( ابوهریره و معاویه)
ابوهریره پس از به قدرت رسیدن معاویه به شام رفت و به وی پناه برد و در دربار شام زنده گی می کرد و هم رکاب او بود. هنگامی که معاویه پس از کناره گیری حسن، از کوفه دیدار نمود ابوهریره در رکاب وی بود.
بزرگ معتزله، امام ابو جعفر اسکافی در روایتی که ابن ابی الحدید از اعمش نقل کرده چنین می گوید: ابوهریره همراه معاویه در سال ۴۱ه. به عراق آمد و به مسجد کوفه رفت. هنگامی که کثرت استقبال کنندگان را مشاهده نمود لب به سخن گشوده و چنین گفت: ای اهل عراق آیا گمان داریید که بر پیامبر دروغ می بندم و خود را در آتش دوزخ می اندازم. سوگند به خدا از پیامبر شنیدم که میفرمود:«هر پیامبر حرمی دارد و مدینه حرم من است اگر کسی در آن بدعتی (چیزی جدیدی مخالف آموزه های دینی ایجاد کند) مورد خشم خدا و پیامبر قرار می گیرد» وی افزود: به خدا گواهی می دهم که علی بن ابی طالب در آنجا (مدینه) بدعت ایجاد نموده است. هنگامی که معاویه از این سخنان ابوهریره با خبر شد، وی را گرامی داشته و به امارت مدینه منصوب کرد.[۱]
ابوهریره در جنگ صفین همراه و همکار معاویه بود. امام ابوالقاسم بلخی در این باره چنین می گوید: ابوهریره در جنگ صفین همراه معاویه بود و وی چنین می گفت: اگر تیری را به سوی لشکر علی باندازم، برایم از شتران سرخ دوست داشتنی تر است.[۲]
معاویه، ابو هریره را به خاطر انجام وظایف بزرگ، سفیر می فرستاد. وی باری ابو هریره و ابی درداء را به نزد علی فرستاد تا تعیین خلیفه را به شورا واگذار کند. علی، سفیران معاویه را به ملاقت نپذیرفت، بلکه عبدالرحمن بن غنم اشعری به نمایندگی علی با آنها وارد مذاکره گردید. عبدالرحمن خطاب به آنها چنین گفت: تعجب می کنم که از علی می خواهید تا امر تعیین خلیفه را به شورا واگذار کند در حالی که مهاجرین و انصار، اهالی حجاز و عراق با وی بیعت کرده اند و دوستداران وی بهتر از بدخواهان او اند. معاویه نمی تواند عضو شورای تعیین خلیفه گردد زیرا او از «طلقاء» و کسانی به شمار می رود که عهداری خلافت به آنها جایز نمی باشد و او و پدرش از سران کفار بودند.[۳]
بار دیگر معاویه، ابوهریره و نعمان بن بشیر انصاری را نزد علی فرستاد تا از وی بخواهند که قاتلین عثمان را به معاویه تحویل دهد تا آنها را به خاطر خاموشی جنگ داخلی زندانی نماید. ابوهریره در این باره سخن گفت اما علی توجه یی به سخنان وی نکرده و خطاب به نعمان به بشیر چنین گفت: نعمان در مورد خودت حرف بزن، تو رهیاب ترین فرد در میان انصار هستی. نعمان در پاسخ وی گفت: خداوند اصلاح ات کند. به خاطری آمده ام که با تو باشم. معاویه صرف از من خواست تا این پیشنهاد را برای تو پیشکش کنم و من نیز چنین کردم. سرانجام نعمان به نزد علی باقی ماند و ابوهریره به نزد معاویه بازگشت.[۴]
تاریخ نویسان داستان عاشق شدن يزيد بن معاویه را به زینب بنت اسحاق همسر عبدالله بن سلام قرشی روایت کرده اند. معاویه خواست تا با جال و نیرنگ طلاق زینب را از شوهرش بگیرد و سپس زینب را به عقد نکاح یزید در آورد. بناء ابوهریره را فرستاد تا به عبدالله بگوید که معاویه می خواهد به خاطر تقوی و پرهیزگاری تو دختر خود را به عقد نکاح تو در آورد مشروط به اینکه تو همسر خویش را طلاق بدهی. عبدالله، طبق سخن معاویه همسر خود را طلاق داد اما معاویه به وعده خود وفا نکرد و دختر خود را به عقد نکاح عبدالله نیاورد. [۵]
ابن عبد ربه در باره ابوهریره چنین روایت می کند: وی (ابوهریره) به عایشه بنت طلحه که از زیبارویان روزگار خود بود، نگاه کرده و تعجب کنان گفت: سبحان الله! چقدر غذای خوبی خانواده تو برایت داده اند. هیچ چهره یی را زیباتر از چهره تو – مگر چهره معاویه بر فراز منبر رسول خدا – ندیده ام.[۶]
مسلم در صحیح خود حدیثی را از ابوهریره روایت می کند که وی در هنگام اقامت در قصر معاویه آن را روایت کرده است. این حدیث بخاطر تقویت حکومت معاویه روایت شده است. «کسی که مرا اطاعت نمود خدا را نیز اطاعت کرده، هر کسی که مرا نا فرمانی کرد خدا را نیز نا فرمانی نموده است . هر کسی که امیر را فرمان برداری کرد از من نیز فرمان برده و هر کسی که امیر را نا فرمانی کرد مرا نیز نا فرمانی کرده است.» [۷]
ابوهریره در سال هفتم هجری از یمن به مدینه آمد و مدت صحبت وی با پیامبر کمتر از دو سال می باشد. او در روز فتح خیبر همراه با ابو موسی به نزد پیامبر آمد و پیامبر حصه ای از غنایم خیبر نیز به آنها داد. [۸]
ابوهریره در این باره چنین می گوید: پس از فتح خیبر به نزد پیامبر آمدم و از وی خواستم تا مرا در غنایم شریک سازد. پیامبر پس از مشوره با مسلمانان مرا در غنایم شریک ساخت.[۹]
ابوهریره از خیبر به مدینه بازگشت و هیچ کسب و کاری از قبیل تجارت و زراعت نداشت، او در «صفه» می بود؛ «صفه» مکانی در کنار مسجد پیامبر بود که فقرا و تهی دستان در آنجا بود و باش می کردند. ابوالفداء در تاریخ خود چنین می نویسد: پیامبر، هنگام طعام شب گروهی از اصحاب صفه را دعوت می کرد و به آنها غذا می داد و گروه دیگر آنها را بالای صحابه تقسیم می کرد تا به آنها غذا بدهند. ابوهریره تا زمانی که پیامبر علاء حضرمی را در آغاز سال نهم به امارت بحرین منصوب کرد، در صفه به سر می برد. پیامبر، علاء را توصیه کرد تا وظیفه ای برای ابوهریره تدارک ببیند. ابن سعد در این باره در طبقات خود به نقل از سالم چنین می نویسد: از ابوهریره شنیدم که می گفت: پیامبر مرا همراه علاء حضرمی به بحرین فرستاد و علاء را توصیه کرد تا وظیفه ای را برای من تدارک ببیند. هنگامی که به بحرین رسیدیم، علاء خطاب به من چنین گفت: پیامبر توصیه نموده تا وظیفه ای را برایت تدارک ببینم. خوب فکر کن کدام وظیفه را دوست داری؟ گفتم مرا موذن تعیین کن و وی مرا موذن تعیین نمود.[۱۰] وظیفه ابوهریره در بحرین آذان دادن بود و تا هنگام وفات پیامبر در آنجا باقی ماند. این مدت اندکی را که ابوهریره در حضور پیامبر سپری کرده با کثرت روایات وی همخوانی ندارد .
در سال بیستم هجری، عمر وی را به امارت بحرین منصوب کرد. سپس به عمر خبر رسید که ابوهریره مصروف مال اندوزی است. بناء عمر او را عزل و عثمان بن ابی العاص ثقفی را به جای وی تعیین کرد. ابوهریره با خود از بحرین به مقدار چهار صد هزار درهم پول آورده بود. عمر وی را مورد بازخواست قرار داده و چنین گفت: آیا کسی را مورد ظلم و ستم قرار دادی؟ گفت نخیر. عمر گفت: چقدر مال با خود آوردی؟ گفت بیست هزار . عمر گفت: این همه مال را از کجا پیدا کردی؟ گفت تجارت نمودم. عمر مال وی را تقسیم کرد و به مقدار ده هزار درهم را از وی گرفت.[۱۱]
به روایت سعد در طبقات، عمر خطاب به ابوهریره چنین گفت: ای دشمن خدا و کتاب خدا، مال خدا را دزدی کردی! «البلاذری» در «فتوح البلدان» نیز همین گونه روایت کرده است.[۱۲]
به روایت ابن عبد ربه، عمر خطاب به ابوهریره چنین گفت: آیا به یاد داری وقتی من تو را به ولایت بحرین منصوب کردم پا برهنه بودی؟ حالا به من گزارش رسیده است که چند رأس اسپ را به قیمت هزار و ششصد دینار خریده ای. ابوهریره گفت: من اسپ های داشتم که تولید مثل کردند و مقداری هم هدیه دریافت کردم. عمر گفت: من هزینه امرار معاش تو را تعیین کرده بودم. بناء این مبلغ اضافی است که باید آنرا مسترد گردانی. ابوهریره گفت: تو حق باز پس گیری این مبلغ را نداری.عمر گفت: سوگند به خدا چنین حقی دارم و سپس چندان او را شلاق زد تا پشتش خون آلود شد.[۱۳] مترجم: ترجمه این پاراگراف را از این منبع گرفته ام : ریشه های افراط گرایی دینی.
گزارش های مرتبط به امارت ابوهریره در بحرین و بازرسی عمر از وی در کتاب های همچون «البدایه و النهايه» ابن کثیر و «عيون الأخبار» ابن قتيبه دینوری نقل شده است.
(پس از پیامبر صلی الله علیه و سلم)
حدیث شناسان به خاطر عادل شماری راویان شروطی را گذاشته اند که اگر ما آنها را در برخی از صحابیان مورد بررسی قرار دهیم، نخواهیم یافت.
اما اینکه قرآن صحابیان را عادل و صادق شمرده منحصر به زمان حیات پیامبر بود. آنها پیامبر را فرمان برداری نمودند و در رکاب وی جهاد کردند و اسلام را پخش و نشر نمودند. اما پس از وفات پیامبر اینگونه نبودند. نمونه های از این امر (عدم پایداری برخی از صحابیان به راه و روش پیامبر را) در قرآن کریم و احادیث مشاهده می کنیم. اینک برخی این آیات و احادیث را نقل می کنیم.
خداوند می فرماید: « وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٞ قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِهِ ٱلرُّسُلُۚ أَفَإِيْن مَّاتَ أَوۡ قُتِلَ ٱنقَلَبۡتُمۡ عَلَىٰٓ أَعۡقَٰبِكُمۡۚ وَمَن يَنقَلِبۡ عَلَىٰ عَقِبَيۡهِ فَلَن يَضُرَّ ٱللَّهَ شَيۡـٔٗاۚ وَسَيَجۡزِي ٱللَّهُ ٱلشَّـٰكِرِينَ»« محمّد، تنها فرستادۀ خداست؛ قبل از او نيز فرستادگانى بودند كه از دنيا رفتند آيا اگر او بميرد يا كشته شود بايد شما به عقب برگرديد؟! و هر كه به عقب برگردد ضررى به خدا نمى زند و خدا شاكران را به زودى پاداش خواهد داد»[۱۴] در این آیت خداوند از برگشتن برخی صحابیان از راه و رسم پیامبر خبر داده است. حوادث پسا وفات پیامبر خود گواه به این سخن است.
بخاری از علاء بن مسیب چنین روایت کرده وی گفت: براء بن عازب را ملاقات کردم و خطاب به وی گفتم: خوشا به حال تو که پیامبر را دیدی و با وی در «بیعت الرضوان» اشتراک نمودی. وی گفت: برادر زاده نمی دانی ما چی کارهای پس از وفات پیامبر کردیم.[۱۵]
مسلم از حذیفه روایت کرده که پیامبر چنین فرمود:« دوازده نفر از یاران من منافق اند که از آن جمله هشت تن آنها ابدا داخل بهشت نمی شوند.»[۱۶]
مسلم از جابر بن سمره روایت کرده که پیامبر چنین گفت:« پیش از قیام قیامت دروغ گویانی ظهور می کنند، پس از آنها بپرهیزید.»[۱۷]
سعید بن مسیب روایت کرده که پیامبر چنین فرمود:« اشخاصی از یاران من به حوض (کوثر) وارد می شوند، اما از آنجا دور کرده می شوند. می گویم : پروردگارا این ها یاران من اند در پاسخم گفته می شود: نمی دانی این ها چه کار های را پس از تو انجام دادند. این ها از مسیر دین منحرف شدند.»[۱۸]
در روایت دیگر از سهل بن سعید روایت شده که پیامبر چنین فرمود: « من پیش از شما به حوض (کوثر) وارد می شوم. کسی بر من بگذرد از آب حوض می نوشد و کسی که از آن اب بنوشد هرگز تشنه نمی شود. گروهی بر من وارد می شوند که من آنها را و آنها مرا می شناسند. سپس میان من و آنها مانع واقع می شود. پس می گویم: این ها از جمله یاران من اند برای من گفته می شود: نمی دانی این ها پس از تو چه کردند. می گویم: هلاکت باد بر کسی که پس از من دین را تغییر داد.» [۱۹]
در روایت مسلم از ابن عباس چنین نقل شده است: پیامبر برای ما وعظ نموده چنین گفت: ای مردم شما به حالت کودکی حشر می شوید. آگاه باشید که مردانی از امت من آورده می شوند که اعمال نامه های شان به دست چپ شان داده می شود. می گویم: پروردگارا این ها یاران من اند. برای من گفته می شود: نمی دانی این ها چی کار های را پس از تو کردند. آنها از مسیر دین منحرف شدند.»[۲۰]
[۱] : شرح نهج البلاغه، ج ۱، ۳۵۹
[۲] : قبول الاخبار و معرفة الرجال، ص۵۶
[۳] : الاستعیاب، ابن عبدالبر، ج۲، ص ۴۱۴
[۴] : شرح نهج البلاغة، ابن ابى الحديد، ج ۱، ص ۲۱۳
[۵] : معاوية بن ابي سفيان العقاد، ص ۱۵۹
[۶] : العقد الفرید، ج۱، ص ۱۰۱
[۷] : مسلم، ج ۱۲، ص ۲۳۳
[۸] : البخاری ،ج۴، ص ۵۵
[۹] : فتح الباری، ج۶، ص ۳۱، و ج ۷، ص ۳۹۳
[۱۰] : الاصابه، ابن حجر، ج ۷، ص ۲۰۴
[۱۱] : طبری
[۱۲] : فتوح البلدان، ص ۸۲
[۱۳] : العقد الفرید، ج ۱، ص ۵۳
[۱۴] : قرآن کریم، سوره آل عمران، آیت ۱۴۴
[۱۵] : بخاری، ج ۳، ص ۳۱
[۱۶] : مسلم، ج ۱۷، ص ۱۲۴
[۱۷] : مسلم، ج ۱۸، ص ۴۵
[۱۸] : بخاری، ج ۷، ص ۲۰۸
[۱۹] : بخاری، ج ۷، ص ۲۰۷
[۲۰] : صحیح مسلم، ج ۱۷ ، ص ۱۶۴