رحمدلی یعنی ترحم، مهربان بودن، درک دیگران و دستگیری آنان را گویند. مفهوم این واژه همان رحمدل بودن است در تمام زندگی که دقیقا از اصول اساسی زندگی نیز به شمار میآید. این واژه نیرومند است برای همین میتواند میان انسانها رابطه ایجاد کند، صمیمیت بیاورد، مهربانی خلق کند و انرژی مثبت را از انسانی به انسان دگر انتقال دهد.
رحمدل بود هم قدرت انسانی بزرگ به بار میآورد و هر فرد رحمدل در دل هزاران انسان جا دارد. سزاوار رفاقت و دوستی دانسته میشود. پیوندهای با او ایجاد میکند و همه را در کنار او قرار میدهد. ایجاد رابطه یکی از اساسیترین کارهای زندگی انسان است اما انسانهای رحیم میتوانند بهسادگی ایجاد رابطه کنند و مهر بورزند و محبت کنند. رحمدلی در آموزههای دینی نیز جایگاه بلندی دارد و یکی از اسمهای پروردگار نیز رحیم است.
رحمدلی نهتنها در برابر خانواده، جامعه و همنوعانمان باشد بلکه این به همه جهان برمیگردد. شما هر چیز، جان دار و بیجانی را که اطراف خویش میبیند، روزانه استفاده میکند، رابطه دارید، از آن لذت میبرید، با او بهجایی میروید و خلاصه نقشی در زندگی شما دارند؛ ایجاب میکند که رحمدلی داشته باشید. شما نهایت در برابر آن ترحم داشته و از آنها به گونههای مختلف مواظبت کنید.
بیرحمی در آن اعمال و رفتار ما معنی پیدا میکند که خودمان بر خود، دیگران و اطراف ما که نهایت استفادهکننده آن هستیم؛ در عمل و زبان انجام دهیم. شما نگاه کنید در کجای این مثالهای ذیل میتوانیم رحمدلی خودمان را معنی کنیم. من در مثالهای خود ازآنچه به چشم دیده و با تمام حواس آنها را شناختهام؛ استفاده میکنم. وقتی عید خورد و بزرگ در کشور میشد کرایه راه موترهای مسافربری کابل _ پروان از نرخ اصلی آن دو برابر و گاهی هم تا سه برابر میشد. تونسها از ۶۰ روپیه به ۱۰۰ روپیه، سراچه از هشتاد به ۱۵۰ روپیه و کرولا از ۱۰۰ روپیه به ۲۰۰ تا ۲۵۰ روپیه هم میشد. دربستی که در روزهای دگر ۵۰۰ روپیه بود در این روز به ۱۰۰۰ و ۱۵۰۰ میرسید. درحالیکه همین روز با دیروز هیچ تفاوتی نداشت. صرفاً مشتری ماشینها بیشتر بود و برای عیدی گرفتن از مردم چنین ظلمی را روا میداشتند. درحالیکه هیچ تفاوتی در هزینهها برای راننده اضافه یا کم نمیشد.
نگاه کنید در موارد اشیا بگویم؛ چقدر در برابر خیابانها، سرکها، پیادهروها، پاکی شهر، درودیوار، خانه مخصوصا آنجایی را که اجاره میگیریم و صاحبش نیست، درختان، نباتات، ماشینهای ما و صدها مثال دگر چقدر با رحمدلی عمل میکنیم. در خیابان و سرک آب میریزم دقیقا دشمن قیر آب است. پیادهروها را با هرچه دستمان آمد شکاف میکنیم و یک میخی برای اجرای کار فرومیکنیم در سینه پیادهرو، از پاکی که همین بس وقتی هر آشغالی را میریزیم در شهر، باز با زباندراز و نیشخند صدا میکنیم شهر ما خانه ما، درودیوار خویش را سالها میشود که تمیز نمیکنیم اگر کرده بودیم که نمای شهرما قشنگ میبود، خانههای که اجاره میگیریم را میخ میزنیم، سوراخ میکنیم و صدها کار دیگر، درختان را بیمورد قطع میکنیم، با نباتات دشمنی داریم، گل نمیکاریم، ماشینهای مان را درست نمیشوریم، تمیز نمیکنیم، به روغنیات توجه نداریم و ضمن بیرحمی در برابر او؛ دود کثیفی که از او بیرون میشود نیز هزاران انسان را بیمار میکند که اصلاً برایش توجه نمیکنیم. به این اساس نهایتاً در برابر اینها اگر رحم کنیم، شفقت داشته باشیم و قدر آنها را بدانیم؛ بدون شک که داشتن آنها همسود گران برای ما در زندگی دارد و هم نفعش برای دیگران میرسد.
ما در برابر انسانهای همنوع خویش نیز گاهی درنهایت بیرحمی قرار داریم و چنین تصویری از خویشتن بر این جهان میگذاریم که نه معنی خلقتمان را میدانیم نه هم گفتارها و کردارهای دگران بر ما تأثیر میکند. درواقع، «بنیآدم اعضای یکدیگرند» این شعر بهصورت کامل در حافظه ما است ولی همانگونه که ما در برگهای کتاب دیدیم، حفظ کردهایم. هیچگاهی حتا برای یکبار هم که شده است در عمق این شعر فرونرفتیم. تا بدانیم که اعضای یکدیگر چه معنی، گوهر یکی بودن پیدایش ما در چیست؟ هرگز برای درد دگری، درد نکشیدیم؛ فقط در همین نکته تصویر صاف داریم که محنت دیگران را بیغم هستیم و آنطرف دگر قول حضرت شاعر.
بدین اساس؛ انسانها در برابر هم گاهی با ورقپراگنی، گاهی با معطل کردن، گاهی با داد زدن، گاه همدیگر را سبک شمردن و گاه ارزش والای انسانی را ندانستن، چنین عمل میکنند که امروز سزاوار هرچه بدبختی و بیمهری است قرار گرفتهاند. جهان امروز تا حد زیادی از هرچه ترحم و یا رحمدلی است، خالیشده.
شما اینهمه جنگ، برادرکشی، قتلهای ناموسی، فرار دادن دختران از وسط شهر، زندانی ساختن و شلاق، قلدری، زورگویی، خویشتن را بزرگ شمردن و صدها مثال دگر را میتوانید در این قالب به معنی بیرحمترین موجودات هستی نامگذاری کنید. انسانی که همنوع خودش را میکشد، اجازه نمیدهد با زبان خودش حرف بزند، حذفش میکند، نفرینش میکند، زندانیاش میکند و تمامی حقوقش را نقض میکند جز بیرحم بودن چه اسمی بر روی آن میگذارید؟
یکی از بنیادیترین مسألهها، بیرحمی در برابر حیوانات است. شما اگر در فرهنگهای غرب و حتا کشورهای همسایه توجه آنچنانی در برابر حیوانات میبیند آنها از زندگی و دایره آن خارج نشدهاند. بلکه ترحم آنها به حدی است که خویشتن را مسوول در برابر تمامی موجودات هستی میدانند. آنها به معنی واقعی کلمه، درک درست و تعریف واضح از رحمدلی پیداکردهاند. نیاز نیست سگهای خویش را جای نگهداری در میدانی آورده در نمایش هزاران انسان بیرحم دگر، بر جان هم بیندازیم. یا پرندگان خویش را چنین کنیم. ضرور نیست پرندگان روستایمان را با شلیک گلولهها، استقبال کنیم. لازم نیست از آنانی که زبان ندارند آنقدر کار بکشیم که دگر پای رفتن نداشته باشند و با چوب ستم ما پیش بروند.
با چنین وضعی پیام ما باید همین باشد؛ هر چیزی در جای خودش حرمتی دارد و نیاز است با رحمدلی از رفتار، کردار و گفتار خویش بتوانیم حداقل در برابر وجدان بیدار، پاسخگو باشیم. اگر پرونده بیرحمی باز کنیم باور داشته باشیم که هیچ نوع زندانی تا هنوز برای این مجازات ما تعریف نشده است. تا در آن برویم و اصلاح شویم. بنابراین هیچ داشته و روزگاری نباید ما را آنقدر مغرور کند تا این حرکت انسانی خویش را از یاد ببریم و با یک سرکشی در برابر آن بیرحم باشیم. رحمدلی را چون چراغی در دست در زندگی تاریک باید استفاده کرد و باورمندی جهان ماحول خویش را در برابر همدیگر پذیری، لطف، مهربانی، دوست داشتن و شفقت بیشتر کنیم و خود چراغی باشیم برای الگو برداری در راه نیک؛ نه چون خونخواران قرن که انسان واقعی از بودن چه که حتا از دورها نیز از روبرو شدن با آن نفرت داشته باشد و همواره نفرین نماید.