در هفتهی گذشته، درگیریهایی میان نیروهای پاکستان و طالبان در مرزهای شرقی افغانستان رخ داد. همزمان با درگیریهای نظامی، جنگ رسانهای گستردهای نیز میان دو طرف درگرفت. در این جنگ رسانهای، بیشتر نخبگان اقوام غیرپشتون موضعی انتقادی نسبت به طالبان گرفتند.
برخی از نخبگان پشتون این مواضع را با برچسبهایی چون «جاسوسی» یا «وطنفروشی» پاسخ دادند.
اما برچسبزدن هیچگاه راه درستی برای فهم پدیدهها نیست؛ بلکه ذهنهایی را راضی میکند که از تفکر گریزاناند. برای درک این رفتار، باید ریشههای فکری و تاریخی آن را بررسی کرد.
یکی از علل و عوامل این همدلی می تواند، ستمگری های طالبان باشد، اما علاوه بر آن به نظر میرسد که هر دو طرف – یعنی پاکستان و اقوام غیرپشتون افغانستان – از نوع خاصی از تعریف «ملت» که برخی نخبگان پشتون از آن دفاع میکنند، احساس تهدید میکنند.
این تعریف، برگرفته از برداشت آلمانی از ملت است.
در اندیشهی آلمانی، ملت مجموعهای از مردمی است که زبان و تبار مشترک دارند، فارغ از اینکه در چه کشوری زندگی کنند. بر بنیاد همین تعریف بود که آلمان بارها برای تصرف ایالتهای آلزاس و لورن با فرانسه جنگید.
تاریخدانانی چون اشتراوس و مومسن استدلال میکردند: «آلزاسیها از ما هستند، پس از آنِ ما هستند. اشتراک فرهنگی پایهی این تصاحب است. قیمومیت فرانسه آنان را از خانوادهی واقعیشان جدا کرده بود. پیروزی پروس، آن بیرویهگی تاریخی را تصحیح میکند.»
چنین نگاهی را میتوان در برخی گفتمانهای قومی افغانستان نیز مشاهده کرد. برای نمونه، غفور لیوال، از چهرههای سیاسی پشتون، گفته بود که پشتونهای دو سوی مرز یک ملت واحدند. محمد نبی عمری، از مقامهای طالبان نیز از «بازپسگیری سرزمینهای از دسترفته» سخن گفته است.
ارنست رنان، فیلسوف فرانسوی، این تعریف قومی از ملت را «خطرناکترین مادهی منفجرهی عصر» مینامید. او باور داشت چنین تعریفی به جنگهای خارجی و برتریجویی قومی در داخل منجر میشود. آنچه رنان دربارهی تعریف آلمانی ملت گفت، در مورد فضای فکری افغانستان نیز صدق میکند.
این برداشت از ملت، پاکستان را نگران میسازد، زیرا خطر تجزیه و الحاق مناطق پشتوننشین به افغانستان را در خود دارد. در داخل افغانستان نیز، اقوام غیرپشتون از آن احساس تهدید میکنند، چون بیم دارند که این نگاه، نوعی پروژهی برتری قومی را دنبال کند. همین تهدید مشترک، باعث شده است که در موضوع دیورند، اقوام غیرپشتون و پاکستان مواضعی نزدیک به هم داشته باشند.
خواست اقوام غیرپشتون روشن است:
باید بر سر تعریفی تازه از ملت به توافق رسید — تعریفی که عنصر قرارداد، همزیستی و جغرافیای مشترک را اساس بداند، نه اشتراکات خونی و تباری را.
این همان تعریف فرانسوی از ملت است که میتواند زمینهی همبستگی ملی را میان همهی اقوام افغانستان فراهم کند.
در حالیکه تعریف قومی از ملت، نهتنها به بیثباتی منطقهای میانجامد، بلکه در درون کشور نیز بذر تفرقه میپاشد.