عبدالشهیدثاقب، پژوهشگر سیاسی افغانستانی، مرکز گریزی، جدال سنت و مدرنیته و فقدان هویت ملی را از عوامل عمده فروپاشی حکومت ها در افغانستان طی بیش از یکصد سال گذشته دانست.
عبدالشهید ثاقب در گفتوگو با برنامهی انعکاس رادیو دری کشور ایران، در رابطه به ۲۸ اسد، سالروز استرداد استقلال افغانستان و دلایل ایجاد نظام های متعدد طی بیش از یکصد سال گذشته در افغانستان، اظهار داشت: طی این مدت شاهد بی ثباتی های سیاسی و فروپاشی نظام های متعدد بودهایم به گونهای که از زمان امانالله خان تا کنون حدود هشت نظام سیاسی در این کشور فروپاشیده که مهمترین دلیل آن مرکز گریزی حاکم در جامعه بوده است.
ثاقب تصریح کرد: «مردم افغانستان مناسبات خوبی با حکومت مرکزی ندارند، برخی از ساکنان مناطق دور دست حتی مسوولان حکومتی را نمیشناختهاند، خدماتی از آنها ندیده بودند و احساس نیازی هم به آنان نمیکردند، حکومت هایی در کابل شکل گرفتند، اما مردم در روستاها علیه آنها شورش میکردند زیرا آن ها را مزاحم خود می دانستند.»
به قول این کارشناس سیاسی، یکی از دلایل دیگر در این مورد، نبود یک هویت ملی واحد است، روند دولت-ملت سازی در دوره امیر عبدالرحمن خان در افغانستان آغاز شد و در دوره امان الله خان شدت گرفت، اما به جای اینکه افکار ملت سازی در افغانستان توسعه پیدا کند، فعالان این عرصه دیدگاه های مبتنی بر تبعیض قومی را مطرح کردند و به عبارتی اقوام افغانستان را درجه بندی کردند.
وی تصریح نمود که روشها سبب شد تا میان اقوام بی اعتمادی ایجاد شود و افغانستانیها نتوانند یک ملت واحد شوند، یک هویت ملی واحد پیدا کنند و طبیعی است که در چنین جامعهای ثبات سیاسی به وجود نیاید.
ثاقب یاد آور شد: «دلیل دیگر تضاد سنت و مدرنیته است، عدهای بیثباتیهای حدود یکصد سال اخیر در افغانستان را جنگ جنسیتی مینامند، یعنی جدال بر سر مسایل مرتبط با زنان افغانستان که آن هم به دوره امان الله خان برمیگردد که به عنوان یک شاه تجدد خواه به یکسری اصلاحات روی آورد، مثلا مکتبهای دخترانه را فعال کرد و تعدادی از دختران را برای تحصیل به خارج فرستاد که جامعه روستایی در برابر این اصلاحات واکنش نشان داد و شورش هایی شکل گرفت که باعث براندازی حکومت امان الله خان شد. البته اینگونه رفتارها تا سالهای اخیر هم ادامه پیدا کرد.»
این کارشناس افغانستانی خاطرنشان ساخت، یکی از بهانههای جنگ طالبان در بیش از بیست سال اخیر هم این بود که در مکتبهای دخترانه ترویج فحشا میشود و وقتی هم به قدرت رسیدند، آموزش دختران را محدود و بخش زیادی از آنان را از آموزش و اشتغال محروم کردند.
وی همچنان تاکید کرد: در بیثباتیهای سیاسی نیم قرن گذشته در افغانستان نقش عوامل خارجی بسیار پر رنگ بوده، چنانکه در یک دوره این کشور به محل منازعه شرق و غرب تبدیل شد. زمانیکه شوروی از افغانستان خارج شد، غرب هم این کشور را فراموش کرد و به میدان بازیهای استخباراتی پاکستان تبدیل شد که جنگ های را شعله ور نگهداشت و در طول بیش از بیست سال گذشته هم در قضایای افغانستان دخالت داشت.
اکنون هم که بحث فعالیت داعش در افغانستان مطرح میشود دخالت خارجی در آن آشکار است چون پدیده داعش هیچ ارتباطی به این کشور ندارد و بر اساس شواهد موجود با حمایت امریکایی ها در افغانستان ایجاد شده است.
ثاقب بیان کرد که عوامل داخلی فراوانی هم در بیثباتی افغانستان نقش داشته اند که مهمترین آنها وجود فرهنگ پیشا سیاسی است، در جوامعی با این خصوصیت خشونت حرف اول را میزند در حالیکه در جوامع سیاسی مسایل از طریق گفتوگو حل میشود.
وی اضافه کرد: شورشها هم در افغانستان بیشتر روستایی بوده بهطوریکه مردم از حکومتها ناراضی بوده اند، در برابر آنان ایستادهاند و آنها را برانداخته اند، اما برنامهای برای پس از براندازی حکومتها نداشته اند و نمیدانستند چگونه حکومتی را ایجاد کنند که به نفع صلح، ثبات و توسعه سیاسی در این کشور باشد.