چند روز پیش، یعنی ۲۸ جدی، سالروز به قدرت رسیدن امیر حبیبالله کلکانی، ملقب به خادم دین رسول الله، در افغانستان بود.
امیر حبیبالله کلکانی در ۲۸ جدی سال ۱۳۰۷ خورشیدی در افغانستان به قدرت رسید و کمتر از یکسال حکومت کرد.
در بارهی شخصیت امیر حبیبالله کلکانی باید گفت که در افغانستان اختلافِ نظر وجود دارد. موافقانش او را عیار خراسان و شاهی میدانند که طلسم استبداد قبیلوی را شکستاند و مخالفانش اما او را به اسم «دزد» و «راهزن» و عامل ناکامی اصلاحات امانی میخوانند.
اینکه کدام یکی از این روایات درست است، بررسیاش را میگذاریم به مورخان و تاریخنویسان. اما آنچه که در اینجا به آن پرداخته میشود، نحوه قتل تراژیک آن به دست محمد نادر خان، بنیانگذار سلسله آل یحیی، است.
وقتی حکومت امیر حبیبالله کلکانی در کابل سقوط کرد، او همراه با یاران خود به شمالی رفت و در ارگ جبلالسراج پناه گرفت.
در این زمان، محمد نادرشاه توسط شمسالحق مجددی به حبیبالله کلکانی پیام ارسال میکند که مورد عفو قرار گرفته و در حاشیه قرآن تعهدی مینویسد مبنی بر این که اگر به کابل برگردد به او و یارانش آسیبی نخواهند رساند.
بر بنیاد این تعهدنامه، حبیبالله کلکانی همراه با ۱۷ نفر از یاران خود در ۳۰ میزان ۱۳۰۸ به کابل برمیگردند و خود را تسلیم سپاهیان نادر خان میکنند. نادر خان اما بر خلاف تعهدی که در حاشیه قرآن نوشته بود، او و یارانش را به مردانِ قبایل جنوب سپرد و به شکل فجیعانه به قتل رساند.
آنچه را که نادر خان در برابر حبیبالله کلکانی مرتکب شد، یکی سوگندشکنی و پیمانشکنی بود و دیگری هم واگذاری سرنوشت او به دستِ قبایل جنوب. این دومی معنایش این بود که نادر خان این حق را به قبایل جنوب قایل بود که خودسرانه افرادی از اقوام دیگر را مجازات کنند و بکشند.
با گذشت یک قرن از قتل فجیعانهی امیر حبیبالله کلکانی، متاسفانه دیده میشود که این پیمانشکنیها و سپردن سرنوشت افراد یک قوم به قوم دیگر در عصر حاکمیت طالبان نیز تکرار میشود.
پس از تسلط مجدد طالبان، اکثر سیاسیون و فرماندهان دوره جمهوریت از افغانستان فرار کرده و به کشورهای بیرونی پناهنده شدند. به دنبال آن، طالبان کمیسیون تماس تشکیل داده و برای تعدادی از آنان دعوتنامهی بازگشت به کشور ارسال کردند.
تعدادی از آنهایی که به کشور برگشتند، متاسفانه به شکل مرموز ترور شدند. یعنی طالب نکشت، اما اقوام طالبان کشت.
دهها مورد از چنین قتلها و ترورها تا هنوز در کابل و بلخ و فاریاب و بدخشان اتفاق افتاده است. در بلخ شاهد چندین مورد ترور فرماندهان جمعیت اسلامی پس از بازگشت به کشور بودهایم.
این اتفاقات نشان میدهد که طالبان نیز مانند نادر خان به پیمانها و تعهدهای خود وفادار نیستند و این حق را برای جنگجویان خود قایل اند که هر کسی را که خواستند ترور کنند.
این میراث، متاسفانه میراث بدی است که از نادر خان به جا مانده است. با وجود این میراث، هیچ کسی نمیتواند به تعهدها و پیمانهای دولتها و حکومتها در افغانستان اعتماد کند. و چنین است که کسی دعوتنامههای کمیسیون تماس طالبان را نیز جدی نمیگیرد.