پس از تسلط دوباره طالبان بر افغانستان، اکثریت کشورهای جهان در بلاتکلیفی تأمین ارتباط با این گروه و عدم شناسایی آنها بهعنوان یک دولت قرارگرفتهاند. در این میان کشورهای نزدیک به افغانستان بیشتر از همه دچار این بلاتکلیفیاند.
این کشورها، از یکسو نگران ارتباط جدی طالبان با امریکا به دلیل امضای معاهده میان آنها و کمکهای مالی هفتهوار به این گروهاند و از سوی دیگر به طالبان به دلیل ارتباط آنها با گروههای هراس افگن به دیدهی شک مینگرند.
در این میان چین اما تلاش دارد جایگاه بهتری در افغانستان به دست آورد. پس از خروج امریکا از افغانستان گمانهای زیادی مبنی بر اینکه ممکن است چین نیروی نظامی به افغانستان بفرستد بالا گرفت اما مشخص است که تاکنون چین دست به چنین اقدامی نزده است.
حتا در قضیه کمک به افغانستان تحت سلطه طالبان نیز، چین پایینترین جایگاه را برای خودش در نظر گرفته است.
باوجوداینکه چین همانند دیگر کشورها اقدام صریحی در جهت شناسایی طالبان انجام نداده، اما تأمین روابط دیپلماتیک این کشور در سطح سفیر، نشان میدهد که خیلی هم در شناسایی طالبان تردید ندارد و برخلاف دیدگاه جامعه جهانی که نگران مساله حقوق بشر، حکومت فراگیر و قطع ارتباط طالبان با گروههای هراس افگن است؛ چین در این زمینه نگرانی ندارد.
مساله اینجاست که چین از یکسو نمیخواهد برخلاف عرف جهانی در مورد شناسایی طالبان اقدامی انجام دهد و از سوی دیگر ترسهای نیز از طالبان دارد که گمان میکند، با تامین ارتباط با طالبان می تواند از این ترسها بکاهد.
از سوی دیگر، نقش پاکستان به دلیل نزدیکی با گروههای افراطی بهویژه طالبان و روابط نزدیک پاکستان و چین خود دلیل دیگری بود که به این کشور فرصت داد است تا گمان کند، طالبان میتواند برای منفعت چین مهره کلیدی باشند.
مورد دیگری که در رابطه چین و طالبان نقش پررنگ دارد دستیابی چین به معادن و منابع افغانستان از طریق طالبان است. این کشور پس از سقوط دولت جمهوری افغانستان بر بیشتر معادن افغانستان سرمایهگذاری کرده است و سعی کرده اعتماد طالبان را در این زمینه به دست آورد.
سوال اینجاست که اساسا چین در افغانستان به دنبال چیست؟
شکی نیست که چین در جهان امروز، جایگاه ویژه اقتصادی برای خودش دستوپا کرده و طبعاً تلاش میکند این جایگاه را در ابعاد دیگر نیز گسترش دهد؛ اما موقعیت جغرافیایی چین در کنار روسیه و همینگونه حضور آمریکا در افغانستان برای این کشور تنگنا بهحساب میآمد که پس از خروج آمریکا این فرصت برای چین به وجود آمد تا فعالیت در سرزمینی بگذارد که تاکنون تجربهی قوی و موفقی در آن نداشته است.
و گمان میکند حالا که زمینبازیاش گستردهتر شده و حضور نظامی جدیترین رقیبش از کنار گوشش جمع شده است، میتواند با تأمین روابط با طالبان به برخی از خواستههای خود دستیابد؛ اما این را نباید نادیده گرفت که چین در افغانستان تجربه کافی همانند آمریکا که از پیش از سال ۱۹۸۸ به اینطرف در قضایای افغانستان نقش فعال داشته، ندارند.
از سوی دیگر در میان تمامی کشورهای جهانی که در مورد افغانستان دغدغهی حقوق بشری دارند، چین تنها کشوری است که این موضوع برایش اهمیت چندانی ندارد؛ برای چین همین کفایت میکند که در افغانستان هرچه بیشتر به منابع طبعی و معادن افغانستان دستیابد. اهمیتی ندارد که این منابع از زیردست چه گروه یا حکومتی میگذرد. شاید بهتر باشد بگوییم که چین در افغانستان نگاه غارتگرایانه دارد و مهمترین مساله برایش تأمین منافع اقتصادی است حتا اگر روزانه هزاران انسان بیگناه در افغانستان توسط گروه حاکم کشته شوند.
در اوایل امسال یک شرکت چینی در دیدار با مقامات طالبان، از سرمایهگذاری ۱۰ میلیارد دلاری خود بر ذخایر لیتیوم افغانستان خبر داد؛ این تنها سرمایهگزاری چین در ذخایر لیتویم افغانستان است، حالانکه برای دستیابی به معادن دیگر افغانستان نیز سرمایههای هنگفتی را اختصاص داده است.
حالا با این مسایل مردم افغانستان باید بیش از هرزمانی نگرای حضور چین در کشور باشند زیرا نگاه چین نگاه اقتصادی است و بهصورت واضح مشخصشده است که این کشور برای غارت افغانستان پا پیش گذاشته است.