شورش واگنریها در برابر ارتش روسیه تقریبا میشود گفت شکست خورد و یوگنی پریگوژین با وساطت رییس جمهور بلاروس، به نیروهای خود دستورِ عقبنشینی صادر کرده و خود پذیرفت که روسیه را به مقصد بلاروس ترک کند.
واگنریها هنگامی به این توافق تن دادند که دیروز پوتین در یک سخنرانی از طریق تلویزیون ملی روسیه، شورشیانِ واگنری را متهم به خیانت به وطن کرده و گفت که خاینان را حتما مجازات خواهد کرد.
تا پیش از این سخنرانی، پریگوژین دلگرم به حمایت پوتین بود و یا حداقل احساس میکرد که در منازعه واگنریها با رهبری نظامی روسیه، شاید جانب هیچ کدام را نگیرد. اما سخنرانی پوتین آب سردی روی توهمات واگنریها ریخت و نشان داد که اکنون با کسی طرف شدهاند که در روسیه با رهبران اسطورهای مقایسه میگردد.
منظورم پوتین است.
پوتین در روسیه امروزی با ولادیمیر یا والدیمار کبیر مقایسه میگردد. ولادیمیر کبیر فرمانروای روس کیف از ۹۸۰ تا ۱۰۱۵ میلادی بود.
از او به نام فرمانروا و متحدکننده کلیه ملت روس و اسلاو نیز یاد میکنند. قلمرو دولت ولادیمیر کبیر از اوکراین کنونی تا دریای بالتیک را شامل میشد. او همچنان کسی است که در ۹۸۸ میلادی به دعوت امپراتوری بیزانس، به مسیحیت ارتدکس گروید و فرایند مسیحیسازی مردم روس را آغاز نمود.
رسانههای روسی تبلیغ میکنند که این ولادیمیر (پوتین) همان ولادیمیر کبیر است. متحدکننده روسها و اسلاوها. آن ولادیمیر از اوکراین بود و بر آنجا حاکمیت داشت. این ولادیمیر نیز بر آن کشور لشکرکشی کرده و قصد تصرفش را دارد.
پوتین وقتی خبر شورش واگنر را شنید، در شماری از شهرهای روسیه، از جمله مسکو، عملیات ضدتروریستی را اعلام کرد. شاید بپرسید که چرا شورش واگنر را عمل تروریستی خواند؟
در پاسخ باید گفت که پوتین همه محبوبیت و اقتدار خود را در روسیه امروزی مرهون مدیریت ترس و ترور است.
او وقتی در اگوست سال ۱۹۹۹ توسط بوریس یلتسین به حیث نخست وزیر معرفی شد، نه شهرت و محبوبیتی داشت و نه اقتداری. تیموتی اسنایدر، استاد تاریخ در دانشگاه ییل امریکا، از چند رویداد تروریستی یاد میکند که پوتین با استفاده از آنها هم قدرت خود را تحکیم کرد و هم به شهرت و محبوبیت خود افزود. یکی از آن رویدادها، بمبگذاری مجموعهای از ساختمانها در شهرهای روسیه بود که توسط پولیس مخفی آن کشور صورت گرفته بود. این موضوع وقتی فاش شد که تعدادی از افسران این نهاد توسط همکاران شان با اسناد و شواهد دستگیر شدند. در موردی دیگر، سخنگوی پارلمان روسیه، خبر انفجاری را چند روز پیش از اینکه اتفاق بیفتد، اعلام کرد.
با اینهمه اما پوتین انگشت اتهام را به سوی مسلمانان چچن دراز نمود، اعلام جنگ انتقامجویانه کرد و دشمنان فرضی را تهدید کرد که روانة زبالهدانی خواهند شد.
از این رویداد به بعد بود که محبوبیت و شهرت پوتین اوج گرفت و مردم با او احساس همذاتپنداری و خودیکیبینی کردند. او همچنان وقتی در سال ۲۰۰۲ به ریاست جمهوری رسید، مدیریت ترس و ترور را از سر گرفت. او در گام نخست با استفاده از یک حملة تروریستی واقعی بر یکی از سالونهای تیاتر مسکو، مدیریت تلویزیونهای خصوصی را به دست گرفت و با استفاده از رویداد گروگانگیری در مدرسهای در بسلان در سال ۲۰۰۴، حکومتهای منتخب محلی را منحل اعلام نمود.
نتیجهای که اسنایدر میگیرد این است که به قدرت رسیدن پوتین و حذف نهادهای مزاحم برای سلطة استبدادیاش، فقط و فقط با شعار مبارزه با تروریسم ممکن شد.
از اینجا میتوان درک کرد که او چرا مقابله با شورش واگنر را نیز یک عملیات ضدتروریستی خواند؟