از دیرباز سرزمین ما در هجوم جنگهای خانمانسوز و تهاجمهای بیرویه، قرار داشته است. اگر به تاریخ مراجعه شود، این تهاجم فرهنگی خیلی تاثیرات منفی بر وضعیت فرهنگ زبانی ما وارد کرده است. اینکه چقدر در نفی و بازپس یابی آن توانستهایم کار مفید انجام دهیم بحثی دیگری است اما در این موضوع، به چند فرهنگ زبانی که از کشورهای دیگر وارد جامعه ما شده، خواهم پرداخت.
درواقع نباید فراموش کرد که دو گروه افراد در بیشتر سازی نقش فرهنگهای زبانی دیگر بر فرهنگ زبانی ما، بیشترین نقش را داشتند. گروهی که از کشورهای جهان و بهخصوص همسایه ولی همزبان به مهاجرت رفتند و گروه دوم هم کسانی که با نیروهای خارجی همکار بودند و تلاش ورزیدند آگاهانه یا ناخودآگاه شماری از واژگان آنها را در گفتارهای روزانه، به زبان آوردند.
در این زمینه بیشترین کسانی که این مسایل را وارد زبان ما کردند، آنهایی بودند که به کشور پاکستان مهاجرت کرده بودند و یا هم کسانی که با نیروهای خارجی کار میکردند. این دو گروه بیشتر از تمام مردم، در واردکردن واژههای بیگانه، نقش داشتند. یکی از کلمات رایج که از فرهنگ بیگانه وارد زبان ما شد و تا روستاهای دوردست ریشه کرد، واژه «واترپمپ» بود که از زبان انگلیسی وارد فرهنگ زبانی ما شد. اصلاً هم کسی برای پیدا کردن جایگزین آن تلاش نکرد و یا برای برگردان آن فکری صورت نگرفت.
سالهای اول جمهوریت و برگشت سیلآسای مهاجران از پاکستان، شماری از واژههای که در پاکستان بیشترینه کاربرد را داشتند وارد فرهنگ زبانی ما شد. « پراپرتی» دفتر رهنمای معاملات که در کشور ایران به آن دفتر املاک میگویند، یا هم «کراکری» یعنی ظروف کرایی؛ این رایجترین واژههایی بودند که از زبانهای پاکستانی به فرهنگ زبانی ما راهیافته بودند.
استاد جاوید فرهاد، شاعر و پژوهشگر زبان، حکایتی چشم دید خود از چنین یک وضعیتی را چند روز قبل در دیوار فیسبوک خود نوشت. او میگوید که در برنامهای شرکت کرده بودم و در پایان برنامه قرار بود برای مهمانان «شیر چای» بهعنوان عصرانه تقسیم کنند که گرداننده برنامه از شرکتکنندگان خواست؛ به نوش جان کردن «دود پتی» حاضر شوند. « دود پتی» همان شیرچای وطنی خودمان است که بیشتر در پاکستان رواج دارد. آقای فرهاد میگوید از گرداننده این برنامه خواستم تا جای دود پتی که واژهی بیگانه است، واژههای ترکیبی شیر چای خودمان را استفاده کند. البته گرداننده با پیشانی باز این مسأله را پذیرفته بود که خود میتواند مایه دلگرمی باشد. اما او میگوید برای لحظاتی فکرم بر این فرورفت که پناهندگی چه بلای بر سر فرهنگ زبانی ما آورده است.
نگرانی استاد فرهاد، نگرانی جمعی ماست. آنانی که بیشتر نگاه فرهنگی_ اجتماعی دارند میدانند که اگر امروز به این مسایل نپردازیم، فردا دیگر دیر خواهد بود. یکی از بزرگترین مشکلات افغانستان تداخل و زورگویی فرهنگهای زبانی در مقابل همدیگر است که سالهاست قربانی آن، تمامی گروههای زبانی در افغانستاناند.
آگاهانهترین عمل درزمینهی اینکه بتوانیم هم در بعد داخلی ترافیک زبان دیگران نشویم و یا هم در بعد خارجی آن، از تهاجم فرهنگهای زبانی دیگر بر فرهنگهای زبانی داخلی جلوگیری کنیم، همانا آگاهی، روشنگری و شناخت و ریشهیابی واژگان هر زبان را دریابیم و روی غنامندی زبانهای رایج در سرزمینمان، تلاش کنیم. این دو تا نفع میرساند؛ از یکسو برای بارور شدن زبان بهتر است و از سوی دیگر زمینهی ترافیک زبان دیگران شدن را نیز کاهش میدهد.
اکنون مسلماً باید به این نکته رسیده باشیم که استفاده از واژههای چون «پوهنتون» در مناطق فارسیزبانان همانقدر تهاجم فرهنگ زبانی پشتو در برابر فارسی است. یا هم برعکس آن واژه «دانشگاه» همانگونه در سرزمینهای پشتون نشین که زباناصلیشان پشتو باشد، تهاجم فرهنگ زبانی است. زیرا هرکدام از این زبانهای فارسی و پشتو، برای خود واژگان اصیل دارند و نباید هیچیک، وسیلهی جدایی، نفاق و یا هم برتریجویی شوند و تلاش شود که یکی خود را اصیل و دیگر واژه را غیر اصل بداند. هردو اصیلاند و در مناطق مختلف کاربرد دارند.
اگر به فرهنگهای زبانی همدیگر احترام گذاشته شود و گویندگان زبان نیز، حرمت زبان خویش را نگهدارند و جای پرداختن به زبان دیگران، برای زبان خود اندکی فرصت بگذارند و روی غنامندی آن کار کنند؛ این درواقع میتواند یک نوید امیدبخش، صلح و برای رهایی از دامن جنگ و بدبختیهایی که چندین دهه دنبالمان کرده است، باشد.
نکتهای اساسی دیگر که نیاز به بحث دارد این است که مهاجران مان، مسوولیت دارند در کنار اینکه زندگی برای خود بسازند و آرامش را دوباره دریابند و در کنار اینکه خویشتن را با زبان و فرهنگ محل زندگی جدید آراسته سازند؛ مسوولاند که پاسداری و نیکوداشت از فرهنگ، زبان و عنعنات خویش را فراموش نکنند. پناهندگان اگر امروز بهجایی رسیدند و ریشههای خویشتن را فراموش کردند، ، بدون شک درخت حیات فرهنگی و فرهنگ زبانیشان، به زودترین فرصت ممکن خشک خواهد شد. اصلاً هویت فرهنگی نخواهند داشت و این میتواند یک زنگ خطر بزرگ برای پناهندگان عزیز باشد.