف حمله مجاهدین قرار گرفته و هزارها آموزگار ترور و کشته شدند.
پس از حزب دموکراتیک خلق، مجاهدین نیز آمدند و مکاتب را ایدیولوژیک ساختند. در مضامین درسی که در دوره حکومت مجاهدین تدریس میگردید، به دانشآموزان آموزههای جهادی تدریس میگردید. طالبان دور اول نیز چنین کاری کردند. پیامد ایدیولوژیکسازی نصاب تعلیمی توسط مجاهدین و طالبان نیز جز رادیکالیزهسازی مذهبی کشور و کمک به تداوم جنگ و خشونت چیزی دیگری نبود.
درسی را که مردم افغانستان از تجربه نظامهای گوناگون گرفتهاند این است که مکاتب نباید به مکانی برای عقیدهسازی تبدیل شود.
تبدیلسازی مکاتب به پایگاههای عقیدهسازی چند پیامد منفی دارد. یکی از این پیامدها، واردکردن معارف در جدالهای سیاسی افغانستان است. این باعث میشود که مردم به شمولیت فرزندان خود در مکاتب علاقه نشان ندهند و به معارف اعتماد نکنند. زیرا مردم، چنین مکاتبی را پایگاههایی برای شستشوی مغزی میدانند، نه جای دانشآموزی. پیامد دومش نیز رادیکالیزهکردن کشور و تداوم جنگ و خشونت میباشد. اما جدیترین پیامدش، عقیمسازی مکاتب است.
وظیفه مکاتب، عقیدهسازی نیست، بلکه پرورش روحیه پرسشگری و تفکر انتقادی در میان دانشآموزان است. برتراند راسل حرف جالبی دارد. او میگوید که جان دیویی از آموزش معطوف به عقیده جانبداری میکرد، اما من از «آموزش معطوف به تردید» طرفداری میکنم.
به باور راسل، وظیفه آموزش و پرورش این است که شاگردان را با روحیه پرسشگری و تفکر انتقادی به بار بیاورد. تفکر انتقادی، یعنی اینکه شاگردان و دانشآموزان حجیت هیچ مرجع اقتداری جز عقل را نپذیرند و با هر چیز با روحیه پرسشگری برخورد کنند.
ایدیولوژیکسازی معارف، مکاتب را عقیم ساخته و باعث میشود که روحیه پرسشگری و تفکر انتقادی در میان دانشجویان شکل نگیرد و آنها هرگز نتوانند نوآوری کنند.
در حالی که مردم افغانستان به چشم سر پیامدهای ایدیولوژیکسازی مکاتب را دیدهاند، اما به نظر میرسد که طالبان از این تجربهها نیاموختهاند. بنابراین، کاری را که امروزه طالبان با معارف افغانستان میکنند، خیانت بزرگی به این کشور است. یک خیانت نابخشودنی.