چند روز پیش به مناسبت ترورهای سریالی علمای اهل تشیع در هرات مقالهای نوشتم که در آن گفته بودم طالبان در صدد احیای تعصب سنیگری در هراتاند. شاهد از غیب رسید و بخشهای از کتاب نوراحمد اسلامجار، والی طالبان در هرات، منتشر شد که در آن اهل تشیع را خارج از اسلام خوانده است.
کتاب والی طالبان در هرات «مباحث فیالعقیده الماتریدیه المسمی معتمد ماترید من معتقد ماترید» نام دارد و یک کتابی در زمینه علم کلام است.
آقای اسلامجار این کتاب را در سال ۱۴۰۰ هجری خورشیدی نوشته است.
نویسنده در صفحه ۱۷۴ این کتاب، تشیع را «فرقه قبوریه و تکفیریه» خوانده و گفته است که این فرقه توسط یک یهودی به نام عبدالله ابن سبا تاسیس گردیده است.
در این کتاب در نقد اعتقاد اهل تشیع به «امامت» آمده است که این عقیده مستلزم انکار ختم نبوت و حتا انکار اصل توحید است. او همچنان در این کتاب شیعیان را به سب صحابه، اعتقاد به تحریف قرآن و تلبیس ابلیس متهم کرده و گفته است که این فرقه در درازای تاریخ ابزار دست کفار در میان مسلمانان بوده است.
آنچه در کتاب والی هرات آمده است، در واقع نقضکنندهی سخنان آن دسته از پژوهشگرانی است که پس از تسلط مجدد طالبان میگفتند که این گروه تکفیری نیستند و تفاوت شان با داعش نیز در همین است. اما آنچه در این کتاب آمده است نشان میدهد که باورهای هر دو گروه نسبت به شیعیان یکسان است و تفاوتی با یکدیگر ندارند.
البته برای من از قبل نیز مبرهن بود که طالبان چه نگاهی نسبت به اهل تشیع دارند. زیرا رهبران این گروه در گذشته نیز شیعیان را تکفیر کرده بودند.
ملامحمد حسن، رییسالوزرای کنونی طالبان، باری در باره شیعیان گفته بود: «آنها مخالف اسلاماند و در افغانستان شمار آنها اندک است، ما قصد همکاری با آنها را نداریم، زیرا آنها اعمال کفار و یهود را انجام میدهند، ولی در عین حال خود را مسلمان میدانند. من شخصا به ایران رفتم و دوستم به من گفت، نگاه کن به اسلام. در پاسخ گفتم: کجا است اسلام، اینهایی که ادعا میکنند و فکر میکنند بر دین اسلام هستند، هیچ نشانهای از اسلام در آنها یافت نمیشود. آنها فکر میکنند برای تطبیق اسلام تلاش میکنند و به همین منظور مساجد میسازند ولی در حقیقت هیچ نشانهای از اسلام نزد آنها وجود ندارد.»
شیخ عبدالحکیم حقانی، قاضیالقضاتِ طالبان، در کتاب «الامارت الاسلامیه و نظامها» میگوید که مردم افغانستان، جز اعتقاد به مذهب حنفی، باورمندی به سایر مذاهب را ننگ میدانند.
به هر صورت، تعمق در این سخنان مقامات بلندپایه طالبان برای ما سرنخهایی در اختیار میگذارد که بدانیم چرا ترور علمای اهل تشیع افزایش یافته است، چرا طالبان فقه جعفری را به رسمیت نمیشناسند و چرا این گروه مذهبی را از حکومت حذف کردهاند.
من بارها تاکید کردهام که طالبان خود را در قامت سلجوقیان و غزنویان میبینند. سلجوقیان و غزنویان دو سلسله شاهی بودند که در افغانستان و ایران به قدرت رسیدند. این دو خانواده شاهی، خود را نمایندهگان اسلام راستین میدانستند و به شدت سنیهای متعصب بودند.
هر دو سلسله از علمای مذهبی اهل سنت حمایت میکردند و مدارس میساختند، اما شیعیان را سرکوب مینمودند.
غزنویان به همان اندازهای که به هندوستان لشکرکشی کردند، علیه اهل تشیع نیز لشکرکشی کردند. آنها بودند که سلطنت آل بویه را در ری برانداختند.
من تردید ندارم که حکومت طالبان اگر به ثبات دست یابد، حتما به منازعات فرقهای در منطقه دامن خواهد زد. آنها صدها مدرسه دینی جهادی در افغانستان تاسیس کردهاند. خروجی این مدارس جهادی، یک نسل افراطیتری خواهد بود که داوطلب جنگ و جهاد در منطقه و جهان خواهند شد.
یک کسی میگفت یکی از ویژگیهای افغانستان این است که اگر دنیا این کشور را رها کند، این کشور یقه دنیا را رها نخواهد کرد.
این موضوع قبلا نیز تجربه شده است. دنیا پس از خروج اتحاد جماهیر شوروی افغانستان را فراموش کرد، اما افغانستان دنیا را فراموش نکرد و حادثه یازده سپتمبر اتفاق افتاد.
در حال حاضر، دنیا یکباری دیگر افغانستان را فراموش کرده است و من بعید میدانم که تجربه حادثه یازده سپتمبر در جای دیگر و مکان دیگر تکرار نشود.