سنایی ادبیات فارسی را عرفان و تصوّف آشتی داد خود را به سیر تاریخی ادبیات فارسی مربوط نمود، چنانکه او در دوره نخست از زندگیش چون عنصری و فرخی مداحی میکرد و سپس به سوی حکمت و اخلاق و کلام و بلاخره عرفان گرایش کرد، ادبیات فارسی هم همین سرنوشت را یافت. آثار او هم جنبۀ تعلیمی صوفیانه و عارفانه دارد دو هم جنبۀ ادبی و هنری « بدینگونه شعر او، هم به عطار و مولوی شیوۀ تعلیمی صوفیانه را الهام داد هم خاقانی و دیگران را در خط شیوهای که خود آنها آن را « تحقیق» میخواند انداخت. بررسی اشعار تعلیمی صوفیه که هدف آنها تبیین و توجیه مبادی تعلیم آنهاست مخصوصا تاثیر را که سنایی در ایجاد و تکامل این نوع شعر دارد نشان میدهد و بیش از همه تأثیر حدیقة الحقیقة یا الهی نامه اوست که برای جستجو در تحول و تاریخ تصوف ایران اهمیت دارد.»[۱]
اذعان گردیده که سنایی یک قرن و نیم پیش از کمدی الهی دانته به سفر روحانی به عوالم آسمانی پرداخته و در غرب تأثیر داشته است. با اینکه او نخستین شاعر معنوی و صوفیانه در ادبیات فارسی نیست و شخصیتهایی چون ابوذراعۀ بوذجانی، ابوسعید ابوالخیر و برخی دیگر پیش از او شعر گفتهاند، اما به دلیل حرکتی که سنایی در ادبیات فارسی ایجاد نموده و تأثیر فراوان و آثاری که در هر زمینه سرفصل به شمار میآیند، باید او را پدر ادبیات عرفانی در ادبیات فارسی خواند.
شخصیت سنایی سه بعدی است، یکی اینکه او عارف و صوفی بیمانند و آزادهای است که تعالیم و آموزههای و صوفیانه را به بهترین بیان و زبان آورده است و دیگر اینکه او شاعری هنرمند و سخن آراست که در حقیقت به عنوان شاعری برجسته و مشهور بود و بلاخره دانشمندی در علوم مختلف و به ویژه حکمت و اندیشههای عارفانه ایست که در قالب هنری شعری آنها را بیان کرده است. جالب اینکه او این سه جنبه را تا پایان حفظ می کند. در مجموع آپ عارفی صوفی، شاعری شیرین سخن و حکیمی الهی، با این که از بزرگان صوفیه کمتر نامی برده و به مرشد خود و مریدان اشاره ننموده و بسیاری را برات داشته که او از قلندران و متمایل به تجرّد و بیزار از حکمت مدرس به شمار آورند. در مجموع سنایی چه در هنگام شنیدن سخنان دیوانۀ لایخوار و چه پس از عشق به شاهدی خاص، از اموری مادی به سوی معنویت و عرفان رفته باشد، در اصل حکمت و معنویت، تعقل و تأمل از ویژگیهای شخصیت اوست و خواهی نخواهی بسوی سیر و سلوک کشیده میشد، چرا که بیشتری عمر خود را در غزنین و بلخ و سرخس به تجرّد و انزوا سپری کرد و سیر و سفر و آوارگی را تجربه نمود. حکیم سنایی بر فرهنگ و ادب پارسی تأثیری انکار ناپذیر دارد و یکی از سر فصلهای جدید را در شعر پارسی گشوده است. به طوری که هنوز هم در ایران فرهنگی به ویژه در هند و پاکستان، تاجیکستان و آذربایجان و افغانستان و ایران حضوری معنوی دارد. در باره نو آوریهای سنایی که در سه قلمرو و کاملا مسلم دانسته شده آمده:
« نخست در سنت غزل سرایی فارسی، سنایی دست به ابداعاتی زد، از جمله اینکه شعر تغزلی را که تا آن دوره مستغرق در تجربههای زمینی و شخصی بود به بعد تازهای آراست و آن را ظرف عواطف دینی و عرفانی ساخت و مضمونهای قلندرانه و ملامتیان را به شعر در آورد.
دوم نو آوری در مثنوی بود. او مثنوی را قالب ادبیات تعلیمی و فلسفی ــ عرفانی قرار داد. مثنوی فخری نامه ( حدیقة الحقیقة) یکی از موثرترین آثار ادبیات تعلیمی و صوفیانه در زبان فارسی بوده چنان که دیگر شاعران بزرگ فارسی کند من جمله مولوی و عطار مثنویهای خود را به شیوه سنایی ساختند و دیگران نیز مثنویهای بسیاری به تقلید از شیوه سنایی آفریدند.
سومین جلوه خلاق در کار حکیم سنایی، ادبیات انتقادی است. سنایی در قصاید اجتماعی و مثنویهایش به ویژه در کارنامه بلخ به انتقادات اجتماعی پرداخت و این نوع ادبی را هم متحول ساخت. بسیاری از سنتها و باوریهای اجتماعی و دینی و اخلاقیات نادرست را به نقد کشیده و در غزلهای قلندرانه خود به ستیز با جامعه ریازده عصر برخاسته و اعتراض خود را به معیارهای جامعه آن روز در شعر فارسی دیده نمیشود. البته ناصر خسرو معترضی بود که بیرون از نظام حاکم، زبان به اعتراض میگشود.
قصه پردازی سنایی یکی دیگر از جنبههای خلاقانه کار اوست. در روزگار او موجی از توجه به داستان همه جا را فرا گرفته بود. پیش از سنایی، اخوان الصفا و ابو علی سینا از داستانهای ساده، تأویلات فلسفی ارایه کرده بودند و سنایی احتمالا به تاثیر از آنها داستان را به جانب اندیشههای عرفانی کشاند و پایه گذار داستان های عرفانی در مثنوی شد.»[۲]
شیخ اشراقی، سهروردی، اشعار سنایی را در سائل فارسی خود نقل کرده که آنها را پنج بیت خواندهاند[۳] و در دو رسالۀ به او یعنی بستان القلوب و یزدان شناخت هم ابیاتی از سنایی آمده است[۴]
با اینکه سهروردی کمتر از بیست سال پس از سنایی به دنیا آمده اما شهرت سنایی باعث گردیده که اشعارش مورد استفاده او قرار گیرد او از حدیقه، سیرالعباد الی المعاد و دیوان سنایی اشعاری نقل کرده و نوشته: « بزرگی در این معنی گفته»[۵] که آنها در کتاب اشراق و عرفان آمده است.[۶] اما اینکه شیخ اشراق آثار سنایی را خوانده نشان دهندۀ تأثیرپذیری او از این عارف نیز میباشد. جامی در نفحات الانس میگوید که شیخ واحدی اصفهانی مثنوی جام جم خود را بر وزن و اسلوب حدیقه سروده: « وی قصیده رائیۀ حکیم سنایی را جوابی نیکو گفته است و عدد ابیات صدور شصت خواهد بود و مفتتح آن این ابیات است:
ســــــــــــــــر پیوند ما ندارد یار
چون توان شد ز بخت برخودار؟»[۷]
همچنین درباره خاقانی هم نوشته: « وی نیز قصیده رابیۀ حکیم سنایی را جواب گفته و عدد ابیات آن از صدو هشتاد گذشته.»[۸] منظور او از قصیده سنایی همان رموز الانبیاء و کنوز الاولیا است که رابیّهای با صد هشتاد بیت بوده و چنین آغاز میشود:
طلب ای عاشقان خوش رفتار
طرب ای نیکوان شیــــرین کار
بسیاری از شعرای بزرگ ادب فارسی به سنایی پرداخته و جایگاه با ارزش او را الهام بخشی به دیگر شاعران بیان کردهاند؛ جامی در سلسله الذّهب آورده:
از ســـنایی و از نظامی دان
که ز دام اوفتــادگانِ جهان
چون در این دامگاه یاد آرند
از دو بهرام شــــاه یاد آرند
و اینکه:
چون سنایی شهِ اقلیم سخن
راقم تختۀ تعلیـــــــــم سخن .. [۹]
سنایی بیشترین نکتههای دقیق علمی را نیز در شعر خود گنجانده و راهی نو نشان داده که پس از او رهروان زیادی داشته است. مطالب دقیق تفسیری و قرآنی، روایت و حدیث، کلام و حکمت و فلسفه، حتی نجوم و پزشکی و دیگر علوم عصر در اشعار او به زیبایی گنجانده شدهاند. چنانکه در قصیدهای صفات سلبی و ثبوتی خداوند را می گنجانده:
ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی
نروم جز به همان ره که توام راهنمایی
نبد این خلق و تو بودی، نبود خلق و تو باشی
نه بجنبی، نه بگردی، نه بکاهی، نه فزایی … [۱۰]
که به خوبی توانسته صفات الهی را در آن بگنجاند و یا اینکه تفسیری از قرآن را در اشعار خود بیاورد و برای نخستین بار تفسیری شعری ارائه دهد:
ای منزّه ذات تو عمایقول الظالمــــــــون
گفت علمت جمله را مالم تکونوا تعلمون
در ازلمان گفتهای لاتنقطوا من رحمتی
دیگران را گفتهای منهم اذا هم یقنطون…[۱۱]
تا آنجا که حدیثه او را تفسیر قرآن خوانده اند و مولوی به پیروی از او مثنوی خود را تفسیر کلام خدا قرار میدهد. در کتاب شرح مشکلات حدیقة سنایی در برشماری عوامل فکری او به موارد زیر اشاره شده است: کاربرد وسیع آیات و احادیث، اشارات فراوان به اصطلاحات نجومی، به کار گیری اصطلاح طبی، اشاره به علوم قرآنی و تفسیر آن، طرح و تشریح مسایل کلامی و فلسفی، وجود اشعار وعظی و تعلیمی که در سراسر کتاب موج می زند، وجود هزل و هجوهای بسیار تند که شاید بیشتر به واسطه اندیشههای ملامتی گونه تنظیم شده است، شکایت از مهمترین تصویر خیالی در شعر سنایی، استعاره، کنایه، تصویر متضاد، صنایع معنوی و صنایع لفظی اشاره دارد. عقاید و افکار او را در موارد بیان کرده از جمله اینکه: « تصوف سنایی با آنکه از سخنان قلندران و اهل ملامت نیز مایه میگیرد، اما شیوهای معتدل و بهنجار دارد. خدایی که او میجوید خدای یگانهای است که شناخت او جز به او و جز به عنایت او میسر نمیشود:
گر نه ایزد ورا نمـــــــــــودی راه
از خدایی کجا شـــــــــــدی اگاه[۱۲]
عقل بی کُحل آشـــــــنایی او
بی خبر بوده از خــــدایی او [۱۳]
شناختی که تنها با تنزیه و پاکی از هر آلایش حاصل میگردد، از دید سنایی توحید واقعی این نیست که خدا را یکی بگویند بلکه آن است که با وجود او و در جائی که سخن از وجود اوست باید هر وجودی را معدوم بدانند و همه چیز را نیست اِنگارند. لیکن فقط اهل معرفت و تحقیق اند که با عنایت حق به این مقام میرسند… بر اساس عقاید عارفانه سنایی آنکه مثل یک عارف « لا اله الا الله » می گوید و دیگر هیچ چیز جز خدا نمیبیند از هیچ چیز نمیترسد و از هیچکس پروا ندارد. همه چیز را ناچیز میشمارد و همه کس را فراموش میکند… همهجا تصوف و عرفان سنایی رنگ و بوی شریعت میگیرد و وی با توسل به قرآن میکوشد که گرمی و نور حقیقت را از دل و باطن آن استخراج کند. از نظر او برای دریافت این نور پر برکت باید دلی مستعد و پذیرا و خالی از غوغا و شک و تردید داشت تا بتوان به وسیله آن به حقیقت دین و کلام حق رسید. دل شوریده و داغداری که تب و تاب عشق آن را به تقلا و تکاپو وا داشته و درد و شوری جانگداز و توصیفناپذیر آن را فرا گرفته است.
در سراسر حدیثه نوعی سنگینی سردی که شاید معلول حالت قبض گونۀ سرایندۀ به عزلت خزیدهاش باشد، موج می زند جز در آن موارد که سخن عشق و محبت به میان میآید.» [۱۵]
محمد سلیم اختر نوشته: « تصوف و عرفان و زهدیات از اجزای لایتجزی ادبیات متعالی زبان شیرین فارسی است و سنایی از جمله پیشگامان مخترعان و مبتکران طراز اول این نوع سخن میباشد. قدرت و نبوغ توانایی اندیشهاش را همین بس که از یک طرف شعرای متصوف مثل عطار نیشابوری و مولانا جلالالدین محمد بلخی رومی دوشادوشش گام بر میدارند و اعتراف به عظمتش را بر خود واجب میدانند، و مبدعانی قدرتمند چون استاد سخن سعدی و خواجه شیراز که هر کدامشان به حق میتوان گفت: واسطة العقد ادبیات پر مایۀ زبان فارسی است، عصاره نابی از رگ ابداع و ابتکار آن حکیم در کشیده آن را در کلیات و دیوان خود به صورت اندرز و موعظت گنجانیدهاند، از دیگر سوی سرایندگانی ورزیده و هنرمند مانند ملک الشعرای بهار و غالب نامآور دهلوی و اقبال فیلسوف و اندیشمند لاهوری برای رفع نیازهای اظهار و بیان روی به سوی سبک ساده و شیوه سنایی میآورند و از جرقههای تابناک وی اکتساب انوار میکنند.» [۱۶] سپس موضوعات مورد توجه سنایی را با مثالهایی از اشعار او به این ترتیب میآورد: نعت و منقبت( پیامبر«ص» و صحابه و ائمه)، عظمت انسان، اتباع از شریعت، علم، قناعت، توکّل سعی و عمل، هدایت خداوندی، اعراض از جهان فانی، مرگ، استحاله، موت اختیاری و فناء فی الله و پرواز به عالم بالا. مولوی پر مثنوی بارها به طور رسمی به شرح و تفسیر حدیقه میپردازد و خود را شارح حدیثه به شمار میآورد. در مواردی نیز بدون ذکر اشعار و نام سنایی به شرح گفتههای او می پردازد. به عنوان نمونه در دفتر اول پس از بیت ۱۷۶۳ آمده: « تفسیر قول حکیم: به هرجِ از راه وا مانی چه کفر و چه ایمان ــ به هرچِ از دوست دور افتی چه زشت آن نقش و چه زیبا. در معنی قوله علیه السلام اِنّ سعداً الغیور و أنا أغیر من سعد و الله أغیرِ منّی و من غیر ته حرّم الفواحش ما ظهر منها و ما بطن.
جمله عالم ز آن غیور آمد که حق
بُرد در غیرت براین عالم ســـــبق…» [۱۷]
در دفتر اول پس از بیت ۲۰۴۴ میخوانیم: تفسیر بیت حکیم:
آسمانهاست در ولایتِ جان
کارفرمای آسمان جــــــهان
در ره روح پست و بالاســـــت
کوههای بلنـــد و دریاســــــــت
سپس در شرح گفته:
غیب را ابری و آبی دیگر است
آسمان و آفتابی دیگر اســـــت … [۱۸]
سنایی غزنوی با شعرای بزرگ عرب آشنایی داشته و از مضامین و اندیشههای آنها بهره برده و در اشعار خود از حسان بن ثابت، بحتری، فرزدق، ابوتمام، اخطل و اعشی نام برده و از شعرای فارسی نیز بیش از همه از رودکی، عنصری بلخی، فرخی سیستانی، معزی، عثمان مختاری غزنوی توجه داشته است.
اشعار سنایی در کتاب کلیله و دمنه بهرام شاهی، کشف الاسرار میبدی، نفثةالمصدور، مکاتیب عین القضات آمده است و شعرای بزرگ بر تأثیرپذیری خود از سنایی تکیه کرده اند:
انوری:
شعر من بگذار و یک بیت ســـــــنایی کاربندی
کآن سخن را چون سخندانی تو باشد مشتری
خاقانی:
دلیل حمق تو طعن تو در سـنایی بس
که احمق است سر کردههای شیطانی
صائب تبریزی:
این غــــــــــزل را از حکیم غزنوی بشنو تمام
تا بدانی نطق صائب پیش نطقش الکن است
سنایی غزنوی «رح» با بزرگان مکتب جمال مانند غزّالی، عین القضات و سهروردی رقابتهای جالبی دارد که بایستی بهطور جداگانه مورد بررسی قرار گیرد. سیر العباد الی المعاد سنایی با آثار سهروردی چون فی حقیقة العشق یا مونس العشاق، عقل سرخ و لغت موران شباهتهای فراوانی دارد آنها تقریباً معاصر بودهاند و هر دو سفر معنوی و عرفانی روح را مانند هم مطرح نمودهاند. سهروردی می گوید: « بدان که بالای این کوشک، نه شکوب طاقیست که آنرا « شهرستان جان» خوانند، و او بارویی دارد از عزت و خندقی دارد از عظمت و بر دروازه آن شهرستان پیری جوان موکل است و نام پیر « جاویدان خرد است …»[۱۹] همین را در سیر العباد نیز آمده است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منابع:
۱ـ جستجو در تصوف ایران، عبدالحسین زرین کوب، ص ۲۳۸.
۲ـ شوریدهیی در غزنه، مقدمه، ص ۱۲.
3/. J. Debruijn, of piety and poety, p.253.
۴ـ مجموعه مصنّفات شیخ اشراق شهاب الدین سهروردی، ج ۳، ص ۳۷۱ به بعد.
۵ـ همان، ج ۳، ص ۲۸۹.
۶ـ اشراق و عرفان، نصرالله پورجوادی، ص۱۱۷.
۷ـ نفحات الانس، ص ۶۰۴.
۸ـ همان، ص ۶۰۵.
۹ـ هفت اورنگ، ص ۵۶۹.
۱۰ـ دیوان، ص ۶۰۲.
۱۱ـ همان، ص ۵۳۳.
۱۲ـ حدیقه، ص ۶۲.
۱۴ـ همان، ص ۶۲
۱۵ـ شرح مشکلات حدیقه سنایی، اسحاق طغیانی، ص ۲۵.
۱۶ـ هفت گفتار در باره سنایی و عطار و عراقی، ص ۲۵.
۱۷ـ مثنوی معنوی، دفتر اول، ۱۷۶۳.
۱۸ـ همان، دفتر اول، ۲۰۳۵.
۱۹ـ مجموعه مصنّفات شیخ اشراق، ج ۳، ص ۲۶۸.