در واپسین تحولات در ولایت بدخشان افغانستان، حملات مسلحانهای علیه شرکتهای چینی که در استخراج معادن این منطقه فعالاند صورت گرفته است. این حملات که منجر به کشته و زخمی شدن چندین نفر شدهاند، نهتنها توجه رسانهها را جلب کرده بلکه یک بار دیگر بحث درباره نقش و حضور چین در افغانستان را به سطح اول تحلیلهای امنیتی، سیاسی و اقتصادی کشانده است. پس از تسلیمی حکومت افغانستان به دست گروه طالبان، حضور چین در افغانستان محصوصن بخشهای اقتصادی و معادن آن بی پیشینه بوده است و این نگرانی تاراج مواد معدنی افغانستان را بیشتر کرده است. گزارشها میرساند که شرکتهای چینی در معادن طلای بدخشان و تخار با گذشت هر روز بیشتر میشود. کارشناسان حقوقی بارها هشدار داده اند که در وضعیتی که افغانستان حکومت مشروع ندارد بستن هرگونه قراردادی مخصوصن در قسمت معدن در آینده بار حقوقی دارد و کشورها از بستن هرگونه قراردادی پرهیز کنند. حالا در آخر مورد دیده میشود که مردم از حضورِ بیرویه شرکتهای چینی به ستوه آمده و واکنش نشان داده اند.
زمینهی حضور چین در افغانستان
از سالها پیش، چین به عنوان یکی از کشورهای علاقهمند به سرمایهگذاری در معادن افغانستان شناخته میشود. قراردادهایی بزرگ برای استخراج مس، طلا، لیتیوم و سایر منابع طبیعی با شرکتهای چینی امضا شده است. پس از خروج نیروهای ناتو و تسلط طالبان بر افغانستان، چین در ظاهر روابط خود را با حکومت جدید توسعه داد و تلاش کرد از خلأ قدرت در منطقه برای تأمین منافع اقتصادی خود استفاده کند.
چین در پی دسترسی به منابع معدنی افغانستان است که برای اقتصاد سبز جهانی، بهویژه صنایع تولید باتری و تکنولوژی، حیاتی به شمار میروند. بدخشان، بهویژه در بخشهایی که معادن طلا و لیتیوم دارد، برای چین اهمیت راهبردی دارد.
حمله به شرکتهای چینی: پیام یا هشدار؟
حمله اخیر ممکن است تنها یک رویداد امنیتی ساده نباشد، بلکه میتواند نشانهای از آغاز مقاومت محلی یا منطقهای علیه “استعمار اقتصادی” نوین توسط چین تلقی شود. برخی تحلیلگران بر این باورند که این حملات میتواند از سوی گروههایی انجام شده باشد که:
1. نارضایتی از بهرهکشی بیرویه چین دارند، بهویژه اینکه جوامع محلی سهمی از درآمد و سود این پروژهها نمیبرند.
2. گروههای مسلح یا مقاومتگر که از وضعیت فعلی حاکمیت ناراضیاند، از موضوع حضور چین به عنوان بهانهای برای حملات استفاده میکنند.
3. دستهای پنهان منطقهای یا فرامنطقهای که نمیخواهند چین در افغانستان نفوذ پایدار یابد و میکوشند پروژههای اقتصادی آن را هدف قرار دهند.
آیا پروژهای علیه چین در حال شکلگیری است؟
برخی شواهد حاکی از آن است که نیروهایی در حال ایجاد زیرساختهای ضدچینی در مناطق مرزی شمالشرقی افغانستاناند. این پروژهها میتوانند اهداف مختلفی داشته باشند:
• هشدار به چین برای دخالت بیش از حد در مسائل داخلی افغانستان؛
• فشار بر حکومت طالبان برای تغییر در نحوهی قراردادهای اقتصادی و مشارکت بیشتر جوامع محلی؛
• فرستادن پیام برای بازیگران بینالمللی در مورد اینکه ثبات افغانستان بدون مشارکت عادلانه ممکن نیست.
از سوی دیگر، نباید احتمال فعالیت داعش شاخه خراسان را نادیده گرفت. این گروه به دفعات در گذشته اهداف خارجی از جمله چیناییها را هدف قرار داده و از پروژههای بزرگ بهعنوان اهداف تبلیغاتی خود بهره برده است.
پیامدهای محتمل برای چین و افغانستان
1. کاهش تمایل سرمایهگذاران چینی: حملات اخیر، حتی اگر محدود و موضعی باشند، میتوانند بر روان بازار و تصمیمات سرمایهگذاری شرکتهای چینی تأثیر منفی بگذارند.
2. افزایش بیاعتمادی محلی به حکومت طالبان: اگر طالبان نتواند امنیت پروژهها را تأمین کند یا اگر مردم محلی احساس کنند حکومت به نفع چین عمل میکند، شکاف بین مردم و حاکمیت افزایش خواهد یافت.
3. آسیب به اعتبار بینالمللی چین: چین که تلاش دارد خود را به عنوان یک بازیگر “مسئول” و “توسعهگرا” معرفی کند، ممکن است با چالشهایی در مشروعیت بینالمللی مواجه شود اگر پروژههایش با نارضایتی، فساد یا بهرهکشی همراه باشند.
نتیجهگیری
حملات اخیر بر شرکتهای چینی در بدخشان را نمیتوان صرفاً حوادث پراکنده دانست. این تحولات ممکن است آغاز فاز جدیدی از واکنشها علیه حضور اقتصادی چین در افغانستان باشد. چه این واکنشها از سوی نیروهای محلی، گروههای مسلح یا رقبا و مخالفان منطقهای چین باشد، در هر صورت بیانگر این است که پروژههای اقتصادی بدون مشارکت واقعی و عدالت اجتماعی پایدار نخواهند ماند. حضور چین در افغانستان اگرچه فرصتی برای توسعه است، اما حالیکه افغانستان حکومتی مشروع و مردمی ندارد، مخالفتهای سیاسی چون آتشی نیمه خاموش شده مانده است و ممکن هر زمانی شعلهور شود، با این حال در صورت تداوم رویکردهای یکسویه، میتواند به عامل بحران تبدیل شود.