دیروز وقتی در تقویم مناسبت ها نگاه کردم، یکی از مناسبت های امروز؛ روز جهانی همبستگی بشر بود. همبستگی که ما به عنوان بشر در سرزمین افغانستان به آن به شدت محتاجیم و نیاز داریم.
البته در افغانستان این مفاهیم و مناسبت ها به شکل نمادین ان زیاد جا افتاده نیست؛ اما مفهوم «همبستگی» برای مردم این سرزمین، نه یک شعار جهانی، بلکه تجربهای زیسته و حیاتی است. جامعهای که بیش از پنجاه سال جنگ، فقر، تبعیض و بیثباتی را پشت سر گذاشته و امروز نیز زیر سلطه طالبان با بحرانهای عمیق انسانی، اقتصادی و اجتماعی دستوپنجه نرم میکند، بیش از هر زمان دیگری به همبستگی نیاز دارد. در افغانستان، همبستگی نه از متون سازمان ملل، بلکه از نان نیمشده در روستاها، از دستهای لرزان اما یاریگر و از ایستادگی مشترک برای زندهماندن معنا میگیرد.
روز جهانی همبستگی بشر؛ معنا، نامگذاری و اهمیت آن
البته قبل از پرداختن به اهمیت همبستگی بشر و نیاز امروز ما در افغانستان به آن، لازم اشاره به نام گذاری این روز و مفهوم آن نماییم. در واقع بیستم دسامبر، برابر با ۲۹ قوس/آذرماه، از سوی مجمع عمومی سازمان ملل متحد به عنوان «روز جهانی همبستگی بشر» نامگذاری شده است. این تصمیم در سال ۲۰۰۵ اتخاذ شد.
روز جهانی همبستگی بشر، تنها یک مناسبت تقویمی نیست؛ بلکه روزی برای یادآوری وحدت انسانها در عین تنوع، روزی برای افزایش آگاهی عمومی از اهمیت همبستگی، و فرصتی برای تأکید بر تعهد دولتها نسبت به توافقنامههای بینالمللی است. این روز بهطور خاص با اهداف توسعه پایدار گره خورده است؛ اهدافی که با تمرکز بر کرامت انسانی، ریشهکنکردن فقر، مبارزه با گرسنگی، حفاظت از محیطزیست و تضمین زندگی شایسته برای همه انسانها طراحی شدهاند.
سازمان ملل تأکید دارد که تحقق این اهداف بدون همکاری و همبستگی جهانی ممکن نیست؛ چرا که جهانی سرشار از تضاد، جنگ، نژادپرستی و شکافهای اجتماعی، تنها با همزیستی مسالمتآمیز و مسئولانه قابل نجات است.
همبستگی؛ نیاز فراتر از اخلاق، شرط بقا و زندگی جمعی
این مسئله را نیز توجه داشت که همبستگی صرفاً یک فضیلت اخلاقی یا توصیه انسانی نیست؛ بلکه شرط بقا و استمرار زندگی اجتماعی است. انسان از خانواده تا جامعه، از یک روستا تا یک کشور و از یک ملت تا جهان، بدون همبستگی نمیتواند دوام بیاورد. تجربه تاریخی بشر نشان داده است که هرجا پیوندهای اجتماعی گسسته، بحرانها عمیقتر شدهاند.
در جهانی که فقر، بیعدالتی، جنگ و مهاجرت اجباری میلیونها انسان را درگیر کرده است، همبستگی به معنای احترام به تنوع فرهنگی، قومی، دینی و جنسیتی است. تا زمانی که گروههای اجتماعی یکدیگر را «غیرخودی» تلقی کنند، همبستگی به شعاری توخالی تبدیل میشود. خودحقپنداری، تبعیض ساختاری و نابرابری در توزیع امکانات، زمینهساز گسست اجتماعی و تشدید بحرانهاست.
همبستگی واقعی زمانی شکل میگیرد که انسانها درد یکدیگر را بفهمند، در کنار هم بایستند و منافع جمعی را بر ترجیحات فردی یا گروهی مقدم بدانند. بدون این روحیه، نه توسعه پایدار محقق میشود و نه کرامت انسانی حفظ خواهد شد.
افغانستان و نیاز حیاتی به همبستگی برای عبور از بحران پنجاهساله
افغانستان شاید بیش از هر کشور دیگری معنای همبستگی را با پوست و استخوان لمس کرده است. بیش از پنجاه سال جنگ، تغییر رژیمها، مداخله خارجی، فروپاشی اجتماعی و امروز هم حاکمیت استبدادی طالبان، این سرزمین را به یکی از آسیبپذیرترین جوامع جهان تبدیل کرده است. با این حال، در دل همین رنجها، جلوههایی از همبستگی انسانی بارها تکرار شده است.
روایتها و چشم دیدها از روستاهایی که زمانی بوده؛ تنها یک خانواده نان برای خوردن داشته، اما همان یک نان را میان همه تقسیم کرده است. این همبستگی غریزی و انسانی، راز زندهماندن بسیاری از مردم افغانستان در سختترین شرایط بوده است.
امروز نیز وضعیت کشور زیر سلطه طالبان قابل تعریف نیست؛ فقر گسترده، بیکاری، محدودیتهای شدید اجتماعی، سرکوب، مهاجرت و ناامیدی، زندگی میلیونها انسان را تهدید میکند. در چنین شرایطی، حتی اگر دورنمای فکری ما رهایی از استبداد طالبان نباشد، برای «زندهماندن» نیز به همبستگی نیاز داریم.
نکته مهم این که این همبستگی باید فراتر از دین، قوم، مذهب، زبان، نژاد و رنگ تعریف شود. افغانستان تنها زمانی میتواند از این بحران تاریخی عبور کند که مردم آن، فارغ از اختلافها، درد مشترک خود را به نقطه پیوند تبدیل کنند. همبستگی امروز نه یک انتخاب، بلکه یک ضرورت حیاتی برای بقا، کرامت انسانی و آینده این سرزمین است.
همانگونه که نفرت و گسست خانهبهخانه گسترش یافته، همبستگی نیز باید خانهبهخانه بازسازی شود؛ از کوچکترین رفتارهای انسانی تا بزرگترین تصمیمهای اجتماعی. شاید همین گامهای کوچک، افغانستان را دوباره به مسیر زندگی بازگرداند.