سنایی جمال و زیبایی را در معشوق روحانی و تجلّیات نورانی میبیند، سنایی با دیدگاه جمالی سروده:
ای آن که جمالت از گهر ها
آن دارد، آن که کان ندارد
از یوسف، خوشتری که در حُسن
«آن» داری و یوسف، یوسف « آن» ندارد
با ناز و کرشمۀ تو، وصلت
بامی است که نردبان ندارد
در عالم عشق کو نسیمی
کز زلف تو بوی جان ندارد [۱]
عشق را تفسیری وحدت وجودی و اتحاد عشق و عاشق و معشوق، بر طریق مکتب عشق مینماید:
وجود عشق، عاشق را، وجود اندر عدم سازد
حقیقت نیست آن عشق، که بر هستی رقم سازد
جمال عشق آن بیند، که چشم سرّ کند بینا
سماع وصل آن بیند، که گوش سر، اصمّ سازد [۲]
سنایی غزنوی که از طایفۀ اصیل تاجیکان غزنی به شمار میورد و در عقاید فقهی از پیروان مذهب حنفی حضرت امام ابوحنیفه «رح» نیز به حساب میآید و در عقیدۀ فقهی خود را مطلق به فقهی حنفی دانسته، و سنایی با همۀ احترام که برای امام ابوحنیفه قائل شده، هنگامی که به عشق می رسد چیزی میگوید که پیروان مکتب عشق چون مولانا و دیگران بعدها به پیروی از او می گویند:
عشق را ابو حنیفه درس نکرد
شافعی را در او روایت نیست
عشق حسّی است از برون بشر
عشق را آب و گل کفایت نیست
هر که را حلّ شده است مشکل عشق
داند آن کس که جز هدایت نیست
عشق، زیر لطیفۀ غیبی است
بهر آن است از او حکایت نیست [۳]
او هم به عشق زمینی اصالت میدهد و هم به عشق الهی، چون عشقی مجازی را نردبان وصول به عشق حقیقی میداند:
جز آتش عشق آن صنم هیچ
در حوزۀ جان ما مقر نیست
دندان و لب چو سین و میمش
این نادره بین که جز شکر نیست [۴]
دل به عشق است زنده، در تن مرد
مرده باشد دلی که عاشق نیست [۵]
« فضای شعر سنایی آکنده از لطایف عرفانی است و درک لطایف عرفانی بدون یک تحول وجودی و معنوی و سیر از ظاهر به باطن امکانپذیر نیست. به سخن دیگر، می توان گفت دگرگونی که در شعر سنایی به وقوع پیوسته یک نوع دگرگونی است که طرز نگرش انسان را به جهان تغییر داده و ضمن اینکه اورا از مرحلۀ جمود بر ظواهر میرهاند به سوی سیر در باطن امور سوق میدهد. کسی که با نگاه عارفانه به عالم و آدم مینگرد همۀ موجودات را مظاهر حقّ میبیند و جلوۀ جمال احدی را در سراسر کائنات مشاهده مینماید.» [۶]
عطّار و مولوی به نوعی شاگرد سنایی غزنوی به شمار میآید به همین دلیل این احتمال هم وجود دارد که طریقت مولویّه و کبرویّه را به سنایی غزنوی مربوط میسازند. البته بر اساس گفتههای افلاکی شکی نمیتوان نمود که حدیقۀ سنایی غزنوی کتاب تعلیمی و آموزشی طریقت مولویه بوده و تا قرنها از آن استفاده میکرده اند. از طرفی برهان الدین محقّق ترمذی از مشایخ مولانا، ستایشگر سنایی بوده و همۀ این شواهد آنچه را که سنایی را به مکتب جمال پرستی میدانند قوت میبخشد، زیرا عطار و مولوی هر دو از بزرگان و پیروان سنایی در مکتب عشق و جمال هستند.
هنگامی که بزرگان مکتب جمال شاگردان سنایی و تحت تاثیر عقاید او بوده اند خود دلیل محکم بر این طریقت عرفانی سنایی است. کسانی چون احمد غزالی ( متوفی ۵۲۰ ق) و عین القصات همدانی ( متوفی ۵۲۵ ق) و روزبهان بقلی شیرازی ( متوفی ۶۰۶ ق) در آثار خود همواره اشعار و اندیشههای سنایی استفاده کرده و خود را هم عقیدۀ او نشان دادهاند. البته او بر دیگر شخصیت های عرفانی هم تأثیر گذاشته چون رشیدالدین میبدی( متوفی ۵۲۰ ق) و نجم الدین رازی ( متوفی ۶۲۰ ق) و حتی شاعران نیز از جنبۀ ادبی او بهره برده و خود را شاگرد سنایی غزنوی خوانده اند چون انوری، جمال الدین عبدالرزاق، کمال الدین اسماعیل، ابو علاء گنجوی، خاقانی، نظامی، سید حسن غزنوی دیگران، اما از نظر عرفانی بیشک یکی از سرچشمه های ادبی جمالی سنایی است. حتی منتقدان او نیز به نوعی از او متأثیر بودهاند، سوزنی سمرقندی، شمس الدینی دیلمی و دیگران نیز بوده اند.
یکی از آثاری که درباره سنایی نوشته شده کتاب « زلف عالم سوز »[۷] است که در شعر و اندیشه سنایی هشت نوع درونمایۀ مربوط کلی را یافته است: ــ درون مایههای مربوط به عرفان عابدانه ـــ درون مایه های مربوط به عرفان عاشقانه ــ درون مایه های دینی، وعظی و اخلاقی ــ انتقاد اجتماعی با چاشنی طنز ــ مدح، تعقل و حکمت ــ هجو ـــ هزل. که بهطور خلاصه و در حدود کلّیات به خوبی بخشهایی از اندیشه سنایی شناسایی شده است، اما در تحلیل زمینه های اجتماعی اندیشههای شعری سنایی کوشش گردیده که گفتههای او را با روح حاکم در دورۀ سلجوقی و غزنویان همسو نشان میدهد که چنین نبوده و نه تصوف در آن عصر دنیا گریز محض بوده و نه اینکه سنایی « علل انحرافات فردی و اجتماعی روزگار خود را، روی آوردن مردم به دنیا و پشت کردن به آخرت میداند.» [۸] این عارف خود چون منتقدی اجتماعی به علل واقعی انحرافات پرداخته و بسیاری مطالب دیگر، « اینکه دست
ارادت به سوی پیری دراز نکرده بدان جهت است که در اجتماع او پیر شایستهای یافت نمیگردد.» [۹]
در حالی که در عصر او بزرگترین پیران و عارفان زندگی میکردهاند؛ یا اینکه « وجود معشوق مذکر در غزلیات او نیز بازتاب شرایط محیطی در شعر است.» [۱۰] و آن وقت پرسیده می شود که چرا در برخی از شعرای دیگر نیست! و ادعایهای بسیاری که قابل قبول نیستند و باید دانست که سنایی در حصار اندیشههای عصر خود محصور نماندهاست.
امّا در باره نظریۀ عرفانی تجلی که سنایی بدان اعتقاد دارد و اینکه تمثیل آینه را او و دیگران به خوبی استفاده کرده اند، آورده و کیفیت تجلی حق را از دیدگاه سنایی با بیان تمثیل زیبای « روی و آینه» بیان کرده: « بر طبق این تمثیل، تجلی خداوند متعال ج بر آدمی و بلکه بر همۀ مخلوقات مانند جلوه روی آدمی در آینه است، منتها آنچه مورد تأکید سنایی است اینکه، گر چه صورت انسان در آینه قابل رؤیت است، اما آنچه در آینه است نه عین ذات و چهرۀ آدمی ب بلکه تصویر آن ذات است که بر آینه متجلی شده است؛ همینطور آنچه بر آینه وجود آدمی جلوه میکند و در او نمایان میشود نه ذات حق، بلکه پرتو آن ذات اقدس است.» [۱۱]
سنایی در اشعار عرفانی خود، سالک را به سوی عالم بالا دعوت می کند تا با پرواز معنوی از بازی های کودکانه دنیا فاصله بگیرند.
تا بدو نیک جهان، پیش تو یکسان نشود
کفر در دیدۀ انصافِ تو پنهان نــــــشود
سوز و شوق مَلَکی بر دلت آسان نشود
تا بدو نیک جهان پیش تو یکسان نشود [۱۲]
ابو الحسن نوری ( متوفی ۲۹۵ ق) یکی از بنیانگذاران مکتب زیبایی پرستی در عرفان اسلامی و از مشایخ بزرگ اوّلیۀ صوفیان به شمار میآید که سنایی به دلیل هم عقیده بودن با او بار اندیشه او را تکرار آورده است:
بوالحسنم گشت لقب، از بس تکرار کنم
پیش خیال تو همی، از سخن بوالحسنی:
« شَرَّقنی، غَرَّبَنی، اَخرجَنی مِن وَطَنی
اِذا تَغَیَّبتُ بَدا و ان بدا غَیَّبنی» [۱۳]
در یکی از آموزه های عرفانی خود، از همه دعوت میکند که به سوی مکتب عشق و جمال بیایند و از گروه اهل ظاهر خارج شوند و به اهل باطن بپیوندند و این را کار از روی بصیرت و آگاهی میداند:
خانۀ طاعات عمارت مکن
کعــــــبۀ آفاق زیارت مکن
قاعدۀ کارِ زمانه بدان بدان
هر چه کنی جز به بصارت مکن
سر به خرابات و خرابی در آر
صومعه را هیچ عمارت مکن
گر تو شدی الکن در راه دین
دعوی مردی و عبارت مکن
عمر به شادی چو سنایی گذار
کار به سستی و حقارت مکن [۱۴]
در عرفان علم و دانش به دو نوع تقسیم میشود: قالی و حالی و بسیاری علم قالی را نمیپذیرند و عرفان را علم حال و کشف و شهود میدانند و به سالک توصیه می کنند که کتاب و دفتر را بشوید و به حال رجوع کند. امّا سنایی هر دو را لازم میداند و بلکه آنها را مکمّلِ هم در نظر می گیرد و علم و عمل را باهم کمال به شمار می آورد.
چند گویی ز حال غیر که قال
قال بی حال عار باشد و شین [۱۵]
او چون دیگر عرفا و صوفیه پیروی از نفس، را اصلیترین بیماری روحی انسان به شمار میآورد و آن را اصلیترین عامل انحراف میداند. عقیده دارد که حتی اگر آموزههای دین و عقل را در نظر نگیریم، خطر نفس شیطانی قابل انکار نیست:
دینت را نیکو نداری، دیو را دعوت مساز
عقل را چاکر نباشی، نفس را فرمان مکن
از برای کر کســـــانِ باطنِ امّاره را
سینۀ صالح مسوز و اشترش قربان مکن [۱۶]
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منابع:
۱ـ دیوان، ص ۳۰۵.
۲ـ همان، ص ۳۲۴.
۳ـ همان، ص ۷۵۰.
۴ـ همان، ص ۷۵۲.
۵ـ همان، ص ۷۵۴.
۶ـ دفتر عقل و آیت عشق، ج ۲، ص ۲۶۵.
۷ـ افقهای شعر و اندیشه سنایی غزنوی در چاپ دوم با عنوان « زلف عالم سوز» درباره منظومه فکری سنایی غزنوی همراه با گزیده اشعار، سید مهدی رزقانی، نشر روزگار، ۱۳۸۱ش.
۸ـ همان، ص ۳۴
۹ـ همان، ص ۳۵
۱۰ـ همان، ص ۳۶
۱۱ـ همان، ص ۵۹
۱۲ـ دیوان، ص ۳۵۴.
۱۳ـ همان، ص ۱۰۰۴
۱۴ـ دیوان، ص ۱۲۲۲
۱۵ـ دیوان، ص ۱۲۲۶.
۱۶ـ همان، ص ۱۲۲۴.