پاکستان از کشورهای است که پس از شکلگیری در سال ۱۹۴۷ همواره در مدیریت خود دچار نوسان بوده است. عمدترین دلیل این مساله هم تشکلات قومی و مشکلات جغرافیایی فراروی این کشور است. مشکلات اقتصادی، کودتاهای پیهم، قدرت گیری تجزیهطلبان، اقدامات هند و اقدامات دولتهای پشتونی افغانستان این کشور را بر آن داشت تا در جهت مدیریت اوضاع از هر سمت و جریانی که میتواند استفاده کند.
با اشغال افغانستان توسط شوروی و سرازیر شدن حمایتهای مالی آمریکا به پاکستان، این کشور فرصت خوبی برای به دست گرفتن اوضاع پیدا کرد. مدرسهها و اردوگاههای بیشماری بهمنظور تربیت و آموزش نیروهای جهادی برای افغانستان ایجاد کرد و در میان رهبران جهادی افغانستان نیز با رویکرد قومی سعی کرد افراد دلخواه خویش را پیدا و حمایت کند.
پس از شکست شوروی پاکستان اما آرام ننشست و به پرورش نیروی افراطی ادامه داد. همزمان با این مساله پاکستان تلاش کرد با استفاده از مهرههای از قبل تعیینشدهی خود اجازه ندهد در افغانستان دولت مقتدری رویکار آید.
برای همین تلاش کرد گروه دیگری جایگزین نیروهای جهادی قبلی کند و یا جمع ناراضی این نیروها را همچنان تحت حمایت داشته باشد. که این تلاش منتهی به ایجاد گروه افراطی طالب شد؛ گروهی بهاصطلاح سرسپرده برای منافع پاکستان که حاضر بودند همهای داروندار کشورشان را دودسته به پاکستان تقدیم کنند. تلاشهای پاکستان برای به رسمیت شناختن طالبان توسط سازمان ملل بهجایی نرسید و پس از ۵ سال سلطه توسط ایتلاف شما به وحمایت نیروهای آمریکایی به شکست مواجه شد. این دومین بازی جدی افراطیپروری پاکستان بود که نتوانست طوری که باید کامش را شیرین کند؛ اما آیا پاکستان باید دست از این کار برمیداشت؟ در جواب این پرسش میبینیم که پاکستان از تولید نیروی افراطگرا در منطقه دست برنداشت و سعی کرد در بیست سال جمهوریت در افغانستان پناهگاه و آموزشگاه نیروی جدید طالب و دیگر گروههای افراطی باشد.
مقامات پاکستانی گمان میکردند که هر کشور میتواند در سطح نظامی تولیداتی داشته باشد و تولید پاکستان نیروی افراطی بود که حاضر بود خودش را برای منافع این کشور انتحار کند و ضمن کشتن خود، جان صدها انسان را بگیرد و ویرانیهای بی پیشینهای به بار آرد. مساله ای که توانست دولتی با ۳۵۰ هزار نیروی نظامی را از پا درآورد.
این منفعت جدی برای پاکستان بود، زیرا از یکسو تولید و عرضه میکرد و از جهتی از کشورهای غربی حمایت و پول دریافت میکرد و وعده میسپرد که میخواهد پایگاههای گروههای افراطی را هدف قرار دهد.
این بازی دوسره اما پس از رویکار آمدن دوباره طالبان مساله را اندکی برای این کشور نگرانکننده ساخت. پاکستان گمان میکرد که این شاگردانش «طالبان» همواره به او وفادار خواهند ماند و تمام جنگ را با خود به خاک افغانستان خواهند برد. البته بهاحتمالزیاد وعدههای جدی هم از طالبان گرفته بود که پس از به قدرت رسیدن از همکاری با طالبان پاکستان که به نحوی تجزیهطلبان را نیز شامل میشود، خودداری کنند. اما تفکری که برای طالبان تولیدشده در پاکستان ایجادشده بود؛ این جدایی را از برادران دینی و افراطی شان که بیست سال دوشادوش شان در کشتار مردم افغانستان از هیچ تلاش دریغ نکردند، برنمیتابید. از این جهت از حمایت و پناه دادن به طالبان پاکستانی دریغ نکردند. مساله ای که حالا پاکستان را دچار هرجومرج کرده است.
هرچند در آغاز به قدرت رسیدن دوباره طالبان در افغانستان، مقامات پاکستانی با خوشحالی سفرهای زیادی به افغانستان انجام دادند و گمان بر این بود که با توافق دوحهی آمریکا و حمایت کشورهای دیگر از این توافق، دنیا بسیار بهزودی طالبان را به رسمیت خواهند شناخت و مدیریت افغانستان همچنان در اختیار آنها خواهد ماند؛ اما مواجهشدن دولتها با افکار عمومی جهانی علیه طالب این مساله را ازآنچه پاکستان فکر میکرد منحرف ساخت و از جهتی ناتوانی این کشور در مدیریت طالبان و اقدامات ضد حقوق بشری طالبان در افغانستان، بیشتر از پیش برای پاکستان چالش ایجاد کرد.
حالا پس از دو سال قدرتگیری طالبان در افغانستان، حملات گروههای افراطی مانند تی تی پی و داعش در پاکستان شدت گرفته است و در ماهها و هفتههای اخیر این .کشور شاهد چندین حمله از سوی نیروهای تی تی پی و داعش بوده است.
و پسازآنکه چندین بار درخواستهای مقامات پاکستان از طالبان درزمینهای حمایت نکردن از طالبان پاکستانی به سرانجام نرسید و سفرهای متعدد مقامات آن به افغانستان بینتیجه ماند؛ این کشور از تلاش خود برای رسمیت یافتن طالب کوتاه آمده و ادبیات رسانهای و اجتماعی پاکستان نیز به نحوی علیه طالب شده است. طوری که در این اواخر حتا مقامات پاکستانی هم از بکار بردن امارت اسلامی خودداری میکنند و آنها را طالبان خطاب میکنند.
در یک نتیجهگیری کوتاه به همان ضربالمثل معروف فارسی «مار در آستین پرورانیدن» میرسیم که بالاخره پرورشدهنده را میگزد و متوجه میشویم که پاکستان توسط گروههای تولیدشده خودش به چالش کشیده شده است؛ و این گمان میرود که افزایش حملات باعث شکنندگی بیشتر قدرت سیاسی و اقتصادی در داخل آن کشور شود.