یکی از شبکههای اجتماعی پُرطرفدار در افغانستان، فیسبوک است. فیسبوک هنگامی در میان جوانان افغانستان به شبکه اجتماعی پُرطرفدار مبدل شد که نقش بزرگی در تحولات سیاسی مرتبط با آنچه که توسط غربیها «بهار عربی» و توسط شماری از کشورها «بیداری اسلامی» خوانده میشود، ایفا کرد.
«بهار عربی» یا «بیداری اسلامی» نامی است که به انقلابها، خیزشها و اعتراضات در جنوب غرب آسیا و شمال آفریقا از سال ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۲ داده شده است.
این خیزشها باعث گردید که در همان سالها تعدادی از دیکتاتورها در دنیای عرب از مسند قدرت به زیر کشانده شده و حکومتها در تونس، مصر، لیبی و یمن سرنگون گردند.
در این انقلابها، شبکههای اجتماعی، به ویژه فیسبوک، دوگونه نقش ایفا کردند؛ نقش اول شان این بود که معترضان از این پلتفرمها برای همآهنگی اعتراضات استفاده میکردند، و نقش دوم شان نیز این بود که این شبکهها به انحصار دولتها بر رسانهها و جریان اطلاعرسانی پایان بخشیده و معترضان از طریق آنها اخبار اعتراضات و رویدادهای مرتبط با آن را منتشر میکردند.
این شبکهها در آن زمان چنان در دنیای عرب پرطرفدار شده بودند که یک زوج مصری، کودک تازهمتولدشدهی شان را «فیسبوک» و خانوادهی دیگری در سرزمینهای اشغالی در اسراییل، فرزند خود را «لایک» نام گذاشتند.
وقتی خبر نقشآفرینی شبکههای اجتماعی در تحولات دنیای عرب به گوش ما افغانستانیها رسید، به آن دوگونه واکنش نشان دادیم: جوانان ما سیلآسا به فیسبوک هجوم آوردند و از آن استقبال کردند، و کهنسالان ما نگران شدند و هشدار دادند. یکی از کسانی از هجوم سیلآسای جوانان به فیسبوک اظهار نگرانی کرد، استاد برهانالدین ربانی، رییس جمهور پیشین افغانستان، بود. در همان سالها، شهید استاد برهانالدین ربانی در یکی از همایشهای شورای علمای افغانستان هشدار داده بود که اگر علما و دانشمندان کشور نقش شان را در تحولات افغانستان به خوبی ایفا نکنند، جوانان فیسبوکی به خیابانها خواهند ریخت و مدیریت همه چیز را به دست خواهند گرفت.
اکنون که به گذشته نگاه میکنم، نه آن خوشبینی جوانان ما را درست میدانم و نه آن بدبینی کهنسالان ما را. زیرا در حالی که بیش از یک دهه از آشنایی مردم ما با فیسبوک میگذرد، نه جوانان توانستند به آرمانها و آرزوهای خود دست یابند و نه هم آن کابوس کهنسالان ما به واقعیت پیوست.
در عوض، فیسبوک به گسترش پدیدهی نفرت پراکنی و فحاشی در میان جوانان و تعمیق قطبیت قومی و کاهش سرمایه اجتماعی کمک کرد و باعث ایجاد فاصله و شکافِ بیشتر در میان اقوام شد.
تنها گروهی که توانست از شبکههای اجتماعی در افغانستان استفاده موثر بکند، طالبان بودند. تمام گزارشها نشان میدهد که طالبان پس از سال ۲۰۰۹ در یوتیوب و فیسبوک و پس از ۲۰۱۶ در انستاگرام حضور فعال داشتهاند و از شبکههای اجتماعی در راستای تبلیغ ایدیولوژی خود بینهایت استفاده کردند.
حسن عباس در کتاب «بازگشت طالبان» آمار جالبی از استفاده طالبان از شبکههای اجتماعی در براندازی جمهوریت ارایه میکند. او میگوید: «در اوت ۲۰۲۱ سهیل شاهین، سخنگوی دفتر قطر طالبان، بیش از سیصدوپنجاه هزار دنبالکننده در تویتر داشت و این رقم پس از ورود طالبان به کابل دوبرابر شد. به همین ترتیب، حساب رسمی ذبیحالله مجاهد، سخنگوی امارت اسلامی افغانستان (طالبان)، نیز بیش از هفتصدوچهلهزار دنبالکننده دارد.»
او همچنان میگوید که طالبان، طی سالهای شورش و جنگ، چند موسسهی تبلیغاتی را به منظور استفاده از هشتگ، اثرگذاری پیامها و انتشار و کلیپهای ویدیویی در شبکههای اجتماعی استخدام کرده بودند.
حسن عباس یادآوری میکند که شمار پیامهایی که طالبان در سال ۲۰۱۸ در تویتر منتشر کرده بودند، بسیار بیشتر از پیامهای وزارت دفاع حکومت جمهوریت بوده است.
یک موسسهی غربی هم پس از ورود طالبان به کابل نوشت که جنگجویان این گروه در هنگام تصرف شهر کابل، به جای شلیک راکت، توییت میکردند.
بنابراین، میتوان گفت که در یک دهه گذشته تنها گروهی که از فیسبوک استفاده موثر کردهاند، طالبان هستند. دیروز خبری در رسانهها خواندم مبنی بر اینکه که وزیر مخابرات طالبان گفته است که موضوع بستن فیسبوک در افغانستان نهایی است.
چرا طالبانی که بیشترین سود را در افغانستان از فیسبوک بردهاند، امروز به دشمن آن مبدل شدهاند؟
شاید علتش، ترس از اطلاعرسانی باشد.
طالبان میخواهند تمام مجاری و کانالهای اطلاعرسانی را در افغانستان در کنترول و نظارت خود داشته باشند. آنها خیال میکنند که با بستن فیسبوک شاید بتوانند پروسه اطلاعرسانی را به انحصار خود در بیاورند. اما تصور نمیکنم که چنین چیزی ممکن باشد. این کار، فقط باعث رونق بازار فروش فیلترشکن در افغانستان خواهد شد و هزینهی ملت را دوبرابر خواهد کرد و بس.