سنایی در قصیده سرایی کمنظیر است، چنانکه در در مثنوی و غزل و قطعه و مستزاد و رباعی و ترکیب و ترجیعبند نیز قابل ستایش؛ حتی در هجاگویی و انتقاد هم ید طولانی دارد. در عین حال یکی از ویژگیهای هنر نمایی او ابداع ترکیبات زیبا و دلنشین است که با ترکیبات کنایی و تشبیهی و استعاری مجموعهای بزرگ را تشکیل میدهد. ترکیبات چون: روزی ده، خورشید فر، کارخانه عقل، فلک رتبت، ملک مشرب، ادبخوان، خاک سرشت، عطاده، فلکقدر، آهو سرین، آهن عصب، خارا دل، روئین سم، سندان جگر، ضرب غام بر، کیوان منش، سگ پرستان و…[۱]
تلمیحات قرآنی، ترکیبات عربی، تمثیلات، قصص، احادیث، روایات، اصطلاحات تخصصی کلامی، فلسفی، نجومی، پزشکی، ریاضی، موسیقی، علوم اجتماعی وغیره آنقدر بکار برده که نیاز به تألیف فرهنگی جداگانه از آنهاست.
در قصیدهای سنایی با آرایۀ تناسب حدود سی پرنده را در شعر آورده و با آرایههای لفظی و معنوی هنرنمایی کرده است:
آن لکلک گوید که لک الحمد و الک الشکر
تو طعمۀ من کردهای آن مار دمان را…[۲]
لغات و واژههای دشوار و غیر مستعمل را نیز به کار برده و جمع مکسر را باز جمع بسته و حتی جمع را به جای مفرد به کار برده و یا کلمات جمع عربی را نیز جمع بسته است که ارائۀ همه آنها نیاز به مقالهای جداگانه دارد. اما در عین حال صناعات ادبی را مورد توجه قرار داده و اغلب آنها طبع آزمایی کرده است. موارد متعددی دیده میشود که به صنعت جناس توجه داشته و به زیبایی جناسهای خطی، ناقص، مضارع یا صنعت توزیع را استفاده کرده است از فعل و نشانه ندا به زیبایی بهره میگیرد و تحریک و تشویق مینماید:
خیز تا ما یک قدم بر فرق این عالم زنیم
و این تن مجروح را از مفلسی مرهم زنیم… [۳]
یکی از ابتکارهای سنایی از فن مناظره برای تعلیم آموزههای عرفانی است. چنانکه عبدالحسین زرین نوشته: « مناظره در شعر کسانی چون سنایی، نظامی، سعدی، و دیگران جهت معانی عرفانی و اخلاقی استخدام شدهاست از اینها گذشته در حکایات منظوم که شکل تمثیلی آن همیشه و وسیلۀ مناسبی تلقی شده است، برای تعلیم شعر فارسی بهانهیی یافته است جهت لطیفهپردازی: قصه کوتاه. این قصههای منظوم کوتاه که ادبیات اخلاقی و صوفیانه ما از آن سرشار است از طریق تمثیل تعلیم میکند. این نوع قصه در شعر بسیاری از شاعران هست. از سنایی و نظامی تا مولوی و عطار. »[۴]
محمد بقایی(ماکان) فهرستی در ۴۷ صفحه از ضرب المثلهای زبان فارسی آورده که همه آنها در اشعار سنایی آمده و روشن گردیده که در کتاب امثال و حکم دهخدا، در اغلب ضرب المثلها شاهد مثال از سنایی آورده است. همین ضرب المثل گنجینهای فرهنگی و ادبی هستند که زبان فارسی را در قرن های متمادی برای مردم فارسی زبان چون عاملی پیوند دهنده، زنده نگه داشته و باعث گردیده که پس از قرنها مردم امروز به خوبی گفتههای گذشتگان را درک نماید. در یکی از قصیدهها آورده:
بود آنگه وقتِ « کانِ الکأسُ مجریها الیمین»
هست اکنون گاهِ « کانَ الکاسُ مَجریها الشمال» [۵]
که اشاره به بیتی از عمرو بن کلثوم شاعر عصر جاهلی است:
صَبَنْتِ الکاسِ عَنّا اُمَّ عمرو!
و کان الکاسُ مجراها الیمینا
امً عمرو! تو ما را از جام شراب محروم ساختی
حال آنکه تقدیر با ما بود که در سمت راست بودیم
سنایی به رودکی و اشعار او علاقه داشته و به زیبایی از آنها استفاده است:
خسروِ مازندران آید هــــــمی؟
یا مسیح از آسمان آید هــمی؟…
« ریگ آموی و درازی راه او
زیر پامان پرنیان آید همی
آب جیحون از نشاط روی دوست
اسب ما را تا میان آید همی» ( دیوان، ص ۹۹۷)
سنایی مبتکر طنز صوفیانه نیز به شمار میآید که با زیرکی و ذوق همراه بوده و از گروه طنزهای عامه پسند و اجتماعی نیز به شمار میآید و در آن نکتههای انتقادی و هجو و هزل هم دیده میشود که از زبان دیوانگان یا طرق دیگر ارایه میگردد. « این طنز کلبی در آثار بسیاری از شاعران صوفی هست ـــ در سنایی و مولوی، و بیشتر از در عطار.»[۶] همچنین به نوعی ابلیس ستایی اشاره شده که عبدالحسین زرین کوب آن را مربوط به دو مطلب دردهای انسانی و تمایلات تازه عصری میخواند: « به علاوه در هر دو نوع، گرایشی هست به یک ابلیس پرستی مخوف که رواج امروزین خود را در فارسی به امثال بودار و رولن بیشتر مدیون است تا به شیخ احمد غزالی و سنایی و عطار.»[۷]
سنایی در شعر و شاعری وابسته به سبک خراسانی در ادبیات فارسی است و از منوچهری، فرخی، عنصری، عمعق بخارایی، مختاری غزنوی و مسعود سعد تأثیر پذیرفته و اشعار آنها را تضمین کرده است. فرخی سیستانی گفته:
بر آمد نیلگون ابری ز روی نیلگون دریا
چو رایِ عاشقان گردان، چو طبعِ بی دلان شیدا [۸]
و سنایی میگوید:
مکن در جسم و جان منزل که این دون است چ آن والا
قدم زین هر دو بیرون نهِ، نه اینجا باش، نه آنجا [۹]
و یا اینکه:
مگردانم در این عالم ز بیش آزیّ و کم عقلی
چو رای عاشقان گردان، چو طبع بیدلان شیدا [۱۰]
قصاید از عنصری را استقبال نموده و حتی دیوان مسعود سعد را گرد آورده است. در دوره اول زندگی هنری او قصیده به روش گذشتگان بیشترین توجه او را به خود معطوف کرده بود و اسب ذوق خود را در این میدان میتاخت. امّا در دوره پایانی زندگی که غرق عرفان و تصوف بود به مثنوی علاقه نشان داد. سنایی به وجود آمده بود و سنایی تحولی عظیم در قصیده به وجود آورد و شعری که برای مدح دربار ایجاد شده و محمد بن وصیف سکزی در مدح یعقوب لیث صفاری و رودکی و دیگران آن را به کار برده اند با ناصر خسرو و سنایی به راهی جدید رفت. قصیدههای سنایی جنبۀ زاهدانه و عارفانه داشت و چون واعظی پرهیزگار برای اصلاح افراد و جامعه به پند و اندرز پرداخته و در انسان سازی و جامعه سازی راهی نو گشوده است. به همین دلیل او را شاعری اجتماعی و ستیزه گر دانستهاند که در برابر انحرافات اجتماعی به پا خاسته و افراد نابکار را رسوا نموده است. نشان میدهد که دین و شریعت به دست حاکمان از مسیر خود منحرف گشته تا آنجا که دیندار های واقعی را متهم به بی دینی میکنند.
مرد هشیار درین عهد، کم است
ور کسی هست، به دین متّهم است
او قصیده را در راه اصطلاحات اجتماعی و آموزش، نجات از فسادهای فکری و عقیدتی و فرهنگی به کار میبرد. سنایی در غزل فارسی نیز راهی نو گشوده و تغزل که مقدمهای بر قصیده و مناسب با موسیقی و آواز بود و برای عشق زمینی کاربرد داشت، برای عشق عرفانی به کار برد. غزل که فرزند قصیده است بود و در سبک خراسانی از قرن پنجم استقلال پیدا کرد توسط سنایی برای عشق صوفیانه و مناجات زاهدانه و عابدانه و عارفانه به کار رفت و عشق زمینی را به عشق آسمانی رساند. واژه ها و اصصلاحات عرفانی را به غزل وارد نمود و راه را برای رمز گویی گشود، که عطار و مولوی و حافظ و عراقی به اوج خود رسید.
در مثنوی نیز ابتکار سنایی سر فصل جدیدی در ادب فارسی به شمار میآید. مثنویهای رودکی یا کلیله و دمنه و سند باد نامه و آفرین نامه ابو شکور بلخی یا مثنویهای عنصری، دقیقی طوسی، اسدی طوسی، فردوسی و دیگران در راهی دیگر بودند و سنایی یا حدیقة الحقیقة واژهها و اصطلاحات عرفانی و زاهدانه و عابدانه را به مثنوی وارد نمود و با استفاده از تمثیل و حکایات رمزی و با استفاده از زبان عامیانه پیوندی بین مطالب آسمانی و عرفانی با عامه مردم ایجاد کرده و مثنوی تعلیمی را در حوزه عرفان به وجود آورد.
سنایی گفته:
تا گوش همی شنید نامت
جز نام تو نیست بر زبانم
نظامی تضمین کرده:
ای یاد تو مونس روانم
جز نام تو نیست بر زبانم
و سعدی دارد:
جز نقش تو نیست در ضمیرم
جز نام تو نیست بر زبانم[۱۱]
در افکار و اندیشهها به ناصر خسرو نیز نزدیک است: آنجا که ناصر خسرو با آزادگی گفته:
من آنم که در پای خوکان نریزم
مرا این قیمتی دّر لفظ دری را
سنایی نزدیک به آن را دارد
در پای ناکسان نپراکندهام گهر
از دست مهتران نپذیرفتهام عطا[۱۲]
سنایی گفته:
درد دین خود بوالعجب دردی است کاندر وی چو شمع
چون شوی بیمار بهتر گردی از گردن زدن[۱۳]
منوچهری دامغانی دارد:
چون بمیری، آتش اندر تو رسد زنده شوی
چون شوی بیمار بهتر گردی از گردن زدن [۱۴]
با سهروردی نیز قرابتها دارد. سهروردی گفته:
گر پیشتر از مرگ طبیعی مردی
بر خور که بهشت جاودانی بردی
به این گفته سنایی نزدیک است:
بمیر ای دوست پیش از مرگ، اگر می زندگی خواهی
که ادریس از چنین مردن، بهشتی گشت پیش از ما
سنایی گفته:
اندر این ره صد هزار ابلیس آدم روی هست
تا هر آدم روی را زنهار آدم نشـــــــــــــــمری [۱۵]
مولوی گفته:
ای بسا ابلیس آدم روی هست
پس به هر دستی نباید داد دست
حافظ که او در مکتب عرفانی همنظر بوده از اشعار او بهرهها برده است، مانند آنجا که حافظ گفته:
بعداز این دست من و دامن آن سرو بلند
که به بالای جهان از بن بیخم بر کــــــند
از این بیت سنایی گرفته:
بعداز این دست ما و دامن دوست
ز این سپس گوش ما و حلقه یار [۱۵]
مدرس رضوی در باره سبک سنایی نوشته:« سنایی در آغاز حال از سبک عنصری و فرخی پیروی میکرده و مخصوصا به روش فرخی بسیار مایل بوده و در بیشتر از قصاید قدیم اوائل عمر شاعر محسوب است، همگی در کمال جزالت و سلامت و دلیلی بر قدرت طبع او میباشد. و بیشتر به سبک فرخی سروده شد و مانند شعر او با وصف طبیعت شروع گردیده است و در تغزل هم قدرت بی نظیری از خود نشان داده منتهای مهارت و استادی در انتخاب الفاظ و معانی بکار برده و تشبیهات لطیف و طبیعی آورده که همانند فرخی است و دست کمی از او ندارد…
گاهی از مسعود سعد سلمان پیروی کرده و تابع سبک او را نموده و این روش تقلید و پیروی از سبک دیگران تا چندی پس از اقامت در بلخ هم از وی دیده می شود و بعد در اثر تغییر حال اسلوب دیگری که خاص وی است پیش گرفته و سبک چ روش مستقلی در اینجا از او مشاهده میسود.»[۱۶] قصاید زهدیه را از این نوع میداند.
یکی از شاخصههای شعر سنایی به کار بردن اصطلاحات علوم مختلف است و این مطلب از دانش و تخصص او در رشتههای مختلف علوم حکایت دارد، هرچه در عرفان و تصوف بیشتر غور می کند، کمکم اصطلاحات عرفانی نیز بیشتر به کار میبرد و بالاخره ویژگی دیگر شعر او بیدارگری و خدمت به جامعه و مردم است. او در پایان عمر به جای قصاید مدحی به چکامههای زهدی و قلندری پرداخت. وصف طبیعت، توصیف مناظر زیبا، تصویر سازیهای زیبا از مسایل دورنی و بیرونی و احوال معنوی و قلبی و سلوکی از جمله هنرمندیهای اوست، و بالاخره شعر سنایی در آیینه قرآن و سنت و حدیث نیز میباشد و نوعی تفسیر قرآن و اسلام است.
یکی از ویژگیهای شخصیت و شعر سنایی انتقاد و گِله از چرخ و فلک، روزگار و زندگی است که او را به خیام و فردوسی و مانند آنها نزدیک میکند. چنین روحیهای با عرفان و تصوف سازگاری کمتری دارد، چون عارف گِلهای ندارد و همه چیز را در بهترین وضعدو کاملترین حالت میبیند. البته سنایی هم همین دیدگاه را در اشعار عارفانه خود بیان نموده، اما در عین حال این گِلهمندی را نیز دارد که شاید مربوط به دوره اولیه زندگی او باشد که هنوز به تحول عرفانی نرسیده است. چه بسا بتوان این اعتراض را بخشی از شخصیت روشن و سازنده او به شمار آورد که چون شاعری هنرمند به محیط اطراف و هستی، حساسیت نشان میدهد و به دنبال آرمانهای خود است و نمیتواند به کمبودها اعتنا نکند. می گوید:
هستم من آن بلند که گشتم ز چرخ پست
هستم من آن عزیز که ماندم ز دهر خوار
از جور این زمان و زمانه نهاد من
یک لحظه مینیاید همچون زمین قرار
از جهل عار باشد حظّم از اوست فخر
وز شعر فخر زاید قسمم از اوست عار [۱۷]
این شکوه و شکایت از زندگی، برای هنرمند نشانه اشتیاق به کمال و پیشرفت است که به وضع موجود راضی نیست و میخواهد خود و جهان را متحول سازد، اگر چه از دیدگاه عقیدتی مذموم به شمار می آید و نوعی اعتراض به عدالت و حکمت و نظام احسن عالم نیز به حساب میآید:
من مسکین مستمند ضعیــــــف
با غم محنتم ندیم و حـــــریف
گِله دارم ز روزگار بســــــــــــی
با که گویم که نیست هم نفسی
دلم ز جور چرخد جفت عناست
کاندرین روزگار قحط وفاست [۱۸]
هنگامی که با آرامش معنوی و سلوک عرفانی میرسد, دیگر از این آشوبهای دورنی و گِلهمندی کاسته میگردد. اما هرگز از بین نمی رود و همواره نوعی تلخی و اعتراض در شعرهای او دیده می شود که از روح عصیانگر وی سرچشمه می گیرد. چه بسا این اعتراض، پیروی از روحِ حاکم بر شعر در آن عصر بوده که در نزد دیگر شاعران هم دیده میشود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منابع:
۱ـ مقدمه دیوان حکیم سنایی غزنوی، محمد بقایی( ماکان)، صص۱۸۵ ــ ۱۳۸.
۲ـ دیوان، ص ۲۹.
۳ـ همان، ص ۹۰۹.
۴ـ شعر بیدورغ، شعر بی نقاب، ص ۱۲۰.
۵ـ دیوان، ص ۴۷۷.
۶ـ شعر بی دورغ، شعر بی نقاب، عبدالحسین زرینکوب، ص ۱۷۰.
۷ـ همان، ص ۲۳۷.
۸ ـ دیوان فرخی، ص ۱.
۹ـ دیوان سنایی، ص ۲۵.
۱۰ـ همان، ص ۱۱۲.
۱۱ـ دیوان، ص ۸۸۲.
۱۲ـ دیوان، ص ۲۴۷.
۱۳ـ همان، ص ۵۹۱.
۱۴ـ دیوان، ص ۶۶۸.
۱۵ـ همان، ص ۳۷۳.
۱۶ـ دیوان حکیم سنایی غزنوی، مقدمۀ مدرس، ص ۷۶.
۱۷ـ دیوان سنایی، ص ۲۳۳.
۱۸ـ مثنویهای حکیم سنایی، ص ۱۱۱.