از داملا آدينه محمد عرب میگوییم. از دانشمندي كه بهعنوان بزرگترین عالم دين در روزگارش شناخته شده است. عالمي كه مرد عمل بود و حين نخستين تجاوز روسها به افغانستان در سال ۱۳۰۷ با شاگردانش کفنپوش درصحنهی جهاد آمد و علیه كفر و تجاوز اعلان جهاد كرد.
مبارزي كه شوروي وقت براي دستگیریاش جايزه تعيين كرده بوده و او را باني جهاد در برابر خود میدانست. عالمي كه با صفاي طينت در برابر تجاوز با شهامت جهاد كرد همچنان با دربارها كنار آمد و همكار خوب نظام در تأمین امنيت و آرامش بود.
زندگينامه
داملا عرب، در سال ۱۲۶۴ در قریهی كوكه بلاغ سمنگان به دنيا آمد. نامش آدينه محمد است و به قوم عرب تعلق داشت كه امروز نيز در آن نواحي زندگي دارند، زبان عربي را فراموش کردهاند و به فارسي- دري صحبت مینمایند «عالم با جرئت و با هيبت بود. مبارزات علمي او تا هنوز سر زبانهاست»(۱)
داملا مدت طولاني در خلم و مزارشريف تدريس كرد. دو سال مدرس دارالعلوم كابل شد، در لويه جرگهای دوران نادرخان در سال ۱۳۰۹ به نمايندگي مردم بلخ شركت كرد و در سال ۱۳۱۷ در خلم براثر مرض وبا بدرود حيات گفت.
مردم میگویند: در آن زمان افرادي از نائب الحكومگي بلخ براي انجام واكسين به خلم آمدند. داملا عرب آنها را اجازه نداد تا مردم را واكسين نمايند. خودش گرفتار وبا شد و وفات كرد. به قولي بعدازآن مرض وبا ناپديد شد. مردم چنين باور دارند، وقتي در مرض وبا شخص بزرگي وفات كند، مرض محو میشود. داملا در گوشهی مدرسهی محمد قاسم خان در ولسوالي خلم دفن شده است.
در تاریخ وفات او اين ابيات سروده شده است.
وا دريغا رفت داملا عرب
معدن حلم وحيا و هم ادب
چون زتأثير وبا گشته شهيد
روز سه شنبه چهارم از رجب
نهم برج اسد كرده قضا
او به امر حضرت سلطان رب
رفتن آن ذاتعالي از جهان
باعث قطع وبا را شد سبب
سال رحلت را حسن واضح بگو
تاريخ فوتش زيغشها طلب
داملا عرب آموزش و تدريس
آدينه محمد در خانواده فقيري به دنیا آمد. از كودكي گوسفندهاي اشخاص مالدار را میچراند. میگویند: روزي آدينه محمد كوچك درحالیکه كتابي در دست داشت به خانهی ايشان سليمان خان كه از بزرگان قريهی لرغان سمنگان بود، آمد و گفت: گوسفندهاي كسي را میچراندم و درس میخواندم به درس خواندنم راضي نشد از او آزرده شدم و اينجا آمدم. ايشان به او نگاه كرد و او را پذيرفت. آدينه محمد بعدازآن هم درس میخواند و هم گوسفند میچراند، وقتي اندكي بزرگ شد و درسش پيش رفت، براي آموزش بيشتر به دهنه غوري ولايت بغلان رفت و آموزش را ادامه داد. پس از مدتي ازآنجا روانه سوات در نيم قارة هند گردید گفته میشود، در آنجا بهسختیها مواجه شد. مدتي ملخ خورد؛ و بالاخره به حيث عالم برجسته به كشور برگشت. كساني كه در آن روزگار در نيم قاره هند تحصيل میکردند، لقب مولوي را به خود میگرفتند و تحصيل یافتههای بخارا، لقب داملا را بهدست ميآورند. اما آدينه محمد را هم مولوي عرب و هم داملاي عرب میگویند. شايد لقب داملا را براي او علماي شمال كشور دادهاند كه در شمال همه دانشمندان تحصیلکردهی بخارا بودند و داملا گفته میشدند.
داملا بعد از ختم تحصيل، در مدرسه ميروالي خلم، مدرسه محمدقاسم در خلم و مدرسهی اسماعيل باي تدريس را ادامه داد مدتي امام، ميرزا محمدقاسم خان ریيس تنظيمه مزار نيز بود. شاگردان زيادي تربيه نمود. ازجمله گفته میشود: داملا امانالله مشهور به داملا صاحب حاجي، داملا نورمحمدخان، داملا قوت از سمنگان، داملا نعمتالله و مولوی محمدعمر استاد منطق در اسديه از شاگردان او بودند. به قولي استاد خلیلالله خليلي نيز نزد او درس خوانده است بهخصوص مثنوي و هدایت النحو را خوانده است (۲) و اين شايد در دوران حكمروايي امير حبیبالله كلكاني باشد كه داملا عرب در بلخ نزد ميرزا قاسم خان رییس تنظيمه حبيب الله بود خليلي نيز در آن روزگار در بلخ مستوفي بود وجوان بود و حدود ۲۰ سال داشت.
قدرت علمي داملا عرب
میگویند باري ميان علما و صوفيان در زمينه مولود خوانی اختلاف ايجاد شد. در روز مولود پيامبر، مولود خوانان متني را كه ۱۲ بند است مي خواندند و حين خوانش بند ۶ يا ۷ مولودنامه همه ايستاد میشدند. در اين رابطه علما نظر داشتند كه بايد ايستاد نشوند، اما صوفيان ايستاد میشدند و آنرا تبليغ مي كردند. روي اين موضوع مناقشه علما و صوفيان شدت مي گيرد. موضوع را به پايتخت اطلاع مي دهند. از مركز هدايت میشود كه جلسه يي از علما وصوفيان شمال داير گردد و در آن جلسه به حل و نتيجه برسند. در بلخ شريف جلسه داير میگردد. از شهر ايبك داملا سيدقل مي آيد، از مناطق ديگر هم علما مي آيند و از خلم داملا آدينه محمدعرب مي آيد.
جلسه درمدرسه بهاوالدين ومحل حوض سرپوشيده درغرب روضه شريف داير میشود. وقتي داملا عرب میرسد، همه به پا مي ايستند و او را قدر مي كنند. چند لحظه يي مي گذرد وعالمي از دولت آباد مي آيد، مردم او را بيشتر قدر مي كنند ايستاد میشود و تا دروازه به مقابل او مي روند.
با ديدن اين وضعيت، داملا عرب میگوید: وقتي ما مي آييم، همه ايستاد مي شوند وقتي نام پيامبر را مي گيريد چرا ايستاد نشوند. ملا عبدالجميل او را تائيد و قدر میکند و موضوع با همين سخن داملاعرب فيصله میگردد.
وظايف رسمي:
داملاعرب پيوسته مصروف تدريس بود. فقط دو سند موجود است که از دو وظيفه رسمي داملا خبر مي دهد.
نخست نامه مورخ ۲۹ ميزان ۱۳۰۶ وزارت معارف عنوان ف. مولوي آدينه محمدخان، مبني بر رد استعفاي او از تدريس در دارالعلوم عربي. در اين نامه چنين آمده است:
به خود شما بهتر معلوم است كه اهالي تاشقرغان شما را در بين خود فاضل فهميده، براي مكتب دارالعلوم انتخاب كرده به وزارت فرستاده است، در اينصورت وزارت معارف استعفاي شما را قبول كرده نمي تواند… هر آنقدر زودتر به كابل تشريف آريد (۳)
اين نامه نشان ميدهد كه داملا با انتخاب مردم خلم براي تدريس به دارالعلوم دركابل رفته است. اين كه دركدام سال به اين وظيفه رفته و تا چه زماني ادامه داده است معلوم نيست بنابر روايتي از ريش سفيدان سمنگان داملا دو سال در دارالعلوم تدريس كرده است.
سند دوم اعتماد نامه وكالت داملا عرب است، اين سند نشان مي دهد كه داملا به اساس وكالت خط شرعي مورخه ۶ اسد ۱۳۰۹ درلويه جرگه كابل شركت نموده است.
به استناد اين دو سند داملاعرب را از لحاظ علمي و از لحاظ سياسي و اجتماعي، شخصيت برجسته درشمال كشور و در بلخ وسمنگان مي يابيم كه به حيث مدرس دارالعلوم كابل كه در سال ۱۳۰۱ بهعنوان نخستين مكتب دركشور تاسيس شده بود، انتخاب میشود و همچنان در لويه جرگه نيز بهعنوان نماينده مردم شركت مینماید، روايت مي كنند كه نادرخان او را قاضي القضات ساخت، اما قبول نكرد. البته درين زمينه سندي نداريم.
بعدازآن نيز تا سال ۱۳۱۷ كه وفات كرد، معاش مستمري از دولت مي گرفت، وحتي بعد از وفات او مدتي فرزندانش معاش را مي گرفتند.
ويژگي هاي فردي وخانوادگي:
به قول محمدظاهر سرمعلم از ولسوالی خلم که نکات زیادی را در باره داملا بیان داشت. داملاعرب در ۲۴ ساعت فقط يكبار نان مي خورد و آنهم از طرف شب يك غوري قابلي روغن كنجد مي خورد وصبح وچاشت غذا نمي خورد. نصوار مي كشيد. چاي زياد مي نویسد. وقتي صحبت مي كرد يك كرة زمين پيش رويش بود. تكيه كلامش كلمه «ديوانه» بود.
داملاعرب سه زن گرفت، يك زنش دختر عبدالرحيم باي عرب از كوكه بلاغ بود، زن دومش دختر ميرزا نصرت الله خان از خرم سمنگان بود وزن سومش دختر ميرزا نجف از كهمرد بود. از داملا دو پسر ماند: مخدوم اسماعيل ومخدوم يحيي و يك دختر كه با شاگرد داملا، مولوي علاوالدين –از فارياب- ازدواج كرد. علاوالدين را كمونست ها كشتند.
داملا اهل الله بود
مولوي كمال دانشمند بزرگ اسلامي ولايت سمنگان كه اكنون حيات است و ۹۰ سال دارد میگوید: داملاعرب از اهل الله بود. روايت میکند: دركوكجر خليفه بهرام كه اصلاً از روي دو آب است و بنام خليفه صاحب حبش مشهور است،دفن مي باشد. زني بنام تاش بي بي، اهل كشف و مريد اهل الله بود. روزي تاش بي بي با مادر داملاعرب به زيارت خليفه مي روند. تاش بي بي كه اهل راز بود، با خليفه صاحب صحبت میکند و مادر داملا شاهد اين مسئله است. گفته میشود فقط مردان بزرگ اهل كشف اند. تاش بي بي به مادر داملا میگوید: تو توان ديدن اين رويداد را نداشتي. فرزند شكم تو بزرگ است:
به اين اساس داملاعرب از اهل الله طبيعي بود.(۴)
داملاعرب وسياست:
مولوي آدينه محمدعرب در زمان امير امانالله، مدرس نامدار بود و مدتي هم براي ميرزا محمدقاسم خان که از سارباغ سمنگان و رییس تنظميه بلخ بود، امامتي مي كرد. شايد ميرزا محمدقاسم، مولوي را جهت حرمت گذاري فراوان و استفاده از دانش ها و تجارب اجتماعي و نفوذ مذهبي اش، نزد خود نگهداشته بود.
وقتي امانالله به شمال سفر كرد، ميرزا محمد قاسم خان از او پذيرايي شاهانه كرد و چند كيلومتر را قالين فرش نمود. امانالله كه آن آمادگي را ديد، به همراهان خود گفت: ما بي مورد خود را شاه میگوییم، شاه اينجا بوده است.
درختم سفر ميرزامحمد قاسم را با خود به كابل برد، از كار بركنار كرد و نظر بند نگهداشت كه درگذر اندرابي زندگي مي كرد و مسجد اندرابي را درمقابل قبر تيمورشاه، او ساخت. بعد از اين رويداد داملاعرب، درخلم تدريس خود را ادامه داد.
وقتي حبيب الله كلكاني بهقدرت رسيد، ميرزامحمدقاسم، دوباره رییس تنظميه بلخ شد. درين وقت خليل الله خليلي مستوفي بلخ مقرر گرديد و داملا عرب شخصيت بزرگ علمي وديني همچنان مصروف تدريس بود.
در اين زمان قواي شوروي به راهنمايي غلام نبي خان چرخي درحمايت امانالله خان وارد بلخ شد. خليلي دركتاب نخستين تجاوز به افغانستان مي نويسد: بعد از آمدن قواي روسيه، ميرزامحمدقاسم خان، داملا آدينه محمد عرب درمجلسي با بزرگان نشستند. داملا گفت: امر جهاد را نوشته كن. جهاد درمقابل كفر متجاوز فرض است (۵) و اعلان جهاد كرد. گفته میشود داملا با شاگردان كفن پوشيده آمده بودند و آمادة جهاد بودند. میگویند: قوماندان فرقة ۱۸ كه درمجلس حاضر بود، خطاب به داملا گفت: بگذاريد، نظامي ها مشوره كنيم، بعد تصميم مي گيريم. دراين زمان داملا عصباني شد و خطاب به آن جنرال گفت: اعلان جهاد كار علماست و به شما تعلقي ندارد.(۶)
خليلي مي نويسد: قواي شوروي شهر مزارشريف را اشغال كرد و ما به طرف خلم وايبك عقب نشيني كرديم. دراين وقت طياره هاي شوروي بالاي خلم ورقه هاي را مي انداخت كه در آن نوشته شده بود: چهارتن از خائنين و دشمنان خلق: محمدقاسم، ملاآدينه محمد، خليل الله و… (نام نفر چهارم فراموش شده شايد قوماندان فرقه باشد. فعلاً كتاب را در دست ندارم، آنجا مشخص است) فرار کردهاند. هركس آنها را دستگير و تسليم نمايد، … انعام (۷)
بعد از عصر اميرحبيب الله كلكاني، در زمان نادرخان، داملا مورد توجه نظام بود، پيوسته با او ارتباط داشتند و حتي از اجراآت خود به او گزارش مي دادند، چنانكه گزارش مقابله و شكست ابراهيم بيك را به او نوشتند. نامه ها وفرمان هاي نادرخان وظاهرشاه كه از نفوذ داملا به نفع خود استفاده مي کردهاند، درين نوشته بررسي وبازشناسي گرديده است؛ اما شهامت ديني وسياسي داملا عرب از روايتي آشكار میگردد كه بعد از مرگ نادر، از او نقل مي كنند. میگویند: وقتي نادرخان كشته شد، هاشم برادر او كه بعد صدراعظم شد در ميمنه بود. از مردم ميمنه براي ظاهرخان بيعت گرفت. به جميل خان نايب الحكومه مزارشريف اطلاع داد مردم را جمع كند. به مزار شريف آمد تا بيعت اينجا را هم بگيرد. اهالي مزارشريف و ويالات اطراف آن جمع شده بودند، هاشم خان از آنها در مورد بيعت مردم بلخ پرسيد. مردم داملا را نمايندة خود معرفي كردند.
داملا پيش شد، در مقابل هاشم خان و درحضور همه مردم چنين گفت: تعيين شاه امر مهمي است، وقتي مرا نماينده ساخته اند، بايد بگويم كه شاه بايد عادل باشد، عملش اسلامي باشد. من بيعت مي كنم ولي اگر اندك تخلف ورزيد، خلع است و شاه ما نيست. اگر از شريعت عدول كرد من معزول مي دانم.
هاشم خان اطمينان داد و گفت: من همراهش هستم، امانت را به من بسپاريد، شاه الحمدلله مسلمان است. بعدازاین رويداد مردم فكر میکردند. هاشم خان او را زنداني خواهد كرد، اما برعكس با دیدن شهامت و نفوذ داملاعرب دولت خواست او را از خود بسازد. همان بود كه هميشه نامهها، فرمانها و تقدیرهایشان به داملا ميرسيد.
توجه دربارها به داملا عرب و ارسال فرمانها:
داملا عرب علاقهمند زيست در دربارها نبود، ولي همه شاهان زمان، به او توجه داشته و میخواسته به گونهای حسن نيت او را حفظ نمايند. يكي از اين شيوهها، ارسال فرمانهای مختلف به مناسبتهای گوناگون، عنواني داملا عرب است.
شاهان با اين عمل و حرمتگذاری میخواستند با در نظر داشت غريزهی خودخواهی در انسانها، توجه و اعتماد او را جلب نمايند. تا در دفاع از شاه سخن داشته باشد. يا اين امر سبب گردد تا درباره نظام سخن ناصواب نگويد كه اين هم موفقيت بود، مهمتر از همه اين بود، كه ارسال نامههای شاهان وابستگي او را به دربار مسجل میکرد و شاهان اين اصل را زياد توجه داشتند.
عنواني داملا عرب فرمانهای تبريكي به مناسبت اعياد و موارد ديگر از سوي نادرخان و ظاهرشاه بار بار ارسال گرديده است.
متن فرمانها در رابطه به فضيلت ايام عيد، قرباني، صدقه فطر و… است و در ضمن خواسته شده است به حكومت و وطن وفادار باشيد و دعای خير در حق دين و وطن نماييد.
در ۲۲ اسد ۱۳۰۹ نادرخان طي فرمان شاهي، وضعيت شمالي را به داملا عرب شرح مینماید:
اخلاص همراه، فضيلت پناه داملا صاحب عرب مسكونه تاشقرغان.
چون شمارا يكي از خيرخواهان و علاقهمندان خيريت و امنیت و آرامی وطن میدانیم، خواستم كه به ذريعهی اين فرمان حضور، از اوضاع عمومي مملكت و جریانات اموري آن، شمارا مطلع گردانم.
بعد از ذکر سركوبي اشرار شمالي مینویسد… براي انتظامات و اصلاحات عمومي سمت شمالي يك هيأت تنظيميه به تحت رياست عالیقدر جلالتماب محمد گل خان وزير داخله فرستاديم؛ و از جانب ديگر درنتیجه تحقيقات سري و خصوصی. اين بغاوت را از اثر يك سازش بزرگ يافته ديديم كه دست مغرضين و مفسدین از مركز هم در آن كار میکند.
لهذا مشمولين اين سازش را هم مجموعاً دستگير كرده بهقدر مراتب شامليت شان اعدام، فرار و حبس كرديم. (۹)
در فرمان ديگر ۳۰ دلو ۱۳۰۹ چنين مینویسد: فضايل آگاه عزيزم داملا صاحب عرب مسكونه تاشقرغان… بعد از تبريكي عيد فطر، مینویسد: صداقت به حكومت، محبت به وطن، خدمت بهاتفاق اسلام را از لوازمات حياتيه خويش دانسته، از روي اخلاص و صميميت دعا كنيد كه خداوند عالم اسلام را خراب نكند و وطن عزيز ما را از مخاطرات بي اتفاقي مصوون داشته به ترقيات مشروع برساند.(۱۰)
در فرمان سال ۱۳۱۰، داملا چنين خطاب میشود: عزيزم داملا آدينه محمدخان عرب. و بعد ذكر تبريكي عيد فطر میآید (۱۱)
فرامين شماره (۳۰۰) ماه ثور ۱۳۱۰، شماره ۳۷۲۲ ۱۸ قوس ۱۳۱۰، شماره ۴۲۰۰ مورخ ۱۵ دلو ۱۳۱۰ يعنی در يك سال بيش از ۵ يا ۶ فرمان از سوي نادرخان به داملا رسيده است.
در فرمان ۱۳۰۰ مینویسد: عزيز داملا عرب مشهور به ملا آدينه محمدخان و در ضمن عيداضحي را تبريك میگوید همینگونه نادرخان در سال ۱۳۱۲ در ماههای مختلف ۱۶ حمل، ۱۴ اسد، ۲۰ جدي، فرمانهای ضمن تبريكي ايام عيد و پانزدهمين سالگرد استقلال عنواني داملا عرب میفرستد.
فرمان ظاهرشاه در ۱۳ دلو ۱۳۱۵ عنواني داملا وجود دارد كه در آن آمده است.
«ارسال يك جلد قرآن شريف چاپ افغانستان كه چاپ آن در عهد نادرخان آغاز شده بود اكنون تمام شده غرض تلاوت»
نگاهي به عناوين فرمانها، ميزان نياز دربار را به شخصیتها و بهخصوص داملا عرب نشان میدهد.
در سال ۱۳۰۹ كه نظام هنوز استقرار ندارد، داملا را به اخلاص همراه و فضیلت پناه و فضیلت آگاه عزيزم خطاب مینماید. در سال ۱۳۱۰ عزيزم داملا آدينه محمدخان عرب میگوید: در سال ۱۳۱۱ عزيزم داملا عرب مشهور به آدينه محمدخان آمده است كه باكم شدن القاب، غلطي نام را نيز همراه دارد. در سال ۱۳۱۲ عزيزم داملا عرب خطاب میگردد كه ديگر فضيلت پناه، اخلاص همراه، صاحب و خان از كنار نامش دور گرديده است. اين بدان معناست كه دربار با استحكام نظام، احساس قدرت نموده و نگاهش به بزرگان در جهت رعيت و نوکر تغيير يافته است.
روابط با دربار:
داملا عرب بهعنوان شخصيت متنفذ شمال، همچنان که موردتوجه دربار بود، همكار و ياور نظام نيز بوده است زماني كه نادرخان به قدرت میرسد، داملا عرب نامهی به او میفرستد كه نامهای به امضاي محمد نوروز رییس دارالتحرير شاهي در ۱۸ سرطان ۱۳۰۹ كه پاسخ نادرخان را دارد به او میرسد: ذات ملوكانه از احساسات ديندارانهی شما كه نسبت به ترقي و اعتلای حوزهی اسلاميت اين خاك داديد اظهار رضايت و مسرت فرمودند (۸) در اسد ۱۳۰۹ فرمان شاه عنواني او میرسد كه در آن از سركوب شمالي و فرستادن هيأت به رياست محمدگل خان و دستگیری و اعلام و فرار همدستان بغاوت در کابل سخن آمده است. (۱۲)
در مقابلهی نادرخان با مهاجران و مجاهدان آسياي ميانه، داملا عرب با نظام همكار بود و از سوي نادر درنامهاي چنين تقدير شده است:
۱۸ قوس ۱۳۱۰، عزیزم داملا عرب ساکن تاشقرغان از حسن خدمتگزاری شما که در غایلهی ابراهیم شریف در مزار شریف به معیت والاشان جلالتمآب محمدیعقوب خان والی و رئیس تنظیمیه مزارشریف و میمنه ابراز داشتهاید… خورسند گردیدم. اینک ذریعهی این نامه مراتب خورسندی خود را به شما ابلاغ داشته مزید توفیقات خدمتگزاری برایتان خواستاریم. محمد نادر (۱۳)
شاه محمود كه سپهسالار وزير حربيه است به او مینویسد: به اخلاصي كه به حكومت عادله خوددارید میدانم كه به خاتمه يافتن معاملهی اشرار منتظر میباشید كه اداره نصرت عساكر ما را بشنويد. اين است كه ذيلاً به شما معلومات میدهم. بعدازآن روز اسارت ۱۵۰۰ خانواده همراه ابراهيم بيك و فرار او به آنسوی دريا و غرق شدن فراوان افراد در دريا سخن میگوید. (۱۴)
در ۳ حمل ۱۳۱۰ شاه محمود وزير دفاع مینویسد: از اخلاص وخدمتگذاري تان كه در راه حفاظت دين و ناموس و رضای اولي الامر خود اعليحضرت شهريار غازي ابراز داشتهاند… خورسند گرديدم. همواره به حفاظت دين و ناموس وطن خود بيدار و هوشیار باشيد.(۱۵)
در ۱۸ ثور ۱۳۱۱ هاشم خان صدراعظم به او چنين مینویسد: مراسله ۱۶ ذیحجه شما كه مشعر بر اظهار دعاگويي و ارادتمندیتان و خيريت و امنیت آن ولا و امورات خوب وكيل نائب الحكومه بود، به ملاحظهام رسيد، از حسن خيرخواهي و صداقت شعاري شما كه به حكومت اسلاميه خود داريد، خورسند و مسرور شدم.(۱۶) نظر به اين همكارهاست كه وزارت حربيه براي او نشان خدمت و فداکاری میدهد كه در آن آمده است: نظر به فداكاري و صداقتی كه براي امنيت و آرامی مملكت عزيز خود و خدمتی كه براي دفع اشرار قطغن ابراز داشته، اين نشان ذيشان از حضور مبارك اعليحضرت غازي براي داملا صاحب عرب ساكن تاشقرغان داده شد.
پاورقیها
۱- مفاخر بلخ، محمدحنيف حنيف بلخي، پشاور، ۱۳۷۹ خورشيدي
۲- علي محمد بلخي، دانشمندي كه در مزارشريف زندگي دارد. و محمدظاهر سرمعلم از ولسوالی خلم باشنده مزارشریف
۳- نامه شماره (۱۱۷۲) مورخ ۲۹ ميزان ۱۳۰۶
۴- اين باور و روایت توسط مولوي كمال ضخيت مهم و عالم ديني سمنگان كه ۹۰ سال دارد، به نگارنده نقل شده است.
۵- پاين قول را محمدعلي بلخي دانشمندي كه حيات دارد و برای نگارنده بيان داشته است.
۶-۷ نخستين تجاوز روس به افغانستان، خليلي
۸- محمدظاهر سرمعلم ۶۰ ساله از ولسوالی خلم و باشنده مزارشریف
۹- فرمان پادشاهي شماره (۵۳۶۲) ۱۹ ربيع الاول ۱۳۴۹ برابر با ۲۲ اسد ۱۳۰۹. متن فرمان نزد نگارنده موجود است
۱۰- فرمان پادشاهي اول ماه شوال ۱۳۴۹ برابر ۳۰ برج دلو ۱۳۰۹
۱۲- فرمان پادشاهي ۲۶ ماه رمضان المبارك ۱۳۵۰ برابر ۱۵ برج دلو ۱۳۱۰
۱۳- نامةمورخ ۱۸ سرطان ۱۳۰۹ – ۱۰- نامه نادرخان ۱۸ قوس ۱۳۱۰
۱۴- فرمان ۲۲ اسد ۱۳۰۹ – نامه ۲۴ حمل ۱۳۱۰
۱۵- نامه مورخ ۳ حمل ۱۳۱۰
۱۶- نامه مورخ ۱۸ ثور ۱۳۱۰
۲۲-