چند روز پیش، زمانیکه از آرای امام ابوحنیفه یادآوری کردم و اینکه او ادا کردنِ نماز را به فارسی جائز دانسته بود، تعدادی از دوستان اظهار شگفتی کردند. اینکه دلائل امام ابوحنیفه در این مسئله چه بوده، برای فهم آن نیاز است تا خصوصیات وحیانی قرآن مجید را کمی یاددهانی کنیم.
یکی از اعجاز و شگفتیهای قرآن مجید اینست که لفظ آن کثرتِ قرائتها را در خود حمل میکند. قراءات و روایات متواتر و مشهور قرآن مجید خصوصیات غیروحیانی نیستند، بلکه جزو وحی قرآن بشمار میروند. اینها تحت «احرف سبعه» (حروف هفتگانه) قرار میگیرند. پیامبر گرامی (صل) فرموده اند: «إنَّ هذا القُرْآنَ أُنْزِلَ علَى سَبْعَةِ أحْرُفٍ، فاقْرَؤُوا ما تَيَسَّرَ منه» (صحیح بخاری: ۷۵۵۰، ۵۰۴۱، ۴۹۹۲، ۶۹۳۶، صحیح مسلم: ۸۱۸)، یعنی: این قرآن بر هفت حرف نازل شده است، پس آن را به هرگونهای که به شما آسان باشد بخوانید. و نیز فرموده است: «جبرئیل قرآن را به من بر یک شیوه قرائت کرد. سپس از او تقاضا کردم [تا به شیوۀ دیگری قرائت کند]، و خود را بازنداشتم که بیشتر طلب کنم و او نیز به شیوههای بیشتر قرائت کرد، تا آنکه به هفت حرف رسید» (صحیح بخاری: ۴۹۹۱، صحیح مسلم: ۸۱۹).
در تفسیر «احرف سبعه» یا حروف هفتگانه، آراء و نظریات متعددی ارائه گردیده است. چنانکه امام ابوجعفر طحاوی در «شرح مشکل الآثار»، جلال الدین سیوطی در «الإتقان في علوم القرآن»، و علاءالدین بخاری در «کشف الأسرار شرح أصول البزدوی» توضیح میدهند، رسول الله (صل) به مردم جزیرة العرب اجازه داده بود تا قرآن مجید را به لهجههای متفاوت خود قرائت کنند، و همین تعدد لهجهها تحت مفهوم حروف هفتگانه شامل میگردند. بعضی دیگر میگویند که رسول الله (صل) همین قرائتهای متفاوت قرآن مجید را به تعدادی از اصحاب تعلیم داده بود، و این همان قرائتهای مُنزل قرآن اند که جبرئیل به او آموخته بود. در یکی از روایاتی که در صحیح بخاری و صحیح مسلم نیز نقل شده، عمر بن خطاب (رض) میگوید:
«روزی هشام بن حکیم سورة الفرقان را در نماز تلاوت میکرد. از او حروفی را در تلاوتش شنیدم که رسول الله ﷺ آنها را آنگونه قرائت نکرده بود…. چون از نماز فارغ گشت، به او گفتم که: «این سوره را که این گونه قرائت کردی از کی شنیدهیی؟» گفت که از پیامبر…. سپس او را گرفته نزد پیامبر ﷺ بردم و گفتم: «من او را شنیدم که سورۀ فرقان را بر حروفی قرائت میکرد که آنگونه از شما نشنیده ام.» پس رسول الله به هشام گفت که «بخوان ای هشام»، و او همانگونه که در اول از او شنیده بودم قرائت کرد. رسول الله ﷺ فرمود: «این [سوره] همینگونه نازل شده است». سپس فرمود: «ای عمر، تو بخوان». و من آن را به همان شیوهای که پیامبر به من خوانده بود قرائت کردم. پیامبر ﷺ فرمود: «این همینگونه نازل شده است.»
به این سبب، در زمان خلافت عثمان بن عفان (رض)، زمانیکه متنِ قرآن مجید انسجام و ترتیب داده شد، الفاظ را بدون نقطههای حروف و بدون اَعراب (حرکات کلمات) نوشتند تا باشد که بخشی ازین روایات و قراءات متعدد قرآن در آن متبلور گردند. مثلاً لفظ « ىىىن » در بعضی جاها « يُبَيِّنَ » خوانده میشود، در بعضی جاها « نُبَيِّنَ »، و بعضی هم « تَبَيَّنَ ».
تعدادی از روایاتِ قرآن مجید روایاتِ آحاد اند، یعنی تنها از جانب یکی دو صحابی روایت شده اند، مثلاً روایتِ ابن مسعود، روایت ابی بن کعب، روایت حسن بصری، وغیره. اما تعداد دیگری از روایات تا سطح تواتر و شهرت بالا میروند. شاید تعداد قرائتهای متواتر قرآن مجید به ده قرائت برسد (و روایات آن تا بیست روایت)، اما از آنجمله هفت قرائت و چهارده روایت بیشتر مشهور گشتند. امروز روایات آحاد ابن مسعود، ابی بن کعب، حسن بصری و دیگران بگونۀ کامل بما نرسیده اند، اما بخشهایی از روایات شان که تفاوتهایی با دیگر روایات متواتر قرآن دارند در کتب تفاسیر و حتی در کتب فقهی ما گزارش شده اند. همۀ قرائتها و روایتهای متواتر قرآن مجید تا امروز زنده و پابرجا مانده اند، و قاریان زیادی هستند که اکثریت این قرائتها و روایتهای قرآن مجید را به سلسلۀ مستقیم از استادان خود آموخته اند.
اما آنچه امروز بحیث نسخۀ معمول قرآن مجید مبدل شده است قرائتِ عاصم به روایتِ حفص میباشد. در بعضی کشورهای دیگر چون الجزائر، مغرب، تونس وغیره روایتِ ورش از نافع مروج است. امروز مُصحفهای قرآن مجید که در پاکستان و عربستان سعودی به چاپ میرسند بر اساس روایتِ حفص (از قرائت عاصم) استند، هرچند عربستان سعودی در سالهای اخیر روایتهای دیگر قرآن مجید را نیز چاپ میکند.
تفاوت در لفظ قرآن، بنابر روایات متفاوت، اکثراً تغییر جدی در معنی ایجاد نمیکند؛ بعضاً این روایتها یک آیت را به شیوههای متفاوت بیانیه (ابتدا، اِخبار و اِضمار) قرائت میکنند، یا بعضاً تلفظ یک کلمه بر اساس لهجۀ متفاوت صورت میگیرد (مثلاً تلفظ یای مقصوره، یا مثلاً تلفظ «صراط» با صدای سین یا زا)، یا بعضاً یک فعل بگونۀ مجهول یا بگونۀ معلوم بکار میرود، یا بعضاً تفکیک میان دو آیت بگونۀ متفاوت روایت شده (مثلاً «صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ» را بعضیها آیت جداگانه و «غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَلَا الضَّالِّينَ» را آیتِ جداگانه دانسته اند، که همین روایت را نیز امام ابوحنیفه اختیار کرده و در نسخههای قرآن مجید که تا ۴۰ یا ۵۰ سال پیش در افغانستان چاپ میگردید به همین شکل معمول بود)، وغیره.
اما بعضاً تفاوت میان روایتها تغییر جزئی در معنا ایجاد میکند، هرچند این این تغییرات شاید از ۱۰ درصد کل تفاوتها فراتر نمیرود. مثلاً « نُنشِزُهَا » [البقره: ۲۵۹] را ابن کثیر، نافع، و ابوعمرو با حرف راء یعنی « نُنشِرُهَا » قرائت کرده اند که به معنی زنده گردانیدن (آن را زنده گردانیم) قرائت میکنند. اما متباقی قاریان (بشمول عاصم) آن را با حرف زای یعنی « نُنشِزُهَا » قرائت میکنند که به معنی «آن را بجنبانیم» است. یا مثلاً « بالرِّيَاحَ بُشْرًا » [الأعراف: ۵۷] را عاصم به همین شکل با لفظ بُشرا یعنی بشارتدهنده قرائت میکند، درحالیکه نافع، ابن کثیر، ابوعمرو، ابن عامر، کسائی و دیگران آن را «نُشرا» یعنی پخششونده قرائت میکنند. یا مثلاً در سورة الفاتحه، بعضیها « مالک یوم الدین» (صاحب روز جزا) قرائت میکنند، درحالیکه بعضی دیگر « مَلِکِ یوم الدین» (پادشاه روز جزا) قرائت میکنند.
اما برخلافِ ادعای خداناباوران و اسلامستیزان، هیچ یکی ازین تفاوتها تغییری را در حکم یا تغییری را در پیام کلی آیت به بار نمیآورد. برعکس، این تعدد قرائتها جزو خصوصیات وحیانی قرآن مجید (احرف سبعه) اند که یک لفظ یا یک آیت را به بیشتر از یک معنی توسعه میدهد، و همۀ این معانیِ جزو وحی بشمار میروند. این ویژگی، یکی از شگفتیهای قرآن مجید است.
پس زمانیکه حدود ۱۵ سال پیش، دانشمندان غربی یکی از نسخههای کهن قرآن مجید را که از صنعاء یمن در سالهای ۱۹۸۰ کشف شده بود مورد تحلیل رادیوکاربن قرار دادند و متن شُسته شده یا حذف شدۀ آن را تشخیص دادند، از یکطرف خداناباوران و اسلامستیزان را به وجد آورد و از طرف دیگر بعضی از علمایی را که از قرائتها و روایتهای قرآن چشمپوشی میکردند و منکر اینگونه ویژگی تاریخی وحی قرآن بودند سخت دست و پاچه ساخت چون نمیدانستند چه جوابی/توضیحی بدهند. زیرا متن اولیهای که در مُصحف صنعاء نوشته شده بود تفاوتهایی را با مُصحف عثمان نشان میدهد. اما این مسئله برای ما – کسانی که ازین ویژگی قرآن آگاهی دارند و آن را جزو خصوصیت وحیانی قرآن میدانند – واضح است. زیرا تفاوتها میان مُصحف صنعاء و مُصحف عثمان به همانگونه تفاوتهایی است که در روایتهای متعدد قرآن مجید به ما رسیده است، و هیچ یک ازین تفاوتها تغییر جدی در معنی و پیام آیات ببار نمیآورند.
با درکِ این ویژگی قرآن مجید بود که امام ابوحنیفه قرآن را شامل « معنی » و « نظم/لفظ » دانسته بود، طوریکه لفظ از یک لهجه تا لهجۀ دیگر یا از یک قرائت تا قرائت دیگر احتمالِ تغییر را داشته میتواند درحالیکه معنی ثابت است. اینگونه فهم و نگرش خاص از آن امام ابوحنیفه نبود، بلکه از بعضی از صحابه نیز روایت شده است. مثلاً زمانیکه ابن مسعود (رض) به مردی – که شاید عجمی بوده باشد – آیت ﴿إِنَّ شَجَرَتَ الزَّقُّومِ﴾ ﴿طَعَامُ الْأَثِيمِ﴾ [الدخان: ۴۳-۴۴] را میآموخت، آن شخص مکرراً « طعام الیتیم » گفته میرفت، تا آنگاه که ابن مسعود برایش گفت تا ﴿طَعَامُ الْفَاجِر﴾ بگوید (این روایت را سیوطی نیز در الإتقان نقل میکند). امام راغب اصفهانی این را به ابن عباس (رض) نسبت میدهد و اشاره میکند که او اجازه داده بود تا قرآن بر معنای آن قرائت گردد.
حالا با این معلومات کوتاه و مختصری که دربارۀ خصوصیات وحیانی قرآن مجید دادم، دلائل امام ابوحنیفه را در باب قرائت کردنِ قرآن به فارسی در نماز میتوان درستتر درک کرد. بعضی از ادلۀ امام ابوحنیفه را که مجتهدین حنفی توضیح داده اند قرار ذیل اند:
۱) «امام ابوحنیفه نظم را رکنِ لازم [در نماز] ندانسته بود، زیرا مبنای نظم بر توانایی [ادا کردن آن توسط قاری یا نمازگزار] استوار است. در نماز نظمِ قرآن مقصود نیست، زیرا [مقصود] نماز مناجات [و نیایش] است، درحالیکه فرض بودنِ قرائتِ قرآن در نماز بر سهولت استوار است، چنانکه خداوند متعال فرموده است: ﴿فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ﴾ «بخوانید آنچه آسان است از قرآن» [المزمل: ۲۰]…. پس جواز داده شد تا بر رکنِ اصلی که «معنی» [قرآن] است اکتفا گردد.
[امام ابوحنیفه] توضیح میدهد که قرآن اول به لهجۀ قریش نازل گشت، زیرا آن فصیحترین لهجه [زبان عربی] بود. و چون تلاوت در این لهجه برای سائر مردمان عرب مشکل گشت، تخفیف [و سهولت] بنابر دعای پیامبر ﷺ داده شد. [به این ترتیب] تلاوت کردن [قرآن] به سائر لهجههای مردم عرب اجازه داده شد، و رعایت لهجۀ اصلِ آن [یعنی لهجۀ قریش] از میان برداشته شد… [و این در نتیجۀ] اشارۀ نبی ﷺ بود که گفت: «قرآن بر حروف هفتگانه نازل شده است، همۀ آن بسنده و روشن اند.» (علاءالدین بخاری، کشف الاسرار شرح اصول البزدوي)
۲) «خداوند متعال میفرماید: ﴿وَكَذَٰلِكَ أَنزَلْنَاهُ حُكْمًا عَرَبِيًّا﴾ «و همچنین فرستادیم این [قرآن] را فرمانی به عربی» [الرعد: ۳۷]، و فرمان به فارسی نیز فرمان قرآن است، و نیز قرآئتِ آن. و این به سببِ آنست که قرآن با تغییر دادنِ زبان تغییر نمیخورد، چنانکه خداوند متعال میفرماید: ﴿وَإِنَّهُ لَفِي زُبُرِ الْأَوَّلِينَ﴾ «بیگمان این [قرآن] در کتابهای پیشینیان [نیز] بود» [الشعراء: ۱۹۶]، و ﴿إِنَّ هَٰذَا لَفِي الصُّحُفِ الْأُولَىٰ﴾ «هرآئینه این [فرمان] در صحیفههای نخستین [نیز] بود» [الأعلی: ۱۸].» (نجم الدین نسفی، حصر المسائل وقصر الدلائل)
۳) «نبی علیه السلام به کافۀ مردم فرستاده شده است، و نشانیِ نبوتش قرآن است که مُعجز است… و معلوم است که فردی عجمی از آوردنِ [آیتی] به مثلِ قرآن به زبان عربی عاجز است، اما این حجتی بر او شده نمیتواند زیرا او از آوردن [شعری] به مثلِ شعر إمرئ القیس و دیگران به زبان عربی نیز عاجز است. حجت زمانی بر او متحقق میگردد که از آوردنِ آیتی به مثل قرآن به زبان خودش عاجز گردد. پس این دلیل واضح است بر اینکه اعجاز [برعلاوۀ نظم قرآن] در معنی [قرآن نیز] است.» (شمس الائمه سرخسی، کتاب الأصول)
۴) «﴿وَلَوْ جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا أَعْجَمِيًّا لَّقَالُوا لَوْلَا فُصِّلَتْ آيَاتُهُ﴾ [«و اگر فرستادیمی این کتاب را قرآنی عجمی، گفتندی چرا بیان کرده نشد آیات وی به زبان فصیح»، فصلت: ۴۴] : در این آیت دلالت بر آن است که اگر این کتاب به زبان غیرعربی نیز نازل میگردید باز هم قرآن میبود، و اینکه اختلاف در زبان، قرآن بودنِ آن را تغییر و تحول نمیدهد – و خداوند بهتر میداند. و این دلیل بر سخن ابوحنیفه (رحمه الله) است که فرمود: هرکه قرآن را به فارسی در نماز بخواند جواز دارد.» (ابومنصور ماتریدی، تأویلات القرآن)
۵) «آنچه در نماز واجب است قرائت کردنِ قرآن است از حیث اینکه آن لفظی است که دلالت بر کلام خدای تعالی دارد که صفتِ قائم [به ذات] است، و عبرتها، مواعظ، ترغیب و ترهیب، و ثنا و تعظیم را متضمن است؛ نه از حیث اینکه آن لفظ عربی است. معنیای که لفظ بر آن دلالت دارد از یک لفظ تا لفظ دیگر اختلاف پیدا نمیکند…. قرائت کردنِ آنچه اعجازآمیز باشد نزد ابوحنیفه شرط [قرائت در نماز] نیست، زیرا تکلیف مطلقاً بر قرائت است نه قرائتِ آنچه مُعجِز باشد. به همین سبب، ابوحنیفه اجازه داده بود که آیت کوتاه را [در نماز] میتوان قرائت کرد، درحالیکه آیت کوتاه تا زمانیکه به سه آیت نرسد معجزه پنداشته نمیشود.» (علاءالدین کاسانی، بدائع الصنائع في ترتیب الشرائع).
اینکه امروز علمای حنفی-دیوبندی ادعا دارند که امام ابوحنیفه از رأی خود رجوع کرده است، نخست اینکه این ادعای شان بر اساس روایت خیلی ضعیف استوار است، و دوم اینکه این رجوع کردن امام ابوحنیفه به معنیِ موافقت ورزیدن به رأی امام ابویوسف و امام شیبانی میتواند باشد نه به موافقت با اهل حدیث که قرائت کردنِ قرآن را به هیچ زبان دیگر جائز نمیدانستند. امام ابویوسف و امام شیبانی به این رأی بودند که ادا کردن نماز به فارسی تنها برای کسی جائز است که عربی را درست نفهمد، درحالیکه امام ابوحنیفه این را در حق کسی که حتی عربی را درست نیز بفهمد جائز دانسته بود. پس روایتِ رجوع کردن امام ابوحنیفه در این مسئله، به معنی موافقت ورزیدن با رأی ابویوسف و شیبانی بوده است. ولیکن این روایت سخت ضعیف است، زیرا این روایت را به نوح ابن ابی مریم مروزی (یکی از شاگردان ابوحنیفه) نسبت میدهند، درحالیکه هیچ سند کتبی و موثق از او بجا نمانده است. برخلاف، امام محمد شیبانی – که همه آرای امام ابوحنیفه از طریق او به ما امروز رسیده است – در دو کتابش یعنی کتاب الأصل (یا المبسوط) و الجامع الصغیر همان رأی اولی امام ابوحنیفه را رأی قطعی و نهایی او میداند.