در دو قسمت قبلی به نوروز در شعر فردوسی و سعدی پرداختم؛ در این نوشته به جایگاه نوروز و بهار در شعر حافظ میپردازم.
نوروز و بهار در اشعار حافظ جایگاه ویژهی دارد. او این جشن را بهعنوان فرصتی برای تجدید حیات، بازگشت به طبیعت و لذت بردن از زندگی و شادمانی توصیف میکند. در شعرهای حافظ شیرازی در مجموع ۲۸ بار «بهار»، ۱ بار «نوروز»، ۵ بار «نوروزی» و ۱ بار «فروردین» به کار رفته است. حافظ با استفاده از واژههای دیگر چون «صبا» و «باد صبا» یا به گونهی غیرمستقیم، نیز نوروز و دگرگونی طبیعت را بسیار گرامی داشته است و اشعار زیبایی در توصیف این رویداد طبیعی دارد.
حافظ، مژده آمدن نوروز میدهد و آن را نمادی از نو شدن و دگرگونی و جوانی میداند و از آن بهعنوان فرصتی برای رها شدن از غم و اندوه و آغاز زندگی نو یاد میکند.
نفس باد صبا مشکفشان خواهد شد
عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد
ارغوان جام عقیقی به سمن خواهد داد
چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد
(غزل شماره ۱۶۴)
ز کوی یار میآید نسیم باد نوروزی
از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی
چو گل گر خردهای داری خدا را صرف عشرت کن
که قارون را غلطها داد سودای زراندوزی
(غزل شماره ۴۵۴)
حافظ تلاش میکند تا مخاطبش را تشویق کند تا از بهار بهره ببرد و تأکید میکند که از این فرصت خوب استفاده کنید؛ زیرا این فرصت از دست میرود و ممکن است بهارهای دیگری بیاید و ما حضور نداشته باشیم تا از آن بهرهی ببریم.
خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست؟
ساقی کجاست، گو سببِ انتظار چیست؟
هر وقتِ خوش که دست دهد مغتنم شمار
کس را وقوف نیست که انجامِ کار چیست
(غزل شماره ۶۵)
نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی
که بسی گل بدمد باز و تو در گل باشی
من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش
که تو خود دانی اگر زیرک و عاقل باشی
(غزل شماره ۴۵۶)
به صحرا رو که از دامن غبار غم بیفشانی
به گلزار آی کز بلبل غزل گفتن بیاموزی
(غزل شماره ۴۵۴)
او با ظرافت و دقت فراوان، زیباییهای طبیعت در بهار را به تصویر میکشد. شکفتن گلها، آواز بلبل، وزش باد ملایم و سرسبزی دشت و باغ از مضامین رایج در اشعار بهاری او هستند.
خوش عروسیست جهان از رهِ صورت لیکن
هر که پیوست بدو، عمرِ خودش کاوین داد
بعد از این دستِ من و دامنِ سرو و لبِ جوی
خاصه اکنون که صبا مژده فروردین داد
(غزل شماره ۱۱۲)
صبا به تهنيت پير می فروش آمد
كه موسم طرب و عيش و ناز و نوش آمد
هوا مسيح نفس گشت و باد نافه گشای
درخت سبز شد و مرغ در خروش آمد
(غزل شماره ۱۷۵)
بهار و گل طربانگیز گشت و توبهشکن
به شادی رخ گل بیخ غم ز دل بر کن
رسید باد صبا غنچه در هواداری
ز خود برونشد و بر خود درید پیراهن
(غزل شماره ۳۸۸)
حافظ، بهار را با عشق و شادی پیوند میدهد و معتقد است که این فصل، بهترین زمان برای عشرت و شادمانی است.
صبا به تهنیتِ پیرِ میفروش آمد
که موسمِ طرب و عیش و ناز و نوش آمد
هوا مسیح نفس گشت و باد نافهگشای
درخت سبز شد و مرغ در خروش آمد
تنورِ لاله چنان بر فروخت بادِ بهار
که غنچه غرقِ عرق گشت و گل به جوش آمد
(غزل شماره ۱۷۵)
در برخی از اشعار بهاری حافظ، حضور باده و شراب به چشم میآید. او از می بهعنوان نمادی از عشق و صفا یاد میکند و معتقد است که در بهار، روح انسان نیز شاداب و سرزنده میشود. از این به بیخیالی و مینوشی و شادمانی دعوت میکند.
خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست؟
ساقی کجاست، گو سببِ انتظار چیست؟
(غزل شماره ۶۵)
گل بی رخِ یار خوش نباشد
بی باده بهار خوش نباشد
(غزل شماره ۱۶۳)
رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید
وظیفه گر برسد، مصرفش گُل است و نَبید
صَفیرِ مرغ برآمد، بَطِ شراب کجاست؟
فَغان فتاد به بلبل، نقابِ گُل که کشید؟
(غزل شماره ۲۳۹)
می اندر مجلس آصف به نوروز جلالی نوش
که بخشد جرعه جامت جهان را ساز نوروزی
(غزل شماره ۴۵۴)
ساقیا سایه ابر است و بهار و لب جوی
من نگویم چه کن ار اهلدلی خودتو بگوی
بوی یکرنگی از این نقش نمیآید خیز
دلق آلوده صوفی به می ناب بشوی
(غزل شماره ۴۸۵)
ساقی بهار میرسد و وجهِ مِی نماند
فکری بکن که خونِ دل آمد ز غم به جوش
عشق است و مفلسیّ و جوانیّ و نوبهار
عُذرم پذیر و جرم به ذیلِ کرم بپوش
(غزل شماره ۲۸۵)
اشعار حافظ در مورد نوروز و بهار، نقشی بهسزا در ترویج فرهنگ و سنتهای این جشن باستانی داشته است. بسیاری از مردم، بیتهای معروف او را در وصف بهار و نوروز زمزمه میکنند و از زیباییهای این فصل لذت میبرند.
علاوه بر موارد بالا، میتوان به مضامین دیگری مانند گذر زمان، هجران و فراق و عرفان و فلسفه نیز در اشعار بهاری حافظ اشاره کرد. اشعار حافظ در مورد نوروز و بهار، سرشار از ظرافت، لطافت و زیبایی است و خواننده را به سفری ذهنی به دنیای پرطراوت و دلانگیز بهار میبرد.