از زمان قدرتگیری طالبان در افغانستان، این گروه با چالشهای درونی و بیرونی بیشماری روبرو بوده است. چالش داخلی میان طالبان یک بحث جدی است که آنها را از شناسایی جامعه جهانی محروم کرده است.
عمدهی بحث این است که طالبان در درون خود، به چند دسته تقسیم شدهاند و باهم مشکلات حل ناشدهی بسیاری دارند.
مشخص است اگر دخالت برخی کشورهای حامی بزرگ طالبان، مخصوصا آمریکا، نمیبود، تاکنون درگیریهای میان این گروه روی تقسیم قدرت به میان میآمد.
طالبان حاکم در افغانستان در حال حاضر به سه دسته تقسیم میشوند؛ دستهی رهبری طالبان شامل ملا هبت الله، ملا حسن آخند و طالبان قدیم- دستهی ملا برادر، ملا یعقوب و عباس ستانکزی- و دستهی حقانیها
این سه دسته، از نخستین روزهای تسلط بر کابل باهم مشکلاتی داشتهاند و گزارشهای تاییدناشدهای نیز در مورد درگیریهای آنها منتشر شد.
بهتازگی آنتونیو گوترش، دبیر کل سازمانملل متحد در گزارش سهماههاش از وضعیت افغانستان، بر موجودیت اختلاف میان در میان طالبان تاکید کرده است و گفته است که از زمان به قدرت رسیدن دوباره طالبان به اینسو، رژیم این گروه در «موارد اساسی حکومتداری» به اختلافات درونی مواجه بوده است.
اختلافات میان طالبان تنها بر سر قدرت نیست بلکه در چگونگی تعامل با جهان و تعیین وضعیت افغانستان نیز است.
اما آنچه مشخص است اینکه هدف هر سه دسته که در حال حاضر در کنار هم حکومت میکنند، مشترک است و تنها در مواردی و مخصوصا چگونگی رسیدن به این هدف باهم اختلافنظر دارند.
همهی دستههای طالبان حاکمیت مطلق پشتونی- طالبانی را میخواهند برای آنها فرقی نمیکند کدامیکشان در قدرت باشند. چنانچه برای یک پشتون فرقی ندارد که طالب، تکنوکرات، کمونیست و یا تیپ سیاسی دیگری در قدرت باشد مهم این است که یک پشتون باشد. این سیاست کلی همهی طرفهای طالبان در افغانستان است.
تنها اختلافشان روی این است که هرکدام برای بقای این حکومت یک روش متفاوت را درست میدادند.
مثلا دستهی رهبری طالبان دنبال همان سیاست دورهی قبلیاند و معتقد به سختگیری و فشار و خفقان و قطع هرگونه ارتباط با جهان هستند.
دستهی ملا برادر و ملا یعقوب و شماری دیگر در کنار فشار و خفقان علیه مردم افغانستان، باور به جلب توجه کشورها و کسب حمایت جهانی نیز دارند.
اما دستهی سوم (حقانیها)؛ تا حدودی قصهی آنها فرق میکند. حقانیها نیز در خفقان و فشار آوردن بر مردم تفاوتی با دو گروه دیگر ندارند و از سوی دیگر، این حقانیها همان تفکر انتحاری طالبانی است. آنچه این دسته را از دو دستهی دیگر متفاوت میسازد، باور قبیلهایشان و تمامیتخواهی طالبان قندهاری است. اینها معتقد به حاکمیت طالبان پشتونی در افغانستان هستند اما پشتون غلجی، نه درانی. برای همین است که وقتی ملا هبتالله خودش را امیرالمومنین میخواند، سراج حقانی نیز خودش را خلیفه عنوان میکند. سراجالدین بهعنوان سردسته، بارها علیه سیاست انحصارگرایانه پشتونهای قندهاری اعتراض کرده است و در آخرین مورد، طی یک گردهمایی در ولایت خوست، رهبری این گروه را به «انحصار قدرت» متهم کرد و گفت که وضعیت کنونی «قابلتحمل» نیست.
چرا تا حالا در میان طالبان درگیری جدی رخ نداده است؟
شاید هنوز پاسخ دادن به این سوال زود باشد زیرا چون طالبان هنوز بر خزانهی کمکهای جهانی، منابع دولتی و پول مردم نشستهاند و برای هرکدامشان سهمی میرسد. همینکه این موارد کاهش یافت تنش بالا میگیرد. و از سوی دیگر کشورهای حامی طالبان نیز باتجربهی حکومت مجاهدین در افغانستان، از ایجاد تنش میان دستههای طالبان نگراناند.
قصهی سازمانملل اما این است که طالبان را به خوب و بد تقسیم کند. تا توجیهی برای مماشات و بدنامی خود در عرصه ی بین المللی پیدا کند و از سوی دیگر، برخی کشورهای حامی طالبان به شمول امریکا را برائت دهد.
سازمانملل میخواهد برای مردم افغانستان بگوید که همهی طالبان، اینگونه که شما میبینید نیستند. در میان آنها افرادی هم هستند که به مذاکره باور دارند و میخواهند با جهان تعامل کنند. این قصهی سازمانملل، کاملا برای فریب ذهن یک افغانستانی زیر سلطه است، تا بپذیرد که اینهمه ظلم و ستمی که بر آنها میشود از سوی یک دستهی طالبان است، نه همهی آنها. سازمانملل متأسفانه در همان مسیری میرود که برایش چیده شده است. این سازمان میخواهد توجیه کنندهی اعمال طالبان باشد، نه اعتراضکننده بر سیاست آنها وگرنه، در نزدیک به سه سال گذشته، صدها پروندهی نقض حقوق بشری در افغانستان به ثبت رسیده و حتا عملکرد تبعیضآمیز طالبان علیه زنان، تا سرحد آپارتاید رسیده است اما چرا اقدام عملی و جدیای صورت نمیگیرد، معلوم است که دست سازمان ملل، آمریکا و طالبان در یک کاسه است.