دیروز تصاویری از محمدطاهر زهیر، والی پیشین بامیان، و شاه حسین مرتضوی، معاون سخنگوی ریاست جمهوری در دورهی اشرف غنی، منتشر شد که نشان میداد به تبعیت از طالبان ریشهای بلند گذاشته و عمامههای بزرگ پوشیدهاند.
البته پس از سقوط طالبان تنها این دو نیستند که جامه بدل کردهاند و لباسهای طالبانی میپوشند، بلکه تقریباَ تعداد بسیار زیادی از جوانان ما که تا دیروز کراوات میبستند و کت و شلوار میپوشیدند، امروزه با ریش دراز، عمامههای سیاه و سفید و کلاه لبچاک قندهاری ظاهر میشوند و خود را همرنگ طالبان ساختهاند.
من هر باری که چنین جوانانی را میبینم، امیدواریام به آینده افغانستان کمتر از پیش میشود. زیرا اینها با پوشیدنِ لباس طالبانی در واقع تبعیتِ بیچون و چرای خود را از طالبان اعلام کرده و به طالبانیزهشدن تمام عرصههای زندگی در افغانستان کُمک میکنند.
شاید بگویید که نحوه لباسپوشیدن یک امر شخصی است و ربطی به این موضوعات ندارد. من اما موافق نیستم؛ زیرا آنهایی که تاریخ افغانستان را به درستی مطالعه کردهاند، میدانند که لباس در افغانستان از یک امر شخصی به یک امر سیاسی مبدل شده است و لباس هر کس، به ویژه در وضعیت کنونی، میتواند نماینده طرز تفکر او در جدال سنت و مدرنیته در افغانستان باشد.
سیاسیشدنِ مساله لباس
بیایید نگاهی بیندازیم به مساله سیاسیشدن لباس در افغانستان.
افغانستان نزدیک به صدسال است که در بیثباتی به سر میبرد. این بیثباتیها از شورش ملای لنگ علیه امانالله خان آغاز شد. بهانه شورش نیز در گام نخست، لباس ملکه بود.
امانالله خان در سال ۱۹۲۷ سفری به اروپا داشت. او در هنگام سفر به خاورزمین مرعوب دستاوردهای فرنگ گردیده و پس از بازگشت یکسری برنامههای اصلاحی را روی دست گرفت که بخشی از آن به مربوط به آزادسازی بانوان میشد. او برای نخستین بار کشف حجاب را اجباری ساخت و نخستین بانویی که با سر برهنه در انظار عمومی ظاهر شد، ملکه ثریا همسر او بود.
در دوره سلطنت امانالله روی بیلبوردهایی در خیابانهای مهم کابل نوشته بودند که «هیچ زنی با برقع نمیتواند از اینجا عبور کند.»
او همچنان برای کارمندان دولتی یونیفورمی مشخصی تعریف کرده و پوشیدن لباسهای محلی را برای آنها ممنوع اعلام کرد.
اصلاحات امانالله خان اگرچه در کلیت خود مورد مخالفت روحانیون و قشرهای سنتی و محافظهکار قرار گرفت، اما کشف حجاب برای بانوان و پوشیدن کت و شلوار و کلاه شپو برای زنان بیشتر.
در واکنش به این برنامههای اصلاحی امانالله، هنگامی که امیر حبیبالله کلکانی به قدرت رسید، آزادیهای بانوان را ملغا اعلام کرده و فرمانی صادر کرد مبنی بر اینکه مردان باید لنگی بگذارند، لباس محلی بپوشند و ریش خود را نتراشند.
پس از این تاریخ، نحوه پوشش هر کسی نماینده گرایش ارزشی -سیاسی او شد. کسی که لباسهای مدرن به تن میکند، اغلب گرایش تجددخواهانه دارد، اما کسی که لباسهای محلی میپوشد، از طرز تفکر ارتجاعی و ارزشهای محافظهکارانه روستایی حمایت میکند. تاریخ صد سال پسین کشور نیز تاریخ جدال این دو طرز تفکر و به تبع آن تاریخ کشمکش این دو نحوه پوشش است.
به همین خاطر، طالب نیز به عنوان یک گروه محافظهکار برخاسته از روستاها و مدارس دینی دیوبندیه، بستهترین سیاست را در زمینه نحوه پوشش شهروندان دارد. آنها نه تنها خود از پوشیدن لباسهای شهری اجتناب میکنند، بلکه به دیگران نیز اجازه شیکپوشی و استفاده از پوشاک مدرن را نمیدهند.
آنها سال گذشته یکی از استادان یک دانشگاه خصوصی را در کابل مورد ضرب و شتم قرار دادند و حتا به او شلیک کردند، چون کت و شلوار پوشیده بود. این گروه در دور نخست حاکمیت خود نیز دستور ۱۶ مادهای صادر کرده بودند که سه مورد آنان به نحوه لباس و مدل موی و ریش مربوط میشد. در فهرست ممنوعات ۱۶ گانهای آنها آمده بود:
۱) ممنوعیت فتنهگری و بیحجابی زنان: رانندگان تاکسی حق ندارند زنانی را که چادر ایرانی پوشیدهاند، سوار کنند.
۲) ممنوعیتتراشیدن ریش: هر کسی ريشش را بتراشد یا کوتاه کند دستگیر، و در بازداشت نگه داشته خواهد شد تا ريشش بلند شود.
۳) لندکردن مو به مدل انگلیسی یا آمریکایی ممنوع است، و هر کس از این دستور تخطی کند بازداشت خواهد شد و مسوولین امر به معروف و نهی از منکر وظیفه دارند مویش را بتراشند و از او دستمزد تراشیدن مویش را هم بگیرند.
طالبان هنوز که هنوز است سر و وضع ظاهری و لباسهای محلی خود را تنها نحوه پوشش مشروع و اسلامی مینگرند.
تبعیت یا نافرمانی؟
طالبان یک گروه واپسگرای اند که افغانستان را به گروگان گرفتهاند. این را همه میدانیم که با وجود طالبان، افغانستان هرگز روی پیشرفت و توسعه را نخواهد دید. بنا براین، رسالت نسل جوان ما این است که به جای تبعیت بیچون و چرا از این گروه، حداقل در زمینههایی که ممکن است در برابر آنها نافرمانی کنند. درست است که قرنها است اصحاب زور و زر و تزویر در گوش ما از فضیلت اطاعت و فرمانبرداری سخن گفتهاند. اما واقعیت این است که تاریخ بشری با نافرمانی آغاز شده و انسان با نافرمانی انسان گردیده است.
حرف معروفی است از ريچارد رورتی که میگوید: «عدالت اجتماعی بسا بيش از برگههای رای مرهون نافرمانی مدنی است.»
نمیدانم نسل جوانی را که تا دیروز مهمترین دغدغهاش را عدالتخواهی تشکیل میداد، چه شده است که به جای نافرمانی، از طالبان بیچون و چرا تبعیت میکنند. حداقل در زمینهی لباس که کمتر ممانعت وجود دارد، نباید خود را همرنگ طالبان بسازند.
پرومته که با نافرمانی خود در برابر زئوس، مجازات شده بود با غرور میگفت: «بهتر آنکه به این صخره زنجیر شوم تا خادم فرمانبردار خدایان باشم.»
برای نسل جوان ما نیز زیبنندهتر این است که «پرومتهای در زنجیر» باشند تا «شاه حسین مرتضوی عمامهپوش».