عمر خیام ریاضیدان، منجم و شاعر بزرگ زبان پارسی است که جایگاه ویژهای در علم و ابیات دارد. یکی از خدمات مهم خیام به همراه جمعی دیگر از منجمان بزرگ، این است که بر اساس دستور ملکشاه سلجوقی منجمان شروع در جهت اصلاح تاریخ هجری شمسی برآمدند و تلاش کردند تاریخ شمسی را نظم و ثبات بیشتری بدهند. ازاینرو خیام همراه با جمعی از بزرگان علم نجوم آن زمان، چندین سال در رصدخانه جلالی در اصفهان برای اصلاح تاریخ هجری شمسی کارکردند تا اینکه موفق شدند نوروز را در اول برج حمل قرار دهند.
بر اساس گفتههای مورخان، نوروز در تا این زمان، سالانه در ماهها مختلف، بهویژه در برج حوت اتفاق میافتاد.
به نوشته سید حسن تقی زاده «نوروز در عهد ساسانیان، چنانکه در زمان ما معمول است، در آغاز بهار نبوده بلکه مانند عید فطر و قربان در فصول سال میگشته، البته نه به آن سرعت که ماههای عربی میگردند. در سال یازدهم هجرت که مبدأ تاریخ یزدگردی و همزمان با جلوس یزدگرد سوم، آخرین پادشاه ساسانی، بر تخت پادشاهی است، نوروز در ۱۶ حزیران رومی (ژوئن) یعنی نزدیک به اول تابستان بود. از آن تاریخ نوروز بهتدریج هر چهار سال یک روز عقبتر ماند تا در سال ۴۶۷ هجری قمری، در ۱۳ برج حوت یعنی ۱۷ روز مانده به آخر زمستان واقع شد که سرانجام در قرن هفتم هجری تقویم جلالی با کوشش منجمان عصر سلجوقی ثبت و ضبط گردید و سال به ۳۶۵ روز و ۵ ساعت و ۴۲ دقیقه و ۴۶ ثانیه شناخته شد.»
این نشان میدهد که خیام با جمعی از بزرگان علم نجوم خدمت بزرگی برای ثبات بیشتر تاریخ شمسی و نوروز انجام داده است.
از سوی دیگر عشق و علاقه خیام به نوروز و بهار خیلی واضح و آشکار است. او حتا به نوروز و بهار پس از مرگ خود میاندیشد و میگوید که مرا درجایی دفن کنید تا قبر من گلافشان شود. نظامی عروضی در چهارمقاله نوشته است «در سنهی ست و خمسمایه به شهر بلخ در کوی بردهفروشان در سرای امیر ابو سعد جره خواجهامام عمر خیامی و خواجه امام مظفر اسفزاری نزول کرده بودند و من بدان خدمت پیوسته بودم.
در میان مجلس عشرت از حجة الحق عمر شنیدم که او گفت: «گور من در موضعی باشد که هر بهاری شمال بر من گلافشان میکند.» مرا این سخن مستحیل نمود. و دانستم که چنوئی گزاف نگوید.
چون در سنه ثلاثین به نشابور رسیدم چهار (چند – ن) سال بود تا آن بزرگ روی در نقاب خاک کشیده بود و عالم سفلی از او یتیم مانده؛ و او را بر من حق استادی بود. آدینهای به زیارت او رفتم و یکی را با خود ببردم که خاک او به من نماید. مرا به گورستان حیره بیرون آورد؛ و بر دست چپ گشتم در پایین دیوار باغی خاک او دیدم نهاده و درختان امرود و زردآلو سر از آن باغ بیرون کرده و چندان برگ شکوفه بر خاک او ریخته بود که خاک او در زیر گل پنهان شده بود؛ و مرا یاد آمد آن حکایت که به شهر بلخ از او شنیده بودم. گریه بر من افتاد که در بسیط عالم و اقطار ربع مسکون او را هیچ جای نظیری نمیدیدم. ایزد تبارکوتعالی جای او در جنان کناد بمنه و کرمه.»
این علاقهی وافر خیام به نوروز و بهار در اشعار او نیز بسیار هویدا است. او در رباعیات خود زیباییهای نوروز را بر میشمرد و انسان را به شادمانی و استفاده خوب از این فرصت نیک تشویق میکند.
بر چهره گل نسیم نوروز خوش است
در صحن چمن روی دلافروز خوش است
از دی که گذشت هر چه گویی خوش نیست
خوش باش و ز دی مگو که امروز خوش است
(رباعی شماره ۱۹)
چون ابر به نوروز رخ لاله بشست
برخیز و به جام باده کن عزم درست
کاین سبزه که امروز تماشاگه توست
فردا همه از خاک تو برخواهد رست
(رباعی شماره ۲۴)
چون لاله به نوروز قدح گیر بدست
با لالهرخی اگر تو را فرصت هست
می نوش به خرمی که این چرخ کهن
ناگاه تو را چو خاک گرداند پست
( رباعی شماره۲۷)
صادق هدایت در شرح اشعار خیام در مورد جایگاه نوروز مینویسد: «شب مهتاب، ویرانه، مرغ حق، قبرستان، هوای نمناک بهاری در خیام خیلی مؤثر بوده. ولی به نظر میآید که شکوه و طراوت بهار، رنگها و بوی گل، چمنزار، جویبار، نسیم ملایم و طبیعت افسونگر، با آهنگ چنگ ساقیان ماهرو و بوسههای پرحرارت آنها که فصل بهار و نوروز را تکمیل میکرده، در روح خیام تأثیر فوقالعاده داشته. خیام با لطافت و ظرافت مخصوصی که در نزد شعرای دیگر کمیاب است طبیعت را حس میکرده و با یک دنیا استادی وصف آن را میکند.»
روزی است خوش و هوا نه گرم است و نه سرد،
ابر از رُخِ گلزار همیشوید گَرْد،
بلبل به زبانِ پهلوی با گلِ زرد،
فریاد همیزند که: میباید خورد!
(رباعی شماره ۱۱۸)
بنگر ز صبا دامن گل چاک شده
بلبل ز جمال گل طربناک شده
در سایه گل نشین که بسیار این گل
در خاک فروریزد و ما خاک شده
(رباعی شماره ۱۵۴)
یکی از آثار مهم خیام در باب نوروز کتاب نوروز نامه است. «نوروزنامه» از آثار مهم ادبیات کلاسیک زبان پارسی است که در آن خیام به منشأ و تاریخ و آداب جشن نوروز پرداخته است.
خیام در معرفی کتاب نوروزنامه مینویسند: «درین کتاب که بیان کرده آمد، در کشف حقیقت نوروز که به نزدیک ملوک عجم کدام روز بوده است و کدام پادشاه نهاده است و چرا بزرگ داشتهاند آن را و دیگر آیین پادشاهان و سیرت ایشان در هر کاری مختصر کرده آید انشاء الله تعالی اما سبب نهادن نوروز آن بوده است که چون بدانستند که آفتاب را دو دور بود یکی آنک هر سیصد و شصتوپنج روز و ربعی از شبانهروز به اول دقیقه حمل بازآید به همان وقت و روز که رفته بود بدین دقیقه نتواند آمدن، چه هرسال از مدت همی کم شود، و چون جمشید آن روز را دریافت نوروز نام نهاد و جشن آیین آورد، و پسازآن پادشاهان و دیگر مردمان بدو اقتدا کردند، و قصه آنچنان است که چون گیومرت اول از ملوک عجم به پادشاهی بنشست خواست که ایام سال و ماه را نام نهد و تاریخ سازد تا مردمان آن را بدانند، بنگریست که آن روز بامداد آفتاب به اول دقیقه حمل آمد، موبدان عجم را گرد کرد و بفرمود که تاریخ ازآنجا آغاز کنند»
در نوروز نامه در باب نوروز داستانهای بسیاری ذکر شده است که پرداختن به آنها از حوصله این نوشته خارج است. ازاینرو به یک نمونه اکتفا میکنم .
خیام در باب فرهنگ نوروزی بردن به دربار شاهان، حکایتی را در نوروز نامه آورده است که نشاندهندهی اهمیت این فرهنگ است: «آیین ملوک عجم از گاه کیخسرو تا به روزگار یزد جرد شهریار که آخر ملوک عجم بود، چنان بوده است که روز نوروز، نخست کس از مردمان بیگانه، موبد موبدان پیش ملک آمدی با جام زرین پرمی و انگشتری و درمی و دیناری خسروانی، و یک دسته خوید سبز رسته و شمشیری و تیر و کمان و دوات و قلم، و اسپیو بازی و غلامی خوب روی، و ستایش نمودی و نیایش کردی او را به زبان پارسی به عبارت ایشان، چون موبد موبدان از آفرین بپرداختی پس بزرگان دولت درآمدندی و خدمتها پیش آوردندی»
لازم به ذکر است که نوروز در اندیشهی خیام، متأثر از دانش او در فلسفه، نجوم و ریاضیات است. طوری که گردش روزگار در شعر او بسیار واضح و آشکار است. درواقع میتوان گفت که خیام گردش روزگار و حس ميکند و بر اساس آن زندگی انسان را توصیف میکند. رباعیات خیام بسیار آشکارا نمودهای فلسفه و نجوم را در اندیشهی او بیان میکند و نشان میدهد که خیام لحظهبهلحظهی زندگی انسان را بر اساس رویدادهای طبعی سنجش میکند و میگوید که چون طبیعت بر اساس فصلها بناشده است، زندگی انسان نیز اینگونه است و پس باید قدرش را بدانیم و از آن لذت وافر ببریم.
نوروزتان پیروز باد