گزارشهایی در رسانهها منتشر شده است مبنی بر اینکه گروه طالبان خانه قاری فصیحالدین، رییس ارتش این گروه را، در کابل محاصره کرده و از سفرش به بدخشان ممانعت کردهاند.
قاری فصیحالدین از فرماندهانِ تاجیکتبارِ این گروه است.
گفته میشود روابط او با حکومت طالبان پس از آن به تیرهگی گرایید که والی پشتونتبار طالبان بدخشان دستور جمعآوری سلاحهای ثقیله و خفیفه و تجهیزات نظامی موجود در نزد افراد فصیحالدین در بدخشان و انتقال آن به قندهار را صادر کرد.
پس از این رویداد، افراد قاری فصیحالدین، رییس ارتش این گروه، و مولوی امانالدین، فرمانده قول اردوی کندز، در بدخشان به حالت آمادهباش در آمده و خود فصیحالدین تصمیم داشت که به این ولایت سفر کند، اما استخبارات طالبان در کابل مانع سفر او شده و نظارتها بر او را تشدید میکنند.
اینکه سرانجام این کشاکش به کجا میانجامد در آینده معلوم خواهد شد، اما آنچه را اینجا میخواهم روی آن بحث کنم این پرسش است که چرا طالبان تصمیم گرفتهاند بدخشان را خلع سلاح کنند و تجهیزات موجود در آنجا را به قندهار انتقال دهند؟
در پاسخ به این پرسش میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
- بیاعتمادی جنوب به شمال: جنوب و شمال افغانستان دو منطقه جغرافیایی جداافتاده از همدیگراند که میان آنها نه تنها سلسله کوههای پامیر و هندوکش، بلکه اختلافات تاریخی، تمدنی و فرهنگی نیز فاصله ایجاد میکند. باشندگان جنوب پشتوزباناند، اما باشندگان شمال را اقوام غیرپشتونی تشکیل میدهند. فاصله جغرافیایی، تاریخی، فرهنگی و تمدنی که میان این دو جغرافیا وجود دارد باعث گردیده است که سیاستمداران جنوب، شمالِ افغانستان را منطقه غیرخودی و کانون شورشطلبی بدانند و همواره از قدرتیابی آن نگران باشند.
یک علت خلع سلاح بدخشان و انتقال اسلحه ثقیله و خفیفه آن به قندهار، همین است. طالبان در برابر قاری فصیحالدین در واقع همان نگرانی را دارند که داکتر نجیبالله در برابر مارشال دوستم داشت.
مارشال دوستم در اوایل توسط حکومت نجیب حمایت شد، اما او وقتی قدرت گرفت دکتر نجیب نگران شده و در جای گفته بود که اجازه نمیدهد که اسلام کریموف در ازبکستان و دوستم در شمال غُر بزند.
نجیب علیه دوستم اقدام کرد و این امر باعث سرنگونی حکومتش گردید.
- نگاه اشغالگرانهی جنوب به شمال: همچنان علت دیگر خلع سلاح بدخشان، نگاه اشغالگرانه جنوب به شمال میباشد.
جنوب افغانستان، به ویژه قندهار، نگاه اشغالگرانه به سایر نقاط کشور دارد. آنها برای خود نقش ارباب و برای دیگران جایگاه رعیت را قایل اند.
جنوبیها بر این باوراند که افغانستان کشوری است که توسط احمدشاه ابدالی تاسیس شده و این امر این حق را برای قندهاریها تضمین که آنها حاکم و بقیه رعیت باشند.
این نگاه، نگاه مشترک تمامِ گروههای سیاسی پشتونتبار است – اعم از طالب و غیرطالب.
هر کسی که میخواهد با این گروهها همکاری کند، باید پیشاپیش این سلسله مراتب را بپذیرد. کسی که این سلسله مراتب را نپذیرد، سرکوب خواهد شد.
داستان خلع بدخشان نیز همین گونه است. قندهار هرگز اجازه نخواهد که قاری فصیحالدین در بدخشان درباری برای خود بسازد. بدخشان از منظر ملاهبتالله یک منطقه اشغالشده توسط جنوب است. او معتقد است که بدخشانیها یا باید نقش رعیت بودن خود را بپذیرند که لازمهاش تن دادن به خلع سلاح است یا سرکوب خواهند شد.