معرفی کتاب
- نام کتاب: بینش استراتژیک آمریکا وبحران قدرت جهانی
- نویسنده: زبیگنیو برژینسکی
- ” مشاور امنیت ملی آمریکا در دوره جمی کارتر”
- مترجم: علی بهروز
- معرف: نوروزعلی کاظمی
- نشر: انتشارات صمدیه
- تاریخ: ۹ مهر ۱۳۹۲-
این کتاب شامل چهار بخش؛
بخش نخست: غرب در حال افول
بخش دوم: رنگ پریده گی رویای آمریکایی
بخش سوم: دنیا بعد از آمریکا تاسال ۲۰۲۵
بخش چهارم: ماورایی سال ۲۰۲۵ و نقش دوگانه
بخش نخست: غرب در حال افول
چرا غرب در حال افول باشد؟
دیدگاه نویسنده این است که؛
- بدون شک اگر در دراز مدت، سیاست جهانی و قدرت جهانی در دست یک کشور یا دولتی خاص باشد، اجبارا به صورت روز افزون، این با تعارض و تقابل قدرت ها و کشور های قدرت مند قرار می گیرد. بنابر این، آمریکا نه فقط تنها کشوری است که به مرحله ای رسیده که قدرت جهانی را به صورت متمرکز در دست دارد بلکه آخرین کشوری خواهد بود که صاحب قدرت جهانی است.
- قدرت اقتصادی هم نیز به همین گونه بیشتر پراگنده خواهد شد، بسیار محتمل است که در آینده نزدیک هیچ قدرت وکشوری نتواند که به تنهایی ۳۰ در صد کل تولید ناخالص جهانی را به خود اختصاص دهد.
- اینکه چند دهه است که غرب به صورت کل آمریکا سیاست جهانی را در دست دارند، در کل دوعامل عمده ای بوده که سبب قدرت مندی آمریکا شد؛ پایان صلح آمیز جنگ سرد و فروپاشی بلوک شوروی سابق و همچنان اروپا در نمیه قرن بیستم دوبار دست به خود کشی دسته جمعی زد. اما این تسلط سیاسی دراز مدتی غرب برجهان رو به رنگ پریده گی رفته است.
در این بخش کتاب سه شاخص؛ تکوین قدرت جهانی”امپراتوري مدرن جايگزين امپراتوري سنتي”، صعود آسیا” پراكندگي قدرت جهاني” و بيداري سياسي جهاني بررسي شده است.
مفهوم قدرت جهانی، یک رخداد تاریخی مربوط به دوران اخیر است.در حالیکه هشت صد سال قبل مردم جهان در اجتماعات بسیار منزوی زندگی میکردند، از حضور همسایه گان دور خود خبر نداشتند.
- سرانجام مهاجرت های بزرگ به دور از مناطق خود اندکی این آگاهی در بشریت سایه انداخت و این آگاهی سبب بروز رقابت های خونین میان سلاطین شد تا اینکه کوشش می کردند سرزمین های بیشتری را در تحت سیطره خویش داشته باشند اما در این اواخر، رشد اکتشافات و به وجود آمدن تکنالوژی و… برای مردم درک بیشتر از زمین وسرزمین های بیشتر و درکل جهان اهمیت تلسط برجهان و قدرت جهانی بودن را به وجود آورد.
- از نظر برژينسكي هسته اصلي شكلگيري امپراتوري مدرن به دنبال زوال امپراتوري مستعمراتي غرب و به خصوص اروپا بود كه به كوچكتر شدن حوزه جغرافيايي غرب انجامید. با اين حال برتري اقتصادي و ژئوپليتيكي آن به یاری توسعه جهاني فرهنگ، اقتصاد و قدرت سياسي امريكا گسترش يافت.
- تيرگي ناشي از جنگ سرد سبب شد یک تقسيم بندی در قدرت سياسي و اقتصادي… جهانی صورت گیرد. سرانجام در شروع قرن بیست و یکم، مركز ثقل جهاني و ديناميسم اقتصادي از غرب به شرق (كشورهاي آسياي شرقي از جمله ژاپن و چين) منتقل و بر اين اساس گروه هشت در سال ۲۰۰۸ به گروه ۲۰ تبديل شد.
جدول تولید ناخالص داخلی پنج اقتصاد برتر دنیا
پراكندگي قدرت جهاني و صعود آسيا، با افزايش برتري جهاني ژاپن، چين و هندوستان است.
- پس از جنگ جهانی دوم ژاپن، چین و هندوستان به صوت غیر مترقبه در سیاست اقتصادی دنیا صعود کردند و رفته رفته نقش شان در صحنه سیاست اقتصادی بین المللی برجسته تر شده و این ها درجه بندی قدرت های جهانی، نظم ژیوپولیتیکی غربی را در آسیا پراکنده نمود.
- برژينسكي به نگراني امريكاييها درباره ظهور چين به صورت يك ابرقدرت جهاني اشاره ميكند. از نظر وي اتحاديه اروپا هم يك قدرت مهم و مستقل در صحنه جهاني نيست. جايگاه روسيه هم بدون سلاحهاي اتمي يا وابستگي برخي کشورهاي اروپايي به نفت و گاز آن، روي هرم ژئوپليتيك جهاني بالا نیست، بنا این ناتواني سياسي اتحاديه اروپا، حسرت روسيه براي يك نقش مهم جهاني که قادر به اعمال آن نيست، آسيبپذيري داخلي و خارجي هندوستان و بيميلي طولاني ژاپن .
- چين ممكن است خيلي زود به قله برتري جهاني برسد، اما نه جهان با رهبری یک قدرت واحد باشد ولی قدرت جهانی پراکنده می شود.
بیداری سیاسی جهانی، پراكندگي در حال تكوين قدرت جهاني ظهور پديدهاي به نام “بيداري سياسي” نتیجه فزاینده دوعامل است؛
یکی دنیایی وابسته و درهم گره خورده با اتکا بر دنياي رسانهاي که دارای روابط متقابل بوده و هرلحظه مردم جهان توسط رسانه های تصویری وشنیداری باهم در ارتباط هستند.
دوم افزايش جمعيت جوان بهويژه در جوامع در حال توسعه، با تشديد شده است.
- برژينسكي معتقد است که، انقلاب کبیر فرانسه نخستین جلوه های بیداری سیاسی مدرن بود که از نظر جغرافیایی محدود ولی از نظر اجتماعی عالمگیر بود. دو جنگ جهانی کمک کرد که تا این بیداری سیاسی توده مردم اروپا به یک بیدرای سیاسی جهانی تبدیل شود.
- نهرو از هند، علی جناح از پاکستان، سوکار نو از اندونزی، نکرومه از غنا، و سنگور از سنگال و… رهبران بودن که چنین مسیری را از بیداری سیاسی فردی تا رهبری سیاسی جمعی پیمودند.
- وهمچنان قيام عمومي در آفريقاي شمالي و خاورميانه (بهارعربي) مثال بسيار روشن از بيداري شتابزده سياسي است.
تاثیر این بیداری سیاسی، بر افول غرب به ویژه” آمریکا” از هرم قدرت جهانی آن است كه؛
- نسل جوان امروز را به ذهنیت های ضد استعماری و مستعمره زدای سوق داده است. تفکرات ضد امپریالیستی قشر عظیمی از روشنفکران نوین مناطق فرامستعمراتی را فرا گرفته است.
- اگر قرار باشد که ذهنیت فعالان سیاسی این کشور های نوظهور را برسی کنیم آکنده از دیدگاه خصمانه نسبت به دنیایی غرب دارند. در كشورهاي مسلمان خاورميانه، انزجار حاد از دخالتهاي بيمورد امريكا در خاورميانه و پشتيباني از اسراييل ديده ميشود.
- ضمن این موارد این پدیده بیداری سیاسی جهانی دونتیجه غیر مستقیم نیز بجا گذاشته است؛ یکی اینکه به دشمنيهاي يكطرفه و نسبتاً ارزان قدرتها عليه ملتهاي ضعيف و غيرمتحد خاتمه بخشيد. دوم اینکه شیوه فراگیر بیداری سیاسی اهمیت خاصی به بعدی از سیاست رقابت پذیر جهان داده که قبلا وجود نداشت. یعنی رقابت سیستماتیک جهانی.
بخش دوم: رنگ پریده گی رویای آمریکایی
در این یک قرن اخیر دیده شده است که چه خوب یا چه بد آمریکا، کانون توجه جهانی است. دموکراسی چند قومی آمریکا بیش از هر کشور دگر مورد توجه جهان است.
اما حالا که بیداری سیاسی جهان در همه کشور ها وسعت پیدا نموده این چند پرسش را برای استراتژیست های امریکایی پیش آورده است؛
- آیا سیستم آمریکا هنوز در جهان مثال زدنی است و مورد تقلید قرار دارد؟
- ایا توده های که از نظر سیاسی بیدار شده اند آمریکا را به صورت نشان ای امیدوار کننده برای آینده خودشان می دانند؟
- آیا از نظر آن ها آمریکا نفوذ مثبت در رویداد های جهان دارد؟
برژينسكي برای پاسخ به این پرسش ها، رنگپريدگي رؤياي امريكايي را در چهار بخش میبند یکی رؤياي مشترك امريكايي؛ دوم ماوراي خودفريبي؛ سوم باقي مانده قدرتهاي آمريكا؛ چهارم جنگ طولاني امپريال امريكا؛ مورد بررسي قرار داد.
اول «رؤياي مشترك امريكايي» که در طول چند دهه میلیون ها نفر را از سرتا سر دنیا مجذوب خود ساخته و آنها را به ساحل های خود کشانده است.
- برژینسکی معتقد است در طول قرن بیستم جایگاه جهانی آمریکا دوبار در اوج خود رسید؛ یکی در ختم جنگ اول جهانی و دوم در درختم جنگ سرد. تهيهكنندگان قانوناساسي امريكا، با توجه به ايدهآليسم(آمرمان گرایی) و ماترياليسم( ماده گرایی)، سيستم سياسي با فرضيات اصولي و مشتركي را كوشش كردند بنا كنند تا از حقوق مسلم و غيرقابل انتقال مردم محافظت كند. و با جلوه و جذابيت هر دو حالت شهروندي و سرمايهگذاري، امريكا آنچه را كه اروپا و بقيه دنيا نداشتند، پيشكش كرد.
- اما فاجعه های وجود دارد که، آن روي دگرسكه تمدن امريكا را نشان داد از جمله: اخراج و پاكسازي سرخپوستان با مصوبه كنگره در سال ۱۸۳۰، پايان جهان دوقطبي و اظهارات كلينتون و بعدها بوش پسركه «كشور ما توسط خداوند انتخاب شده»، عدم اطميناني فزاينده درباره دوام درازمدت كارايي اقتصاد امريكا که به صورت ناگهانی آمریکا را تکان داد و بدهكاري روزافزون در دهه اول قرن۲۱،حادثه۱۱ سپتامبر و مسئله جنگ با تروريسم و حمله يكطرفه وغيرقانوني به عراق در سال ۲۰۰۳، بحران مالي سالهاي ۲۰۰۸ و ۲۰۰۹ و… موارد اند که “رویایی مشترک آمریکایی” را که هنوز افراد بسیاری هستند که آن را در سر می پرورانند به چالش کشانده وبه بی باوری سوق داده است.
جدول بومی های آمریکا در شهرهای مختلف
جدول رویایی آمریکایی
دوم «ماوراي خودفريبي»، آمریکایی ها این را باید به وضوح درک کننده که، قدرت آمریکا در خارج از این کشور بسته به آن است که آمریکا با مشکلات داخلی خودش چگونه برخورد می کند.
برژینسکی در این مورد شش مسئله ی که بحران اصلي آمريکا را شکل می دهد در این بخش مطرح کرده است؛
- اول: قرض ملي روز افزون؛
- دوم: سيستم مالي معيوب؛
- سوم: گسترش نابرابري درآمد؛
- چهارم: ويرانشدن تأسيسات زيربنايي ملي؛
- پنجم: بياطلاعي مردم؛
- ششم: سيستم سياسي آن؛
سوم باقي مانده قدرتهاي امريكا؛ در باقيمانده قدرتهاي آمريكا، برژينسكي به عناصري اشاره ميكند كه آمريكا با تكيه به آن مزيتها ميتواند دست به نوسازي و بازسازي خود بزند: قدرت فراگير اقتصادي، توان نوآوري، پويايي جمعيت، بسيج واکنشي، پايه جغرافيايي، جاذبه دمکراتيکي.
دراین بخش خلاصه ضعف ها و نقاط امتیاز آمریکا را در رابطه با ظرفیت سیستم آمریکا برای رقابت جهانی نشان می دهد.
ضعف ها
- قرض ملی
- سیستم مالی معیوب
- نابرابری گسترده اجتماعی
- تاسیسات زیربنایی درحال ویران
- بی اطلاعی عمومی
- سیاست های بنبستی
امتیاز ها
- قدرت فراگیر اقتصادی
- توانایی نوآوری
- پویایی جمعیت
- بسیج واکنشی
- پایه جغرافیایی
- جاذبه دموکراتیکی
چهارم: جنگ طولاني امپريال امريكا؛ برژينسكي در این محور بیشتر توضیح داده ومعتقد است طولانيترين جنگهاي تاريخ امريكا با يك ويژگي مشترك بوده است:
- انجام عمليات نظامي امريكا در مناطقي ناسازگار و خصمانه كه دولت بوش پسر كمترين توجهي براي زمينه پيچيده فرهنگي منطقه، دشمنيهاي عميق قومي که ايجاد برخورد دروني ميكردند، ناآراميهاي خطرناك همسايگيها در منطقه، اختلافات حل نشده ارضي در حد بسيار مشكل ساز، نكرده بود.
- او هرچند جنگ افغانستان را برخلاف جنگ با عراق داراي توجيه ميداند ولي معتقد است امريكا فاقد يك استراتژي جامع براي منزويساختن تروريستهاي افراطي القاعده ودگر گروهای اسلامی بنیاد گرا بوده ویک پاسخ درازمدت براي ضعيفسازي شبکه های تروریستی و حامیان آنها باشد.
- از نظر وي چنين پاسخي بايد متضمن تقويت «ميانهروها» و منزويسازي «افراطيگري اسلامي» ميبود که متاسفانه در این خصوص راهبرد سیاست خارجی آمریکا به سمت دگری روان است.
برژينسكي تأكيد ميكند كه علاوه بر جنگ تمام نشده افغانستان، آمريكا با سه وضعيت دشوار و عظيم ژئوپليتيكي در منطقهاي پهناور، پرجمعيت و بيثبات از شرق كانال سوئز تا غرب سينكيانگ شامل:
- خيزش مسلمانان بنيادگراي پاكستان مسلح به سلاح اتمي، احتمال برخورد نظامي با ايران، احتمال ناموفقبودن امريكا در حمايت از قرارداد صلح منصفانه بين اسراييل و فلسطين روبهرو است.
وي معتقد است سياست خارجي که توسط محاسبات واقعبينانه منافع ملي امريكا تدوين نشده باشد، سياستي است كه موقعيت جهاني امريكا را در طول ۲۰ سال آينده با خطري جدي مواجه خواهد كرد:
- جنگ بزرگتري که از افغانستان به پاكستان گسترش پيدا كند، يا يك درگيري نظامي با ايران، يا حتي جان گرفتن دوباره خصومت بين اسراييل و فلسطينيها، امريكا را به درون درگيريها و تصادمهاي منطقهاي ميكشاند، بدون آنكه پاياني براي آن ديده شود.
واین فشرده ای از عواملی بود که، اگر امریکا به اصلاح آن نه پردازد ” رویایی آمریکایی” رنگ اعتماد و جذبه از رخ آن پریده است
بخش سوم: دنیا بعد از آمریکا: تاسال۲۰۲۵
برژينسكي معتقد است، اگر امریکا ضعیف شود احتمال اینکه چین به عنوان یک قدرت بزرگ برتر جانشین امریکا گردد کم است اما، در شرايط بعد از افول امريكا، جهان به سمت یک هرج و مرج خواهد رفت؛
- افزايش تنش ميان رقبا و تشويق رفتار خودخواهانه دولتها” به جان هم افتادن”
- كاهش همكاريهاي بينالمللي
- رفتن به سوي استفاده از زور براي «كنترل منطقهاي» توسط رقباي دارای پیشینه رقابتی
افول آمریکا ممکن به اعتراض كشورها به توزيع حق رأي در شوراي امنيت منجر شود، اين چشمانداز ميتواند شامل:
درآسیا؛
- حركت ژاپن به سوي اروپا از ترس قدرتگيري چين
- ايجاد همكاري سياسي و حتي نظامي ميان هندوستان و ژاپن
- چشمدوختن روسيه به ايالتهاي استقلاليافته از اتحاد جماهير شوروي
در اروپا؛
- نزديكي آلمان و ايتاليا به دليل منافع تجاري به روسيه، تفكر فرانسه به اتحاديه اروپاي از نظر سياسي مستحكمتر
- خواست انگلستان براي ايجاد توازن در اتحاديه اروپا
- احتمال حك نقشه قلمرو محلي توسط تركيه و برزيل باشد.
و در آمریکا؛ به پايان همسايگي خوب آمريکا با مكزيك، ناآراميهاي قومي خشونتآميز، عبور اسلحه و موادمخدر و مهاجرتهاي غيرقانوني، نيروي شاغل
از نظر برژينسكي آمریکا افول کند دربعد منابع مشترك جهاني که دولتها و ملتها در آن شريك هستند، مانند:
- منابع مشترك استراتژيك شامل دريا، هوا، فضا، قلمرو ارتباطات و قدرت اتمي و منابع مشترك مربوط به محيطزيست شامل مشاركت ژئوپليتيكال در مديريت منابع آب، قطب شمال و تغيير آب و هوا و… . در شرايط كنوني تحتتأثير جابهجايي قدرتهاي نوظهور مانند چين، روسيه و هندوستان و مزيتهاي مادي آنان همچون گسترش نيروي دريايي قرار گرفته و افول امريكا اثر خطرناكي از جمله احتمال عدم تمايلش به جلوگيري از توسعه برخوردهاي دريايي در اقيانوس آرام يا اقيانوس هند خواهد داشت.
- از سوی دیگر افول قدرت آمريكا براي امنيت تعدادي از كشورهاي ضعيفتر خطر بيشتري ايجاد مي کند: گرجستان- تايوان- كرهجنوبي – بلاروس – افغانستان – پاكستان و … و نيز صلح خاورميانه شكست ميخورد.
برژينسكي در رابطه “كنترل جهاني تكثير نيروي اتمي” که آن را به عنوان تضمين ثبات سيستم بينالمللي، می داند، بیان می کند که افول آمریکا در آینده نزدیک،جهان منجر به تشديد رقابت تسليحاتي اتمي قرار می گیرد؛
- امکان دست رسی ايران به سلاحهاي اتمي وهمچنان بد تر شدن وضعیت پاکستان و امکان افتادن سلاح اتمی آن کشور به دست افراطی های جنگجو.
- كشورهاي کرهجنوبي، تايوان، ژاپن، تركيه و حتي اسراييل كه در حال حاضر امنيتشان متكي به چتر اتمي آمريكا است، يا خودشان تسليحات اتمي ميسازند يا زير چتر قدرت ديگري مانند چين، روسيه يا هند ميروند.
وهمچنان تفییر اقلیم؛ منابع مشترك در حوزه محيطزيست به دليل ناياببودن فزاينده آب تازه و بازشدن قطب و افزايش دماي زمين از نظر وی دنيا را در قرن حاضر با مشكلات ژئوپليتيكي تازهاي روبرو خواهد كرد كه براي مديريت آنها به توافقهاي جهاني و فداكاريهاي چند جانبه نياز است. بنابراین، كاهش نفوذ آمريكا امكان به دست آوردن توافقهاي روي محيطزيست و مديريت منابع مشترك جهاني را كمتر خواهد كرد.
برژينسكي باورمند است که، “آینده آمریکا بسته گی به آن دارد که، نقش مردم و دركشان از تغيير موقعيت جهاني آمريكا چگونه می باشد” كه بتواند آمريكا را در دهههاي آينده به سوي يك تعادل ژئوپليتيكال تازه و با ثبات روي مهمترين قاره، يعني اوراسيا ببرد.
جهان را پس از سال ۲۰۲۵ به سه محور تقسیم بندی می کند؛
- ناپایداری ژیوپلیتیکال اورآسیا؛
- یک غرب گسترده وحیاتی؛
- یک شرق باثبات وتعاونی؛
الف: ناپايداري ژئوپليتيكال اوراسيا؛
از نظر برژينسكي مسله ای آمریکایی به آن توجه جدی داشته باشند، جابهجايي مرکز قدرت از غرب به شرق و از اروپا به آسيا و از امريكا شايد به چين، است. د رحالیکه که موقعيت جهاني آمريكا در درازمدت و براي ثبات ژئوپليتيك جهاني، در اوراسيا شرق كانال سوئز مصر، ايالت سينكيانگ چين،جنوب مرزهاي روسيه فعلي، افغانستان،پاکستان و كشورهاي تازه آسياي مركزي، به تهدید مواجه است.
از نظروی سه مسئله مرتبط با هم، به دليل فوريت اثر و ضرر آنها، اضطراريترين مسائل در فهرست كنوني ژئوپليتيكال آمريكا هستند؛ افغانستان، ايران و صلح ميان اسراييل و فلسطين.
ب: یک غرب گسترده وحیاتی
برژینسکی نياز این امر را یک تعريف روشن از منافع اروپا، اروپا در ۴۰ سال بعد، نقش تركيه و روسيه بهعنوان قسمتي از غرب وسيعتر يا جدا از آن ميداند.
آمریکا در همکاری هدفمند اروپا می تواند، براي تحقق يك غرب گسترده و حياتي ابتدا به بازسازي ديناميسم و پويايي داخلي آمريكا به عنوان امري امكانپذير ميانديشد و معتقد است نقطه شروع ايجاد يك غرب بزرگتر و باثبات در درازمدت عبارت است از شناسايي اين حقيقت تاريخي که اروپاي امروز هنوز يك پروژه ناتمام است، تركيه را با شرايط مساوي به آغوش اتحاديه اروپا بپذيرد و روسيه را بيش از اين درگير اقتصاد و سياست دنياي غرب كند. برژينسكي برعكس تركيه، رابطه روسيه با اروپا را متزلزل ميداند و معتقد است اصرار در ناديدهگرفتن احترام براي حكومت قانون، بهخصوص در روسيه با توجه به جهتگيري ژئوپليتيكي نخبگان سياست خارجي آن برخلاف تجار ثروتمندش، شايد بزرگترين مانع براي پذيرش فلسفي اين دو كشور در آغوش غرب باشد.
ج: یک شرق تازه باثبات و تعاونی
برژینسکی گرچه ويژگيهاي صعود آسياي بپا خاسته قرن ۲۱ را مشابه با ويژگيهاي اروپاي قرن ۲۰ ميداند، اما معتقد است، خود نابودی اروپا در قرن بیست درس های بزرگی برای آسیای قرن بیست ویک آموخته و اکثر نفوذ آسیا را بیدرای سیاسی بخشیده است، بنابراین با وجود عدم اطمينانهاي انبوه و نامتقارن در آسيا، بحثهايي که فرضيه «شرق جديد محكوم به جنگ و رويارويي معدومكننده است» را پشتيباني ميكنند، خيلي ضعيفتر از آن هستند كه قانعكننده باشند.
با اينهمه ثبات آسيا در نظريه برژينسكي تا حدودي به پاسخ آمريكا به دو مثلث منطقهاي با محوريت چين بستگی دارد؛
مثلث اول: چین، پاکستان و هندوستان
در حالت اول پاكستان و در حالت دوم كرهشمالي و كرهجنوبي و احتمالاً تايوان نقطه تمركز ناامني خواهند بود. در هر دو حالت آمريكا بهعنوان بازيگر اصلي و كليدي بايد از هرگونه درگيري نظامي در برخوردهاي بين قدرتهاي رقيب آسيايي به مثابه يك اصل عمومي خودداري کند.
در ارتباط با مثلث اول، با توجه به اينكه هنديها و چينيها زنداني احساسات ذهني و زمينه ژئوپليتيكي خود هستند معتقد است اتحاد آمريكا با هندوستان، نبايد بهسوي چين هدفگيري شده باشد و با كاهش ترس روسيه از چين، علاقه روسيه به نزديكي بيشتر با غرب را از ميان ببرد.
مثلث دوم: چین، ژاپن و کره جنوبی
در مورد مثلث دوم، هرچند مثلث منطقه ای چين، ژاپن، كرهجنوبي با درجه كمتري جنوبشرقي آسيا را در برميگيرد، اما باید هم به نقش چين به معنی قدرت غالب در آسيا و هم به نوع و فرم موقعيت آمريكا در اقيانوس آرام، برميگردد.
.